کرک رو عوض کن دیگه از این مشکلا برات پیش نمیاد قبلش هم حتما آموزش سیو ها رو بخون تا نگی چرا سیو هام رفتنقل قول:
کد:http://forum.p30world.com/showpost.php?p=4807103&postcount=278
Printable View
کرک رو عوض کن دیگه از این مشکلا برات پیش نمیاد قبلش هم حتما آموزش سیو ها رو بخون تا نگی چرا سیو هام رفتنقل قول:
کد:http://forum.p30world.com/showpost.php?p=4807103&postcount=278
بالاخره رد شدم. اما نه اونطوری که شما گفتی. من دقیقا از روبه روش پریدم بالاش. اینو از یه رهنمای تصویری تویه یه فروم خارجی دیدم.
به هر حال از وقتی که گذاشتی که به من کمک کنی ممنوم.:40:
سلام به همگی... من بازهم تو این بازی گیر کردم...
فکر کنم اسم مرحله اش Basilica di San Marco هست...
اینبار خواستم سر از یه مکان مخفی در بیارم... یه جایی بود که باید از چهار تا صلیب آویزون میشدم تا یه دریچه کف زمین باز میشد...
این عکس رو ببینید شاید یادتون بیاد:
دریچه بالاخره باز شد و من رفتم پایین:کد:http://upload.--------.com/7/1272472926.gif
ظاهرا اون دیواری که جلو و سمت راست هست رو باید یه کاریش بکنیم... ولی من نمیدونم چیکار باید بکنم...کد:http://upload.--------.com/7/1272472926.gif
یه مدد بمن برسونید
آقایون چیکار کنم تو گرفتن اولبن سمبل گبر کردم جلوی یه تابوت که وقتی با حالت چشم نگاه میکنی میدرخشه ویه درمخفی هم دست راستش هست پشت تابوت هم یه مجسمه بزرگ هست چیکار کنم
فکر کنم منم همین جا گیر کردم...نقل قول:
به عکسهای پست قبلی من نگاه کنید ببینید همونه...
نه اینجا به احتمال زیاد جلوتر هست پشت یه مجسمه است براتون عکس میزارم اگه بتونمنقل قول:
اینم عکسش
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
برید جلوی تابوت شیفت رو بزنید تا در تابوت باز بشه اگه نشد از کرک جدید استفاده کنید
یعنی چی بازی اینقدر آشغاله که باید برای یه در تابوت باز کردن باید یه کراک جیدی گرفت گور پدر این بازی .... خدا لعنتشون کنه آخه من با اینترنت سرعت 33 کی چیکار میتونم بکنمنقل قول:
مشکل از فایلی به اسم Value هست که باید عوض بشه و قبلا حسابی دردسر داشت در جریان استفاده از شبیه ساز سرور برای اجرای بازی. اما بهترین راه دیگه اینه که از سیوتون کپی بگیرین و بازی رو از نو نصب کنین و از کرک 700 کیلو بایتی استفاده کنین که آدرسش در پست اول موجوده. آدرس دوم رو هم مطالعه کنین.نقل قول:
شما هم طبق صحبتی که به نفر قبلی گفتم عمل کنین.نقل قول:
این سایت راهنمای واقعا عالی و خوبی هست.
تمام مکانهای پرها، مجسمه های ویلا و .... در اون هست.
شاید مفید فایده واقع بشه:
کد:http://guides.ign.com/guides/14302493/
نقل قول:
بله بله.
یکی از نکات بسیار مهم ین بازی هستش که واقعا ارزشمند هست.
سلام دوستان میگم پایان بازی کجاست؟
من تا اونجا پیش رفتم که اون یارو که یک انگشت نداره رو وسط شهر می سوزونن.
