كنسرت بانوان آذري در تالار وحدت
گروه بانوان آذري «دريا» به سرپرستي و خوانندگي«قرينه محمدآوا»13 و 14 ارديبهشت در تالار وحدت براي بانوان به اجراي برنامه ميپردازد.
«قرينه محمدآوا» گفت: در اين برنامه به همراه گروه 5 نفرهام 20 قطعه را اجرا خواهيم كرد كه 5 قطعه از آن فارسي و مابقي آذري است.
وي افزود: در اين كنسرت نوازندگان سازهايي چون نقاره،گارمون،پيانو و كمانچه من را به عنوان خواننده همراهي ميكند.
وي اظهار داشت: تا به حال در كشورهايي چون روسيه و ايران كنسرتهايي را داشتهايم و اين بار براي سومين بار در ايران به روي صحنه ميرويم.
«محمدآوا»در خاتمه خاطرنشان كرد: موسيقي آذري با موسيقي ايراني نزديكي بسيار دارد به همين دليل در اجرايمان قطعات فارسي را نيز اجرا ميكنيم.
لينك خبر:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
کنسرت گروه نیریز برگزار می شود
کنسرت گروه موسیقی نیریز (ویژه بانوان) روزهای 27 و 28 اردیبهشت در تالار وحدت برگزار می شود.
ملیحه سعیدی سرپرست گروه موسیقی نیریز با اعلام این خب گفت : همه قطعاتی که قرار است در این دو شب اجرا شود ازتازه ترین قطعات گروه نیریز در دستگاه سه گاه است که در دو بخش برگزار می شود، در بخش نخست قطعه های "زمن بگذر "،"ستمدیده "، "چهار مضراب" و"غم عشق " و در بخش دوم هم منتخبی از قطعات موجود در آلبوم های "آهوی وحشی"،"آوای روستا"،"نوای قریه"وهمچنین "هزارآوا" را اجرا می کنیم.
این مدرس هنرستان موسیقی در ادامه به اجرای قطعات فولکلور اشاره کرد و گفت : بخش دوم برنامه های نیریز به اجرای قطعات محلی خراسانی،شیرازی،بختیاری و کردی اختصاص دارد.
لازم به ذکر است هوروش خلیلی خواننده ،لیلا بازغی نوازنده تار، حسنا پارسا نوازنده کمانچه، پروین کاظمی،عود و پریسا ارشادی نوازنده تنبک و 14 نفر به عنوان گروه کر و دف نواز اعضای گروه موسیقی نیریز را تشکیل می دهند.
ارفع اطرایی :استفاده نابجا از موسیقی سنتی ایجاد دلزدگی کرده است
فقدان خلاقیت و استفاده نابجا از موسیقی سنتی ایران برای اقشار و سنین مختلف جامعه، موجب شده است تا این موسیقی در دهه اخیر جایگاه خود را در میان مخاطبان از دست بدهد.
ارفع اطرایی ، نوازنده سنتور،ضمن بیان این مطلب گفت : در سالهای اخیر استفاده تکراری و یکنواخت از موسیقی سنتی برای اقشار مختلف جامعه که توسط افراد کم تخصص و فاقد صلاحیت صورت می گیرد از شمار مخاطبان هنرموسیقی بویژه موسیقی سنتی کاسته است.
وی خاطر نشان کرد : موسیقی ردیف و دستگاهی ایران، صرفا به منزله کادر و الگویی است که معلم به شاگرد می آموزد تا نوازنده و یا خواننده بتواند در آن کادر حرکت کند و به خلاقیت و نوآوری بپردازد. این الگوها ، به خودی خود، جذابیتی ندارند بلکه پردازش آنها توسط هنرمندان با ایده ها و تجربیات مختلف، می تواند برای شنونده ایجاد جذابیت لازم را بنماید.
