-
نقل قول:
بله سایه جون شعر شما
مطمئنی خانومی ؟
من که جستجو کردم تکراری نبود !
مونیکا جان کارت راه افتاد؟
............
تو گلابی گلاب شهد آگین
تو شرابی شراب گل پالود
چه شرابی کز آن پیاله چشم
همچو لغزاب ساغر لبریز
می چکد خوش به کام تشنه من
آتش افروز و آرزو انگیز
آه پیمانه ای دگر که هنوز
می گدازد ز تشنگی جگرم
چه شرابی تو ؟ وه چه شورانگیز
سرکشیدم تو را و تشنه ترم
...
-
مسافر خسته من بار سفر رو بسته بود
تو خلوت آيينهها به انتظار نشسته بود
ميخواست كه از اينجا بره اما نميدونست كجا
دلش پر از گلايه بود ولی نمیدونست چرا
------------
حل شد .....
رامبد مرسی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
این فصل را با من بخوان باقی فسانه است
این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است
اره مطمئنم اخه خودم از این شعر استفاده کرده بودم
اینم لینکش
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
;)
بی خیال
-
سلام
ترا من چشم در راهم شباهنگام
که می گیرند در شاخ " تلاجن" سایه ها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
ترا من چشم در راهم.
شباهنگام.در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یاد آوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
من اشتباهی عاشقت می شوم
و تو اشتباهی دلت را به من می دهی
من چشمهایت را می ستایم و تو شعر هایم را
بیا کمی گناه کنیم
من تو را می بوسم
و تو چون پیچکی سر سخت در من می پیچی
بیا کمی دروغ بگوییم
من دوستت دارم
و تو حتمآ عاشق من هستی
بیا کمی آدم کش باشیم
من خودم را برای تو می کشم
و تو خودت را برای من
بیا من و تو بد باشیم
اشتباه کنیم
گناه کنیم
دروغ بگوییم
آدم بکشیم
و بعضی وقت ها
زندگی کنیم
سلام . حال شما ؟
-
ما برفتيم و تو داني و دل غمخوار ما
بخت بد تا به کجا مي برد آبشخور ما
از نثار مژه چون زلف تو در رز گيرم
قاصدي کز تو پيامي برساند بر ما
تو مگر ماه پري روياني؟
تو مگر شاه خوب روياني؟
به دعا آمده ام هم به دعا دست بر آر
که وفا با تو قرين باد و خدا ياور ما
به سرت گر همه عالم به سرم جمع شوند
نتوان برد هواي تو برون از سر ما
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ای بد نیستم.شما چطوری؟
-
آن کس که بداند، و بداند که بداند
اسب شرف از گنبد گیتی بجهاند
آن کس که بداند، و نداند که بداند
بیدارش نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند، و بداند که نداند
لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند، و نداند که نداند
در جهل مرکب ابدالدهر بماند
منم خوبم ممنون
-
در اینجا کس نمی فهمد زبانِ صحبتِ ما را
مگر آیینه دریابد حدیثِ حیرتِ ما را
سزد گر اشکِ لرزان و نگاهی آرزو گویند
به جانان با زبانِ بیزبانی حالتِ ما را
نهانی با خیالت بزمِ ما آیینه بندان بود
به هم زد دودِ آهی صفای خلوتی ما را
بهاران خود نمی آید به سوی ما مگر روزی
خزان گلچین کند این باغ های حسرتی ما را
نمی سازند با این تنگنای عالمی هستی
بلند است آشیان مرغانی اوجِ همتِ مارا
سری بر زانوی غم داشتم در کنجی تنهایی
کمینگاهیِ جنون کردی مقامِ عزلت ما را.
-
اگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویم
جواب تلخ میزیید لب لعل شکر خا را
-
آتش زدم ز سوز سخن اهل حال را
اما زبان مدعیان خار راه بود
دیدند یک شبه ره صد ساله می روم
در چشم تنگشان هنر من گناه بود
کندند درخیال بنای گذشتگان
در پیش خود ستاره هفت آسمان شدند
فانوس شعرشان نفسی بر کشید و مرد
پنداشتند روشنی جاودان شدند