همونی که میری تو دمو میکشی؟نقل قول:
اینجا فکر کنم اخراشه
راستی من هیچ جای بازی ایرادی نداشتم به اون صورت
فقط 2 مورد داشتم
یکی اینکه بعضی وقتها بازی میپرید بیرون و خروج میشدم
اراو میداد که نمتونه سیوها را رو سرور بزنه و چنین چیزی
یه جا هم اخرای بازی تو قصر
وقتی قصر را میساختم و میومدم بیرون صفحه سفید میومد و ادامه بازی نداشت
اونم راحت بود با یه بار دکمه استارت اوکی میشد
آره همون که تو دمو میکشی رو میگم.نقل قول:
منم هیچ مشکلی توی بازی نداشتم حتی یکبار هم گیر نکرد یا از بازی نیومد بیرون و همیشه در هر شرایطی سیو می کرد.
خیلی از بازیش لذت بردم واقعا گرافیک و داستان خیلی خوبی داشت.
ادامه ی داستان Assassin's-Creed-II ( دیگه چیز زیادی نمونده تا آخر بازی ! )
قسمت چهل و نهم : {{ ونیز زیر پاهای Ezio }}
سربازهای Antonio در مسیری که قرار بود " Ezio " پرواز کنه ، در جاهای مختلف آتش بزرگی به وجود میارن تا وقتی اتزیو از روی اون آتش ها پرواز می کنه دوباره اوج بگیره و خودشو به محوطه ی ساختمان شهرداری برسونه ... وقتی اتزیو با موفقیت فرود میاد سریع به طرف محلی میره که " Carlo Grimaldi " و شهردار داشتند با هم شطرنج بازی می کردند و فراید می زنه که : " اون لیوان آب رو نخورید !!! " اما به محض دیدن Ezio " گریمالدی " بلند می شه و می گه دیگه خیلی دیر شده ، اتزیو از شهردار معذرت خواست و گفت که : " من تلاش خودمو کردم تا زود برسم ! " شهردار که متوجه شد زهر خورده دهانش خونی شد و روی زمین افتاد و " Carlo Grimaldi " از این فرصت استفاده کرد و با صدا زدن سربازها گفت : " بگیرینش این Assassin لعنتی شهردار رو کشته ! بگیرینش ! " همین که " کارلو گریمالدی " داشت به طرف سربازها فرار می کرد ، Ezio بیشتر از این بهش مهلت نمی ده و زود جلوشو می گیره و کارشو تموم می کنه ! وقتی صحنه سفید می شه " کارلو گریمالدی " میگه : " برای تو چقدر لذت بخشه وقتی داری دونه دونه هدف هاتو شکار می کنی ! " و اتزیو هم میگه : " من از این کار هیچ لذتی نمی برم ! و اگر به خاطر این مردم و نقشه های شومی که شماها براشون کشیدید و می کشید نبود هرگز دست به این کار نمی زدم ! در آرامش و راحتی استراحت کن ! ( Raquiescat in pace ) "
قسمت پنجاه ام : {{ کارناوال بزرگ }}
همین که اتزیو از روی جسد " Carlo Grimaldi " بلند می شه ، شهردار که با گلویی خونین به روی بالکن اومده با اشاره به سمت اتزیو و " کارلو گریمالدی " میگه : " تو چطور جرات می کنی منو بکشی ! تو منو کشتی ! تو منو کشتی ! " سربازها با دیدن این صحنه فکر می کنن که Ezio شهردار رو کشته و دنبالش می کنن اما اتزیو باز هم موفق می شه فرار کنه !
حالا که تمام شهر از جریان به قتل رسیدن شهردار خبر دارن و همه فکر می کنند که " اتزیو " اونو کشته ، لئوناردو داوینچی به Ezio می گه که : " نگران نباش چون این روزها در " ونیز " زمان کارناوال هست و با این ماسکی که پوشیدی کسی تو رو نمی تونه بشناسه ! ".