این مدرس موسیقی در ادامه افزود: در واقع موسیقیدان، در قالب این چهارچوب - ردیف ها و دستگاه های موسیقی ایرانی - می بایست بتواند خود را بیان کرده و نیز به نیاز مخاطبین، در سنین مختلف توجه کند و در این میانه، نوع پرورش نوازنده و یا خواننده از ملودی ها حائز اهمیت است.
وی با اشاره به اهمیت خلاقیت در ارائه آثار هنری گفت : به اعتقاد من خلاقیت در موسیقی اصیل ایران بسیار تضعیف شده است و یکی از دلایل آن، جریان داشتن افکار تجاری در میان نوازندگان و خوانندگان جوان است. از آنجائی که امروزه، موسیقیدانان سنتی، سعی در جلب بازار دارند، نه می توانند خود را مطرح کنند، و نه به نیازهای مخاطب توجه دارند.
ارفع اطرایی در پایان گفت: در گذشته مراکزی چون رادیو و تلوزیون، توجه بیشتری به این مقوله داشتند و هیئت هایی در سازمانهای دولتی رسیدگی می کردند. امروزه، هرچند که اقداماتی از سوی مسئولین ذی ربط در این زمینه انجام می شود اما این اقدامات به هیچ وجه کافی نیست.
تجربهای نادر در حضور پری زنگنه
امروز از یک تجربهی نادر خودم برایتان میگویم. به همین دلیل، برنامه امروز هم نادر خواهد بود. قصد دارم از آوازخوان شناختهی ایرانی، پری زنگنه، برایتان بگویم.
پری زنگنه را دیشب، برای اولین بار، در «دِن هاخ» يا همان «لاهه» دیدم. پری زنگنه دیشب در این شهر، که پایتخت اداری هلند است، کنسرت داشت.
ترانههایی را از این آوازخوان قبلا از زبان دوستان ایرانیام شنیده بودم که در شبنشینیهای دوستانهای که با آنها داشتم، تکی یا گروهی برایم خوانده بودند. مثل این یکی:
می خوام برم کو، شکار آهو
تفنگ من کو؟ لیلی جان تفنگ من کو؟
اما دیشب، وقتی این ترانه را از زبان خود پری زنگنه میشنیدم، دیدم که چهقدر ترانههایش با ترانههایی که مادرم و خالهام میخوانند نزدیک است. بهخصوص آن دوبيتیهایی که از خراسان میخواند.
اما قبل از همه، بگویم که در نگاه اول پری زنگنه مرا به یاد چه کسی انداخت. شما احتمالا از شاعرهی معروف روس، آنا آخماتوا، عکسی دیدهاید. بلی، اولین کس او بود. همان چهره و حالت اشرافی و همان حرکات ممتاز کلاسیک و در عین حال بسیار فروتنانه.
پری زنگنه که سی سال است نابينا شده، انگار حضور آن همه مردم را میدید و من، و حتما دیگر حاضران نیز، احساس میکردیم که او بسیار تشنهی این گونه کنسرتهای زنده است و دلش می خواهد بیشتر در صحنه بماند.
من بیاختیار این حالت را با آن کنسرتهایی مقایسه کردم که در کشورهای آسیای میانه و روسیه برگزار میگردد؛ با ارکستری بزرگ و رقصندگانی زیبا و موزون. البته در کنسرت پری زنگنه رقصندهای نبود. ولی میتوانست باشد.
چندین بار چشمانم را بستم و تلاش کردم صحنه را با آن رقصندگان تاجیک و ارکستر سبک روسی تصور کنم. چه قدر زیبا بود! بسیار دلنشین و کامل!
بعدا که با پری زنگنه صحبت کوتاهی داشتم، با شنیدن اسم سمرقند گفت: «خیلی دوست داشتم آن جاها کنسرتی داشته باشم». در واقع این یگانه جملهای بود که پری زنگنه به من گفت. و من در جواب لال بودم.
به ما گفته بودند هیچ عکس و فیلمی از خانم زنگنه نگیریم و حتا خود خانم زنگنه هم قبل از این که ترانهای برای ایران بخواند، این حرف را تکرار کرد و گفت: «خواهش میکنم که این شب برای یک شب باشد».
