من حرف سهلم
آزار سنگم
هم صبر فولاد هم سايه ننگم
من شور جنگم
آزاد و دربند
هم پای رفتن هم تاب ماندن
با تو چنينم
با من چنانی!!!
با تو نشينم
با من نشانی؟؟؟
با تو شکستم
با من شکانی؟؟؟
با تو چه کردم
با من نماندی؟؟؟
Printable View
من حرف سهلم
آزار سنگم
هم صبر فولاد هم سايه ننگم
من شور جنگم
آزاد و دربند
هم پای رفتن هم تاب ماندن
با تو چنينم
با من چنانی!!!
با تو نشينم
با من نشانی؟؟؟
با تو شکستم
با من شکانی؟؟؟
با تو چه کردم
با من نماندی؟؟؟
يار امشب پي عاشق كشي است-----------من نگويم ز خدنگش پيداست!
-----------------------------------------------------------------------------------
من خيلي خسته ام ديگه حال ندارم !!!!!!!!!!برم بكفم!فعلاٌ
تمام وعده امروز و وعده فردا
و روز واقعه تاخير می کنی سارا
قسم به چشم قشنگت که بی گمان مشکيست
مرا به پای خودت پير می کنی سارا
سه دفعه خواب ترا ديده ام نميدانم
بگو چگونه تو تعبير می کنی سارا؟!
شب خوش
امروز که بازارت پر جوش خریدار است
دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی
يه فرد بی ستاره که
دلخوشی نداره
راهيم راهی جايی
که پر از زمزمه باشه
اونجا که خوشبختی يه دنيا
قد سهم همه باشه
من اگه طلسم نبودم
واسه تو يه اسم نبودم
پای حرفات می نشستم
دل به پيغومت می بستم
توی تنگنای نفسهام
زخم دردی ريشه داره
که تو هق هق غريبم
منو راحت نمی ذاره
همیشه قلب مرا زخم ، زخم کهنه ی کاری
همیشه دست ترا تیغ ، تیغ فاتحانه ی دیگر
سکوت در دل این آشیانه ی ممتد وای
کجاست منزل امنی ، کجاست خانه ی دیگر
از حمید مصدق
اول اینو دادم ولی مثل اینکه magmagf دست به کیبوردش سریعتره!
یک شب ، بر جمع نکته سنجان
جانم به نگاهی آشنا شد
غم آمد و در دلم درآویخت
شادی ز روان من جدا شد
یکباره چه شد ؟ دلم فرو ریخت
از دیدن آن دو نرگس مست
گفتی که سه تار نغمه پرداز
بر خک ره اوفتاد و بشکست
سیمین بهبهانی
شلام(خدایی از این پستای من خسته نشدید؟؟)
- تو که نازنده بالا دلربايي
تو که بي سرمه چشمون سرمه سايي
تو که مشکين دو گيسو در قفايي
به مو گويي که سرگردون چرايي****************************
-بميرم تا تو چشم تر نبيني
شرار اه پر اذر نبيني
چنان از اتش عشقت بسوزم
که از مو رنگ خاکستر نبيني
***************************
دلم دردي که دارد با که گويد
گنه خود کرده تاوان از که جويد
دريغا نيست همدردي موافق
که بر بخت بدم خوش خوش ببويد
***************************
سيه بختم که بختم واژگون بي واژگون بي
سيه روزم که روزم تيره گون بي تيره گون بي
شدم محنت کش کوي محبت
زدست دل که يا رب غرق خون بي غرق خون بي
***************************
زعشقت سوختم اي جان کجايي
بماندم بي سر و سامان کجايي
نه جاني و نه غير از جان چه چيزي
نه در جان نه برون از جان کجايي
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ز چشمی که چون چشمه آرزو
پر آشوب و افسونگر و دل رباست
به سوی من اید نگاهی ز دور
نگاهی که با جان من آشناست
تو گویی که بر پشت برق نگاه
نشانیده امواج شوق و امید
که باز این دل مرده جانی گرفت
سرایمه گردید و در خون تپید
نگاهی سبک بال تر از نسیم
روان بخش و جان پرور و دل فروز
برآرد ز خکستر عشق من
شراری که گرم است و روشن هنوز
یکی نغمه جو شد هماغوش ناز
در آن پرفسون چشم راز آشیان
تو گویی نهفته ست در آن دو چشم
نواهای خاموش سرگشتگان
ز چشمی که نتوانم آن را شناخت
به سویم فرستاده اید نگاه
تو گویی که آن نغمه موسیقی ست
که خاموش مانده ست از دیرگاه
از آن دور این یار بیگانه کیست ؟
که دزدیده در روی من بنگرد
چو مهتاب پاییز غمگین و سرد
که بر روی زرد چمن بنگرد
به سوی من اید نگاهی ز دور
ز چشمی که چون چشمه آرزوست
قدم می نهم پیش اندیشنک
خدایا چه می بینم ؟ این چشم اوست
...
تعبير تازه ي همان حروف ساده ترند
كه تو را از قندينه ي آسماني آن
يكي جرعه ي شوكرانش بخشيده ايم
حالا اين واژه ها را بستان و
در همين سكوت بي سايه .... به آفتاب بيا
بايد برويم
من سر نم نهم مگر اندر قدوم يار -----------------------من جان نمي دهم مگر اندر هواي دوست