قسمت پنجاه و یکم : {{ آخرین کارناوال برای Barbarigo
Ezio از طریق دوستش " Antonio " خبردار می شه که شهردار جدید " مارکو بارباریگو " برادر بزرگتر " Emilio Barbarigo " ، امشب قراره برای مراسم کارناوال به میان مردم بیاد و سخنرانی کوتاهی کنه ... اما تمام کسانی که نزدیکش خواهند بود باید ماسک طلایی مخصوص کارناوال داشته باشند ! Ezio تصمیم می گیره در مسابقات شرکت کنه و ماسک طلایی رو برنده بشه ، اما با اینکه در تمام مسابقات اول می شه ماسک رو به یک نفر دیگه ای که از خودشون بود میدن تا به مکان سخنرانی بیاد ... اتزیو نا امید نمی شه و با کمک دخترهای کارناوال موفق می شه ماسک رو بدزده و به مکان سخنرانی بره ...
قسمت پنجاه و دوم : {{ شکار از دور ! }}
در مراسم سخنرانی همه ماسک طلایی داشتند و هیچ کس به دیگری مشکوک نمی شد اما وقتی سربازها فهمیدند یکی از ماسکها دزدیده شده وارد مراسم شدند و به جستجو پرداختند ... " Marco Barbarigo " هم با کشتی به مراسم اومد و به علت ترسی که داشت حتی از کشتی هم پیاده نشد و از دور برای مردم سخنرانی می کرد ، اتزیو مهلت زیادی نداشت و با مخفی شدن بین دخترهای کارناوال و با استفاده از تفنگی که " Leonardo " براش ساخته بود به سمت " مارکو بارباریگو " نشانه گیری کرد و چون مردم همه جا آتش بازی می کردند و سر و صدا زیاد بود ، کسی صدای شلیک رو نشنید و " مارکو بارباریگو " به زمین افتاد ... صحنه که سفید شد دوباره اتزیو آرزوی آرامش کرد و به سرعت از اونجا فرار کرد !
قسمت پنجاه و سوم : {{ فرار برادر کوچیکه ! }}
Ezio دوباره برمی گرده پیش " Antonio " ، برادر " مارکو بارباریگو " هم پیش " آنتونیو " بود و به اتزیو توضیح داد که : " Marco بعد از آشنایی با Rodrigo Borgia ، خودش و شرافت خودش رو به خاطر پول و مقام به رودریگو فروخت و بازیچه ی دست او شد و شعور مردم رو به بازی گرفت ، اما این کاری که او کرد هرگز برای من اتفاق نخواهد افتاد ... تنها کسی که باقی مونده " سیلویو بارباریگو " کوچکترین برادرمون هست که با یک لشگر از سربازهاش به سمت جنوب شهر و محل بارگیری کشتی ها فرار کرده و باید جلوش گرفته بشه ! " Ezio تصمیم میگیره به سمت اسکله ها بره و با متحد کردن دزدها و زندانیها جلوی او و لشگرش رو بگیره ...
قسمت پنجاه و چهارم : {{ ونیز کجا ، قبرس کجا ؟! }}
Ezio با کمک کردن به یکی از دزدها متوجه میشه که اگه سردسته ی دزدها رو آزاد کنه و با کمک او بقیه ی زندانیها رو آزاد کنه می تونه " Silvio Barbarigo " و دوستش " Dante " رو فراری بده و به راحتی هردو رو به دور از سربازها به کشتن بده ! شب که فرا می رسه ، اتزیو با کمک سردسته ی دزدها تعداد زیادی از زندانیها رو آزاد می کنه و به همشون میگه تا منتظر پیغام " Ezio " برای حمله باشند ... وقتی پیغام رو شنیدند حمله کنند و سربازها رو مشغول نگه دارن تا " Ezio " بتونه به اون دو نفر یه درس حسابی بده ! بعد از اینکه " Ezio " از بالای برجی پیغام رو می رسونه ، درگیری ها شروع می شه و " سیلویو بارباریگو " و " دانته " به سمت کشتی ها فرار می کنند و به تله ی " Ezio " می افتند و هر دوتاشون به هلاکت می رسند ... صحنه سفید می شه و اتزیو میگه : " شما دوتا چرا دست بردار نبودین ؟ چرا می خواستین با کشتی فرار کنین ؟ چرا تسلیم مردمتون نشدین و به گناهاتون اعتراف نکردین ؟ " Silvio Barbarigo میگه : " ما قرار نبود فرار کنیم ! این اتفاقاتی که سر شهردار افتاد همه اش یه کلک و حیله بود تا توجه مردم رو به سمت دیگه ای هدایت کنیم و بتونیم با تعداد زیادی از کشتی ها از شهر خارج بشیم ! " Dante هم که کنار Silvio بود توضیح میده : " قرار بود ما با کشتی ها به قبرس ( CYPRUS) بریم و با یه چیز خیلی با ارزش برگردیم ! " اتزیو هم برای هردوشون آرزوی آرامش می کنه و میره .