اما من که همهاش در شرایط تنگ و بسته کار خود را پیش بردهام، در آخرين دقايق کنسرت که بعضی شروع به عکس گرفتن کردند، دوربین را درآوردم و بین آن همه دستکوبیها فیلم گرفتم و زوم کردم به چهرهی پری زنگنه: تبسم وی نشانگر آن بود که محبت همهی حاضرین را میدید و دلش میخواست بیشتر بماند.
بعد از کنسرت که برای مصاحبه به مهمانخانهی آنها رفتیم، گفتم که من از شما فیلم و عکس گرفتهام. گفت اشکال نداره. میدانست که از راديو هستيم.
یادم آمد که خوانندگان روس یا تاجیک وقتی از کنسرت بیرون میآمدند دورشان را عکاسان و فیلمبرداران میگرفتند و صدای شرق-شرق عکس گرفتنها و سوالات خبرنگاران خواننده را به فرار مجبور میکرد. اما این فرهنگ را در کنسرتهای ایرانی کمتر میبینم.
ولی همخوانیهای مردم ترانههای پری زنگنه را در برابر خودش میخواندند شبیه ما تاجیکان بود. خاطره بسیار قوی در حفظ ترانههای مردم خود دارند.
شاید به همین دلیل باشد که پری زنگنه با آنکه صدای اپرایی دارد، بیشتر با لحن و ریتمهای مردم آواز میخواند. شاید هم دلیلهای دیگری داشت.
پری زنگنه در پایان ترانهای گفت: «حالا یک ترانهای میخوانم که شما بلد نباشید». و ترانهی ترکی «یالغیزیم» را خواند. باز هم چندین نفر آن را از بر بودند و همخوانی کردند.
کنسرت بسیار صمیمی بود و من خود را در بنای کنسرت زیبای اپرای شهر تاشکند تصور کردم که برای دیدن اپرای «روسلان و لیودمیلا» رفته بودیم. من همهی تلاشم را میکردم که کلمات آوازخوان را بفهمم اما برایم سخت بود. حدود ۱۳ یا ۱۴ سالم بود. مادرم گفت «نگران نباش! همهی بزرگسالان نیز نمیتوانند کلمات دقیق آن را بشنوند. باید تلاش کنی که موسیقی و آهنگ آن را بفهمی».
اما دیشب، وقتی به آوازخوانی پری زنگنه گوش میدادم، دقت کردم که همهی کلماتش را میفهمم و چهقدر روشن و گویا میخواند. کلمات را، به خاطر اوج صدا یا رعايت ريتم، نصفه ـ نیمه تلفظ نمیکرد.
من در کارهای پری زنگنه پیوند نرم و دلنشین ترانههای مردمی و آهنگهای کلاسیک را میدیدم که برایم بسیار دلنشین بود.
اما یک مشکلی هم داشتم؛ طبق عادتم، فضا و محیطی را که از ترانهها تصور میکردم و میدیدم آمیخته بود با آن چه که در صحنههای روسی یا تاجیکی دیدهام. یا حتا صحنههای اروپایی وقتی ترانههای کلاسیک اروپایی را میخواند.
اما وقتی ترانه های محلی ايرانی را میخواند، تصورات من خالی بود از محیط ترانههای مردم ایران. وقتی چشمانم را میبستم نمیدانستم که عاشق را با چه لباسی یا با چه رنگی ببینم؛ یا همین طور معشوق را.
برای شما ایرانیان شاید این کار شدنیست چون تاریخچهی مردم و لباسهای ملی و مردمی خود را خوب میشناسید، اما برای من این گوشهی تاریکی بود.
نمیدانستم قهرمان خود را در چه سبک لباسی ببینم. وقتی پری زنگنه میگوید: «میخوام برم کو، شکار آهو، تفنگ من کو لیلیجان» من فقط با کلمات روبهرو هستم و قهرمانهای ترانه که باید ایرانی باشد برایم روشن نیست. و من ناچار آنها را با سبک تاجیکی یا گاهی روسی لباس به برشان میکنم تا جهان ترانه را برای خود بسازم.
