یک بوته ی عقیق:
سخن از لبهای توست
دو موج سرد کوچک
دو پرنده معصوم
دو آرامش شیر گونه
دو بادبان دور
دو پناهگاه ابدی:
دست های تو
آرامترین باران
نرم ترین فواره
ساکت ترین ابهام
کبود ترین گرداب مفقود
رباینده ترین وزش مرموز
طوفان مرگ:
نگاه تو
من ترا سرود کرده ام
من ابدیتی را سرود کرده ام
من از ابدیتی ابدیتی پرداخته ام
فرشتگانی سپید پوش
در طواف جاودانه ی شبی مدور:
چشم ترا میگویم
---------- Post added at 02:39 PM ---------- Previous post was at 02:34 PM ----------
و آن گاه که خود را کلمه ای می یابی که معنایت منم
و مرا صدفی که مرواریدم تویی
و خود را اندامی که روحت منم
و مرا سینه ای که دلم تویی
و خود را معبدی که راهبش منم
و مرا قلبی که عشقش تویی
و خود را شبی که مهتابش منم
و مرا شمعی که پروانه اش تویی
و خود را انتظاری که موعودش منم
و مرا تنهایی که انیسش تویی