قسمت پنجاه و پنجم : {{ بعد از 10 سال ، که چی ؟ }}
Ezio هنوز تو شهر Venice بود و کنار دریا روی صندلی نشسته بود که سر و کله ی خانم خوشگله ونیز یعنی " ROSA " پیدا شد ... او از Ezio پرسید که به چی فکر می کنه و اتزیو هم جواب داد : " امروز روز تولد منه ! و حالا تقریبا 10 سال شده که من هرشب خواب آخرین نفسهای پدر و برادرهامو می بینم ... و هر روز صبح با طلوع آفتاب قسم می خورم تمام کسانی رو که به طور مستقیم یا غیر مستقیم در اعدام پدر و برادرهام دست داشتند ، پیدا کنم و به سزای اعمالشون برسونم ... ولی هر چقدر فکر می کنم نمی تونم بفهمم که چطور می شه اینهمه آدم شرافت و انسانیت خودشون رو به پول و مقام بفروشند و هر بلایی که بهشون دستور داده می شه ، سر مردم بیارن و از همه عجیب تر وقتی که جلوی چشمام دارند جون میدن اصلا احساس پشیمانی نکنند و از کارشون راضی باشند !!! "
" ROSA " می گه : " به نظر من زیاد به این چیزا فکر نکن چون تو به مردم این شهر خیلی کمک کردی و تمام ثروتهایی رو که ازشون دزدیده شده بود رو بهشون برگردوندی و همه ی شهر مدیون تو و فداکاری های تو هستند ... خوب حالا بهتره خوشحال باشی چون من برات یه هدیه ی تولد خوب گرفتم ، این دفترچه ای هست که از اون کشتی پیدا کردم و توش نوشته که قرار هست امشب چندتا کشتی از قبرس به ونیز برگرده و یک چیزی خیلی با ارزش هم داخل یکی از این این کشتی ها هست ! " در همین حین Leonardo DaVinci از راه می رسه و به Ezio می گه که باید باهم حرف بزنند ... Leonardo میگه : " بعد از رمز گشایی اون صفحه های " Codex " متوجه شدم که در پشت هر یک از آنها خطوط و اشکالی وجود داره که گویا یک نقشه می تونه باشه و نشان دهنده ی یک معبد مخفی هست که داخلش چیزی خیلی با ارزش است ! اگه مطالب داخل " کدکس " ها درست باشه ، وقتی اون چیز با ارزش به شهر معلق روی آب ( Venice ) برسه ، فرستاده شده ( PROPHET ) هم اونجا خواهد بود " . اتزیو متوجه همه چیز می شه و میگه : " اونا رفتن به قبرس تا از معبد ، قطعه ی بهشتی ( Piece of Eden ) رو پیدا کنند و حالا امشب قراره بیارنش اینجا به ونیز و به احتمال زیاد " رودریگو بورجیا " هم امشب اینجا خواهد بود ! من باید از ماجرای این قطعه ی بهشتی سر در بیارم و امشب اونجا باشم ! " .