این جنبهی دیداری یا ظاهری موسیقی ایرانی برای من عریان یعنی لخت است. نمیتوانم قهرمان ترانه را باحجاب تصور کنم. احساساتم میگوید که این کار درست نیست. احساساتم میگوید که ترانه و آوازخوان و هنر باید آزاد باشد. ازاد به مثل تخیلات انسان. اگر خطا میکنم بگویید.
یکی از ترانههای قدیمی روسی را بشنوید و بعد ببينيد بهعنوان یک ایرانی تصور روشن و دقیق و موجودی از دنیای موسیقی روس دارید؟
من به عنوان دوستدار ترانههای مردمی ایران از این محرومم. دلم میخواهد که همکاری و مبادلهی فرهنگی بین ایرانیان و تاجیکان، در جنبهی ظاهری یا «ویژوال»ِ هنر بیشتر باشد. در واقع این آرزوی خیلیهاست. اما هنوز کاری برای شروع آن انجام نشده.
پری زنگنه را به عنوان سمبل تماشاگر ایرانی دیدم که در هنر، دنیا و تصورات خود را دارد که زیباست اما پوشیده.
این نکته را میخواهم دقیقتر بگویم. شاید با این مثال بهتر بتوانم: در کنسرت دیشب دختری را دیدم که لباس پررنگ محلی سمرقندی به بر داشت و من او را بین ۳۰۰ نفر دیدم و به سوی او جلب شدم. رفتم با او گفتوگو کردم و متوجه شدم او هم از آسيای ميانه است؛ از ارمنيان تاشکند بود که شوهر ايرانی کرده بود. اما آن بقیهی ۳۰۰ ایرانی هیچ نشانی از ایرانی بون نداشتند و من با استفاده از دیگر حسهای خود باید آنها را میشناختم. مثلا با شنیدن این که به چه زبانی حرف میزنند.
موسیقی ایرانی نیز همین حالت را دارد. اگر بتوانم به انگلیسی بگویم: lack of visual style. دلتان بخواهد میتوانيد بگوييد رقص. وقتی در صحنه يک پيانو هست و يک خواننده، شما هنوز فرقی بين آن و يک صحنهی اروپايی نمیگذارید. اما اگر رقص به آن اضافه شود يا خواننده و نوازنده لباسی ایرانی پوشيده باشند، بلافاصله متمايز میشوند.
امیدوارم برخورنده نباشد این حرفهای من. اما میدانم که دلیلِ اینگونه شدن هنر ایرانی در چیست. به امید روزگار آزاد آزادگان هنر.
لينك مطلب:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گروه خنيا براي بانوان كنسرت ميدهد
گروه موسيقي سنتي خنيا ويژه بانوان، كنسرتي با عنوان «قصههاي از ياد رفته» را به سرپرستي و خوانندگي پري ملكي در تالار وحدت اجرا خواهد كرد.
نقل از روابط عمومي گروه موسيقي خنيا، اين كنسرت بازخواني مجموعه اي از موسيقي دوره قاجار است كه زنان موسيقدان آن دوره، آنها را ساخته و يا خواندهاند.
بنا بر اين گزارش، در كنسرت «قصههاي از ياد رفته» پديده احراز نژاد (تار)، رابعه افتخاري(سه تار)، آوا ايوبي(تارباس) و مريم ملا(تنبك) و پري ملكي را همراهي ميكنند.
اين كنسرت در روزهاي پنجشنبه، جمعه و شنبه 3،4،5 خرداد ماه 86 در ساعت 6 عصر برپا خواهد شد.
علاقهمندان براي تهيه بليت ميتوانند به گيشه تالار وحدت، مركز موسيقي بتهوون ، فروشگاه دارينوش، فروشگاه ققنوس ، نشر كارنامه، كتابفروشي بهنام و فروشگاه سياه سفيد مراجعه كنند.
