ايستادن ، بيرون از پناهگاه تو
بيرون پناهگاهت مي مانم و درون را نگاه مي كنم ،
در حالي كه در اطرافم ، از ، هر سو ، بمب مي ريزند ،
تو در داخل پناهگاهت چقدر سرحال و در امان و خوشحال به نظر مي آيي ،
آيا گفته بودم كه من به ين چيزها توجه مي كنم؟
آيا گفته بودم كه چه شگفت آور هستي؟
و چقدر ناراحتم كه از هم جدا شده ايم.
عزيزم ، من بيرون پناهگاه تو ايساده ام ،
ترانه رنگين كمان را بخوان
روز طولاني و سختي بود ، جوسي
انتهاي جاده ، جايي در آن طرف .
راهم را گم كرده بودم
وقتي آنجا رسيدم ،گفتند دير آمدي .
حالا تو تنها كسي هستي كه مي تواني مرا راهنمايي كني .
خب ، نمي خواهي ترانه رنگين كمان را بخواني ، جوسي؟
با صداي بلند بخوان.
امشب آن را درست بخوان
چون مدت هاست كه درست خوانده نشده .
جوسي ، سايه هاي غم ،
در دل آدمي جا خوش كرده .
پس اگر مي تواني ترانه رنگين كمان را بخوان .
قطاري را كه مي خواستم ببينم
رفته بود.
انگار تمام وقتم را
صرف سوار و پياده شدن كردم .
فكرم را فروختم .
روياهايم را بخشيدم .
و فردا ، به جستجوي
ديروز خواهم رفت ،
تا آن زمان ...
ترانه رنگين كمان را بخوان ، جوسي .
با صداي بلند بخوان.
امشب آن را درست بخوان
چون مدت هاست كه درست خوانده نشده .
چه بسيار خواهش ها
كه انها را درك نمي كني ، جوسي
اگر مي تواني ترانه رنگين كمان را بخوان...
اگر مي تواني ، اگر مي تواني .
ترانه رنگين كمان را بخوان ، اگر مي تواني
همه چيز را به شكل اول در مي آوريم
مي خواهم علفم «گراس» را از پنجره بيرون بيندازم ،
زرورقش را مچاله كنم ،
و از خير كيف و سر خوشي بگذرم، چون آنجه مي خواهم
سر سوزني از عشق توست.
همه چيز را به شكل اول در مي آوريم.
و طولي نمي كشد
كه ديگر نيازي ندارم به چيزي متكي باشم
چيزي كه به آن علاقه داشته باشم
براي اينكه عشق تو براي سر مستي من كافي است.
حالا هريك از شما كه كمي گرد پانامارد مي خواهد ،
تنها كافي است دستش را دراز كند.
هر چه مواد مخدر دارم مي فروشم
تا بتوانم يك النگوي طلا براي عروسي بخرم .
همه چيز را به شكل اول در مي آوريم ،
به شرطي كه از من نپرسي چطور .
دليل مه بدبختي هايم همين بوده ،
ولي فكر مي كنم از فردا شروع خواهم كرد ،
چون حالا مي توانم يك بست بزنم .
اما روزي آن را از پنجره بيرون مي اندازم .
كوكائين را ترك مي كنم ،
هر چه را كه به آن مربوط مي شود ، از بين مي برم و هزار گرم
مخّدر اسيد را در چاه مي اندازم و رويش آب مي ريزم.
ما ، همه چيز را به شكل اول در مي آوريم ، به شكل اول...