قسمت پنجاه و ششم : {{ فقط به خاطر یه سیب !!! }}
Ezio به سمت اسکله می ره و از دور ، قطعه ی بهشتی رو می بینه که توسط یکی از سربازها داره حاظر می شه تا برسه به دست " Rodrigo Borgia " ، Ezio اون سرباز رو تعقیب می کنه و با چاقوی مخفی او رو از میان برمیداره و لباسهاشو می پوشه و جعبه ی حاوی قطعه ی بهشتی رو برمی داره تا ببره به جایی که " Rodrigo " اونجا منتظره ! وقتی همراه با چندتا سرباز دیگه می رسن پیش " رودریگو بورجیا " ، Ezio جعبه رو زمین میذاره و با چاقوی مخفی سرباز جلوییشو می کشه ... " Rodrigo " زود متوجه می شه و میگه : " Ezio ! خیلی وقت بود ندیده بودمت ! چه خوب شد اومدی به دیدنم ! " بعد به سربازهاش دستور می ده تا کاری نداشته باشن تا خودش تنهایی با " اتزیو " بجنگه ! ... Ezio میگه : " خوب ! بگو ببینم ! چند نفر رو بخاطر این چیز لعنتی که تو جعبه هست به هلاکت رسوندی هان ؟! حالا که فقط ما دوتا موندیم ... پس کجاست اون فرستاده ای ( PROPHET ) که ازش حرف می زدی ؟! مثل اینکه اینبار هم مثل دفعه های قبل نیومده و نخواهد اومد ! " رودریگو بورجیا جواب میده : " به به ! تو این مدت چیزای زیادی یاد گرفتی ! ولی اینو یاد نگرفتی که اون فرستاده ( PROPHET ) خود منم !!! "
سپس هردو شمشیر می کشند و به جون هم می افتند و بعد از مدتی که با هم می جنگیدن ، همه ی دوستای " Ezio " وارد صحنه می شن ( عمو ماریو ، پائولا ، لا وولپه ، تئودورا ، آنتونیو ، ... ) و از اونطرف هم سربازای " Rodrigo " به میدان میان ... در میان این درگیری ها " رودریگو " که همه ی سربازاش دونه دونه داشتن شکست می خوردن ، جونش رو در خطر می بینه پا به فرار می ذاره و " Ezio " که می خواست دنبال او بره اما عموش جلوشو گرفت و گفت : " ما جعبه ی حاوی قطعه ی بهشتی رو گرفتیم ، لازم نیست دیگه بری دنبالش ، کار مهم تری داریم ! " Ezio به اطرافش نگاه می کنه و همه ی اونایی رو که تو این مدت بهش کمک کردند می بینه و میگه : " بگید ببینم ! شما از کجا می دونستین ؟! چطور همه تون امشب اینجا جمع شدین ؟! نکنه شما هم جزو اساسین ها هستید ؟!!! "
قسمت پنجاه و هفتم : {{ نیکولو ماکیاولی }}
از پشت دوست های " Ezio " یک نفر جلو میاد ولی اتزیو او رو نمی شناخت ، او خودش رو معرفی میکنه : " من Niccolo Machiaveli هستم ، عضو فرقه ی اساسین ها هستم و امشب اومدم اینجا تا فرستاده ( PROPHET ) رو ببینم ! Ezio تو فرستاده و PROPHET هستی که در کتابها وعده داده شده ... ما خوشحالیم که تو اینجایی و تونستی قطعه ی بهشتی رو از " رودریگو " دور نگه داری و محافظت کنی ! " حالا همه باهم به بالای یک برج رفتند تا به اتزیو تمام ماجرا رو شرح بدن ... عموی Ezio میگه: " (( هیچ چیز حقیقت ندارد و همه چیز آزاده )) ! این شعاری هست که نسل به نسل از اجداد بزرگمون به ما رسیده ! " بعد نیکولو ماکیاولی جلو میاد و میگه : " ما اساسین ها هستیم ، وقتی مردم عادی با چشمهای بسته به دنبال حقیقت می روند ما میدونیم که (( هیچ چیز حقیقت ندارد )) و وقتی مردم عادی اجازه میدن که دیگران به بهانه ی قانون و عدالت ، زندگی و افکار مردم رو محدود کنند ما می دونیم که : (( همه چیز آزاده )) ! این بهترین شیوه ای هست که کمکمون می کنه تا آزادی و آرامش خاطر مردم رو از خطر افرادی که شیفته ی پول و قدرت شده اند ( تمپلارها ) در امان نگه داریم و محافظت کنیم ! ما اساسین ها در تاریکی قدم برمی داریم و می جنگیم تا به روشنایی فردا امید بیشتری ببخشیم ... " بعد از این حرفها ، طبق رسم و رسوم چندین ساله ی اساسین ها ، با میله ای گداخته روی انگشت " Ezio " علامت فرقه ی اساسین ها رو می ذارن تا به طور رسمی به عضویت فرقه ی اساسین ها در بیاد و بعد بهش میگن که از برج بپره پائین و اونجا منتظر بقیه باشه .