لينك خبر:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گفتوگو با پري زنگنه به بهانه آخرين فعاليتهايش: استقبال زنان از كلاسهاي آواز بالاست
اگر بخواهيم در ميان خوانندگان زن امروز ايران از خوانندهاي ياد كنيم كه بيشترين سهم را در احياي آوازهاي فولكلوريك و فراموششده اين سرزمين داشته، ميبايست از پري زنگنه نام ببريم.
زنگنه با خواندن ترانههاي ماندگاري چون <شكار آهو>، <رشيدخان>، <دي بلال>، <آي ليلي>، <مستم مستم>، <دو به دو>، <بارون بارونه>، <اسمر اسمر>، <قد بلند> و ... جايگاه خود را به عنوان خوانندهاي تاثيرگذار در موسيقي امروز ايران تثبيت كرده است. وي در عين حال به دنبال تصادفي كه سيوچند سال قبل برايش رخ داد، به نگارش درباره زندگي نابينايان و دغدغهها و خواستههاي آنها علاقهمند شد كه حاصل آن به زودي در كتابي با عنوان <وقتي خورشيد به دلها ميتابد> منتشر ميشود. پري زنگنه ماه بعد هم در شيراز كنسرت ميدهد و درباره نابينايان سخنراني ميكند. با او درباره آخرين فعاليتهايش به گفتوگو نشستهايم.
در آخرين كتابتان هم به نابينايان پرداختهايد. اين كتاب در چه مرحلهاي قرار دارد و اصولا انگيزهتان از پرداختن به اين قشر چيست؟
اين كتاب كه حروفچيني آن بهتازگي به پايان رسيده و <وقتي خورشيد به دلها ميتابد> نام دارد، درحقيقت درباره زندگي نابينايان و همچنين وضعيت خودم است. كتاب راجع به نابينايي و نابينايان ايران و جهان است و در آن به سرنوشت تمام نابينايان خصوصا نابينايان موفق، تاريخچه نابينايان، مدارس نابينايان در دنيا و خاطرات زندگي خودم از نابينايي پرداختهام. اين كتاب بالغ بر 400 صفحه خواهد بود و احتمالا <كتابسرا> آن را منتشر خواهد كرد. به هر حال من در عرصه خوانندگي به عنوان يك نابينا فعاليت دارم و خود را نماينده طيف گسترده نابينايان در عرصه موسيقي و آواز ميدانم.
اين كتاب چه زماني منتشر ميشود؟
فكر ميكنم تا 3 ماه ديگر به لطف وزارت ارشاد منتشر شود، چون درصدد ارسال آن به ارشاد براي دريافت مجوز هستيم.
گويا پيش از اين هم مشغول نگارش كتابي درباره هنر آواز بوديد. آن كتاب به كجا رسيد؟
اين كتاب در حقيقت كتاب دوم من است كه هماكنون نيمي از نگارش آن به پايان رسيده است. عنوان موقتي آن <من و آواز> يا <شما هم با من آواز بخوانيد> است. كتاب در مورد سرگذشت هنرستان عالي موسيقي، پايههاي موسيقي كلاسيك در ايران، اولين خوانندگان كلاسيك غربي و تجربيات خودم روي صحنه است.
فعاليتهايتان در كاشان در چه مرحلهاي قرار دارد؟
من مدام به كاشان سر ميزنم، چون منزل پدريام در كاشان است. ماهي يك بار به اين شهر ميروم و از مادرم ديدن ميكنم. در اين شهر انجمني هست به نام <انجمن جوانان سهراب سپهري.> خانهاي قديمي در كاشان بود متعلق به حاجآقا احسان از مردان خوشنام اين شهر كه اين خانه در اختيار اين انجمن قرار گرفته. اعضاي اين انجمن بدون هرگونه چشمداشت مالي فعاليت ميكنند. در اين انجمن كلاسهاي تئاتر، سفالگري، خطاطي و... برپا ميشود و قسمتي هم به موزه شاعر بزرگ منوچهر شيباني اختصاص دارد. همچنين بخشي از اين فضا اقامتگاهي تفريحي براي گردشگران است. در بازديدهايم از كاشان به جامعه نابينايان اين شهر سر ميزنم.