قسمت پنجاه و هشتم : {{ قطعه ای که نابود هم نمی شه !!! }}
Ezio به همراه عموش و " Niccolo Machiaveli " تو خونه ی Leonardo DaVinci دورهم جمع شدن و از نزدیک دارن قطعه ی بهشتی رو بررسی می کنن ... " Ezio " از لئوناردو می پرسه : " آخه این توپ به این کوچیکی چه قدرتی داره که اینهمه جنگ و دعوا راه انداخته ؟! " لئوناردو داوینچی توضیح میده : " این قطعه از ترکیباتی نایاب ساخته شده که من تا حالا چنین موادی روی زمین ندیده ام ، واقعا شگفت آوره ، این قطعه در مقابل حرارت دوام بالایی داره ، اصلا ذوب نمی شه و حتی با شمشیر هم بریده نمی شه و حتی ضربه ی چکش هم نمی تونه یک خراش کوچولو روی بدنه اش ایجاد کنه !!! من واقعا نمی دونم این قطعه چطور کار می کنه ؟! همونطور که نمی دونم چرا زمین به دور خورشید می چرخه ... ولی خوب بلاخره چیزی هست که اتفاق می افته و نمی شه جلوشو گرفت ! " نیکولو ماکیاولی میگه : " این قطعه به هر قیمتی که هست نباید به دست افراد سودجو بیفته ، قدرتی که در این سیب بهشتی هست روی افکار و ذهن ما اساسین ها تاثیر نداره ولی می تونه مردم عادی رو تبدیل به نوکر و برده برای افراد سودجو بکنه ... تا زمانی که ما اساسین ها روی این کره ی خاکی نفس می کشیم ، این سیب های بهشتی باید محافظت کامل بشن تا هیچ انسانی از آزادی خودش محروم نشه ! " عموی اتزیو میگه : " Ezio ! بهتره این قطعه پیش تو باشه تا اونو ببری به شهر " FORLi " و با کمک " Catherina Sforza " ( شاهزاده ی " Forli " ) قطعه رو تو معبد شهر مخفی کنی ... سربازهای زیادی اونجا هستن که از " Catherina " دستور میگیرن و می تونن برای همیشه از قطعه محافظت کنن ! من به " کاترینا " پیغام می فرستم تو هم بهتره هرچه زودتر حرکت کنی ، چون معلوم نیست که " رودریگو " چه نقشه ای تو کله اش برامون داره ! "
ادامه ی داستان http://forum.p30world.com/showpost.php?p=4910517&postcount=2605
دوستان اين علامتهايي كه روي ديوار هستند مثل باركد كه با باز كردن اونا مي تونيم فيلمهاي آدم و حوا رو باز كنيم چه جوريند ؟
مثلا من بازشون كردم 2 تا رو ، بعد يه تصوير نشون داد كه بايد ظاهرا يه چيزي رو روش پيدا مي كردم و چند تا تصوير پشت سر هم به همين شكل اومد و ديگه نتونستم پيدا كنم. قطعش كردم و ديدم ديگه نميره داخلش و نميشه تكميلش كرد.