آيا در آينده كنسرتي برپا خواهيد كرد؟
ماه آينده يك برنامه آواز در تالار حافظ شيراز دارم. در حقيقت اين برنامه شامل موسيقي و آموزش به نابينايان است كه در قالب سخنراني برپا ميشود. ما قصد داريم از طريق موسيقي هنر صحيح را اشاعه دهيم. بعد از آن هم ممكن است به بوشهر برويم و برنامهاي براي نابينايان آن خطه برگزار كنيم.
فعاليت زنان ايراني را در عرصه موسيقي چگونه ميبينيد؟
با وجود محدوديتهاي بسيار بر سر راه موسيقي زنان، استقبال زنان از كلاسهاي آواز بالاست. به هر حال كشور ما به جهت اقليمهاي مختلف، موسيقي غنياي دارد و يكي از مهمترين مراكز موسيقي در جهان است. فعاليت زنان در موسيقي ايران هم تا امروز پربار بوده است و ادامه دارد.
ملیحه سعیدی :مشکلات کنسرت فراتر از اخذ مجوز است
ملیحه سعیدی سرپرست گروه موسیقی نیریز که اواخر هفته گذشته در تالار وحدت کنسرتی ویژه بانوان برگزار کرد ضمن بیان این مطلب گفت : مجوز برگزاری کنسرت معمولا خیلی دیر و به فاصله دو روزمانده به اجرای کنسرت به گروه های موسیقی داده می شود که به نظرمن این کاراز سوی ارشاد فرصت تبلیغات را می گیرد و در نهایت به ورشکستگی گروه ها می انجامد.
وی در ادامه خاطر نشان کرد و گفت : از روزی که مجوز کنسرت داده می شود تمام مسئولیت ها از تبلیغات گرفته تا هماهنگی گروه و آماده سازی برای اجرای برنامه همه و همه به دوش سرپرست گروه می افتد به عنوان مثال سال گذشته دو روز مانده بود به اجرای کنسرت مجوز دادند و من واقعا در فرصت اندکی که داشتم نتوانستم به کاری برسم ودر نهایت از اجرای برنامه راضی نبودم.
این نوازنده قانون در پایان درباره درصدی که به عنوان مالیات از فروش بلیت در گیشه کسر می شود اشاره کرد و گفت : با وجود همه این مشکلات که در برگزاری کنسرت وجود دارد وقتی به درآمد حاصل از فروش بلیت نگاه می کنیم متوجه می شویم که واقعا مبلغی قابل توجهی عاید گروه ها نمی شود چراکه 30 درصد از فروش بلیت را تالار وحدت و 12 درصد را شهرداری به عنوان مالیات و عوارض شهری از گروه ها کسر می کند.
لازم به ذکر است کنسرت گروه موسیقی نیریز (ویژه بانوان) روزهای 27 و 28 اردیبهشت در تالار وحدت در دو بخش برگزار شد در بخش اول که از تازه ترین ساخته های این گروه بود قطعاتی در دستگاه سه گاه اجرا شد قطعه های "زمن بگذر "،"ستمدیده "، "چهار مضراب" و"غم عشق " و همچنین در بخش دوم هم منتخبی از قطعات موجود در آلبوم های "آهوی وحشی"،"آوای روستا"،"نوای قریه"وهمچنین "هزارآوا"ارائه شد.
ملوك ضرابی : يك خواننده خير و نيكوكار
كمتر كاسبي در بازارچة مروي واقع در خيابان بوذرجمهري بود كه ملوك (كوتوله) را نشناسد او به اين نام معروف شده بود آنها در مورد ارتباط ملوك با اقبال السلطان حرفهائي ميزدند.اقبال السلطان مجاور منزل ملوك زندگي ميكرد و هر وقت در منزل شروع به خواندن ميكرد، ملوك هم به وجد مي آمد و با باز نمودن پنجره با آواز به او جواب ميداد، تا اينكه بالاخره ملوك با مشورت خواهران و در خفا اقبال السلطان را به استادي برگزيد و از اين نظر بود كه بازاريها حرفهائي ميزدند، و بعد كه در كار خود ورزيده شد مسئله را آفتابي كرد و خواندن را براي مردم شروع نمود.
ولي پدرش حاج حسين فرش فروش بسيار متعصب بود بطوريكه وقتي شنيد دخترش صفحه اي بنام ( عاشقم من منعم نكنيد دردم برسيد) را پر كرده و ميخواهد اين تصنيف را در اختيار مردم بگذارد تصميم گرفت دخترش را بگناه اين ( جرم) معدوم كند.
من با ملوك ضرابي در ارتباط مستقيم بودم و مرتبا به منزلش ميرفتم و سر سفره ناهارهايش حضور داشتم هميشه تعداد زيادي سر ميز بودند هنرمند، تاجر، دانشگاهي، موسيقيدان و خود او بالاي يك ميز كه مستطيل بلند بود مي نشست، بعضي ها بدون دعوت ميآمدند و ميگفتند ما از اينطرف رد ميشديم گفتيم سلامي بكنيم.
او هميشه ضرب خودش را پشت صندلي گذارده بود و بلافاصله بعد از صرف غذا صندلي را عقب ميزد و با نواختن ضرب يك يا چند قطعة ضربي ميخواند، به كسي مهلت صحبت كردن نميداد از سياست، هنر، موسيقي و تعريف حكايات و اتفاقات جالب و شنيدني همه را ميگفت و كاري ميكرد كه لذت غذا چند برابر شود. شيرين زبان بود و گفتني هاي زيادي داشت.ميگفت خريد براي منزل من يك وقه يك كيلو يا دو كيلو معني ندارد بايد يك بار انگور يك بار هندوانه و يك بار برنج بياورند. وقه بدرد من نمي خورد و به جائي نميرسد.
روزي در سر ناهار تعريفي ميكرد كه شنيدني است. او در جواني دختري بود خوش پوش، خوش رو و خوش بيان، جوانان آرزومند بودند كه با او هم صحبت شوند. او ميگفت جواني خيلي مزاحم ميشد و ول كن معامله نبود و من نميدانستم چه كنم. بفكرم رسيد كه او را عاجز كنم تا دست از سر من بردارد. به او گفتم بسيار خوب من تو را فلان روز ساعت 3 بعد از ظهر تابستان ( زمانيكه آفتاب تهران سرسام آور است) در وسط ميدان .... مي بينم و به او مي گفتم اگر درست وسط ميدان نه ايستي چون من تو را نديده ام و نمي شناسم تو را پيدا نخواهم كرد حتما وسط ميدان به ايست و تكان نخور. شكي نيود كه من نمي رفتم و آن بيچاره در وسط آفتفب سوزان مي سوخت. فرداي آنروز با من تماس ميگرفت و من با عذر خواهي و اظهار تاسف ميگفتم تو خودت مسائل خانوادگي ما را ميداني و فردا باز همان ساعت يعني ساعت 3 بعد از ظهر در وسط ميدان باش و تكرار ميكردم درست وسط ميدان به ايست تا من تو را با ديگري اشتباه نكنم. اين متد مرا از مزاحمين راحت كرده بود و همه اين ابتكار را ميدانستند و ميگفتند امروز نوبت كيست ؟
او زني بود نسبت به زندگي بسيار خوش بين و بعقيدة او در اين دو روزة هستي بغير مستي و عشق بهر چه رو كني آخرش پشيماني است ولي او عاشق نكوكاري و احسان به هم نوعان بود و چون از داشتن فرزند محروم بود آنچه ميتوانست براي كودكان يتيم انجام ميداد و آنها را نزد خود ميبرد و به پرورش و تربيت آنان همت ميگماشت.
ملوك ضرابي علاقه اي به تحصيل نداشت و تا كلاس چهارم ابتدائي بيشتر نخواند و ميگفت من استعداد درس خواندن ندارم او تعريف ميكرد كه ما اصلا يك فاميل كاشاني هستيم و صدا و خواندن ارث فاميلي ماست، او اضافه ميكرد كه پدرش صبح ها بعد از نماز، دعاي دوازده امام را با صداي بلند و رسا ميخواند، اگر يكروز نمي خواند همسايه ها ميگفتند چه شده ؟ و به آن صدا عادت كرده بودند.
ميگفت من وارث اين صدا هستم و از طاهرزاده متشكر بود كه او را خيلي هدايت كرده بود و از معلم ضرب خود حاج خان عين الدوله كه علاوه بر ضرب آهنگهاي ضربي را هم به او ياد داده بود هميشه سپاسگزار بود.
ملوك ضرابي اطلاعاتي در مورد رديفهاي موسيقي ايراني نداشت و خيلي علاقمند بود كه شاگرداني داشته باشد ولي داوطلبي پيدا نشد.اولين كنسرت او در دبيرستان فيروز بهرام انجام گرفت كه شروع فعاليت هاي هنري اوشد و شهرت او از اين دبيرستان آغاز شد.مرحوم احمد دهقان براي شهرت ملوك ضرابي خيلي فعاليت كرد و بيستمين سال خوانندگي او را جشن گرفت و به او يك نشان فرهنگ اهداء نمودند. او در اكثر مجالس مهم در حضور سياستمداران خارجي برنامه هاي جالبي اجرا ميكرد و چون تنها به خواندن اكتفا نميكرد و گه گاهي با نواختن ضرب و لطيفه و جوك گوئي جلسات را بسيار گرم ميكرد از اين نظر در ميهمانيهاي رسمي كاخ گلستان هم او را دعوت ميكردند.
او طبع و نظر بالائي داشت بطوريكه علاقمند بود كه اسمش فقط در رديف صبا - قمر - وزيري و ساير استادان بزرگ موسيقي ذكر شود.عكسي كه ملاحظه ميفرمائيد هدية ايشان به مجلة ما ( موزيك ايران) كه در سال 1332 يعني درست پنجاه وسه قبل گرفته شده.او اثراتي از خود بجا گذاشت چون ( عاشقم من) _ ( تو رفتي و عهد خود شكستي) _ ( چه خوش صيد دلم كردي ) كه اكثر آنها مورد توجه مردم قرار گرفت. او ميگفت قمر دوازده سيزده سال بزرگتر از من است و اضافه ميكرد كه روزي در منزل يكي از دوستان ( شيخ الملك اورنگ) قمر الملوك وزيري بود و شروع به خواندن كرد بعد از منهم خواستند كه بخوانم منهم مطابق معمول يك قطعه ضربي خواندم كه خيلي گرفت ولي دل تو دلم نبود.
ملوك ضرابي اعتقاداتي داشت كه به آن ها احترام ميگذاشت مثلا دربهاي زير زمين خانه اش را خيلي كوتاه ساخته بود بطوريكه براي رفتن به اطاق بايد بكلي خم شد و از او سوال شد چرا اينكار را كرديد به خنده گفت همه بايد تعظيم كنند تا نزد من بيايند. او به شهرستانها براي كنسرت هم نميرفت و نرفت و سفرهاي كوتاهي هم خارج از جمله پاريس كرد. زني بود بيش از حد خير جسور و روشن فكر بطوريكه در اوائل قرن يكي از اولين هنرپيشه هاي زني بود كه روي صحنه تاتر ظاهر شد و صحنه هائي چون خسرو شيرين - عدالت - و ليلي و مجنون را اجرا كرد.
مرحبا به اين جسارت و استعداد
ملوک ضرابی در سال 1378 در آپارتمان شخصی اش در سن 108 سالگی زندگی را وداع گفت.
روحش شاد