نقل قول:دوست عزیز راهنمای حل اونا اینجا : http://guides.gamepressure.com/assassinscreediiاز ستون سمت راست برو پائین پائین قسمت Glyphs شهری که هستی انتخاب کن
ممنون از شما. اما من منظورم اين بود كه اگه نتونيم اونا رو حل كنيم ، دوباره نميشه واردش شد و اين كار رو كرد ؟نقل قول:
بله مشکلی نداره ... اول چند قدم از اونجا دور شو بعد با ایگل ویژن برگرد درست جلوی اون علامت ... بعد هم Tab بزن ... اگه نشد یکم نزدیکتر وایسانقل قول:
یک سوال داشتم که توی راهنما هم گشتم ولی اب دستوالعمل اونجا درست نمی شه اونجایی که به لورنزو حمله می شه و باید ازش دفاع کنی(12 نفر رو بکشی) بعدش هیچکاری نمی شه توی راهنما هم فکر کنم گفته بود جنازه اش رو بردارید ببرید به خونه اش ولی نه جنازه ای توی نقشه مشخصه و نه خونه
در ضمن من از VALUE 1912 تایی استفاده می کنم..
شما كرك رو عوض كنيد درست ميشه....نقل قول:
در ضمن اونجا بريد پيش همون مرده كه هست بايد باهاتون حرف بزنه...اگه نشد ديگه كرك رو عوض كنيد...
توي همين تاپيك هم هست...
بچه ها ببخشید من یکم تازه واردم میشه بگیم منظورتون از VAlue چیه؟؟
آخه سر بازی اسپلینتر سل هم توو فرومش همش مینویسن value نیومد من فقط میخوام بدونم یعنی چی
چون من بدون این دنگ و فنگا اساسینزو نصب کردم بازی هم کردم تموم هم شد:D
من توی یه مرحله گیر کردم اولاش هست.وقتی از دست سرباز ها فرار میکنی میری پیش پاولا بعد از آن آموزشت میده بعد میگه برو دنبال داوینچی حالا یه سری زن هستن اما تو نقشه جای داوینچی مشخص نیست.
این عکس نقشه اش.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
اين عقاب ها رو برو تا نقشه مشخص شه...نقل قول:
نوشته شده توسط MJ assassins creed [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد هم اگه زني اونجا هست بايد ازشون دزدي كني...
space رو بگير و برو كنارشون ...
زنها رو باید دنبال خودم کشیدم یکی یکی رفتند حالا باید عقاب ها رو برم.
سلام دوستان ازتون خواهش میکنم جوابم رو بدید.من قبلا بازی رو اجرا میکردم ولی حالا که میزنم رو بازی با ارور An internet connection is required مواجه می شم چیکار کنم
از کرک گروه skidrow استفاده کننقل قول:
شما كركتون رو عوض كنيد .... درست ميشه ...نقل قول:
همين صفحه قبل هم هست ...:46:
سلام دوستان
یه سوال, هنگام مبارزه یکی زد شمشیرم رو انداخت ولی وقتی میخواستم شمشیر رو بردارم اشتباهی یه شمشیر دیگه که کنارش بود رو برداشت!
حالا هرکاری میکنم وقتی شمشیر خودم رو برمیدارم دیگه غلافش نمیکنه!...یعنی اینکه اون شمشیری که اول برداشته بودم رو به عنوان شمشیر اصلی میشناسه
درضمن رفتم به مغازه اسلحه فروشی دیگه نمیشه شمشیر قبلی رو خرید!
باید چیکار کنم؟!!!! :19:
قبلا یه کرکی بود که با دستکاری فایل هاست به زور به کامپیوتر میفهموند که به سرور های یوبی وصله حالا ولی یه عیب داشت یه قسمت هایی از دیتا بیس بازی باید بعد از چک سریال سیدی قابل دسترس میشد که به خاطر غیر ممکن بودن چک سریال این دیتا بیس رو در فایل هایی به نام value.db جا دادن و با یه exe اون رو به بازی وارد میکردن تا بازی کامل بشه این دیتا بیس کم کم کامل میشه و تمام بازی رو یه جا پوشش نمیده برای همین پشت سر هم value.db های جدید میومدن که مراحل بعدی رو هم پوشش میدادن یعنی step step اکران میشدن ولی حالا skidrow سیستم چک سریال رو از کار انداخت و اون دیتا بیس رو بدون چک سریال قابل دسترس کرد در ضمن این چیزی که میگفتن بعضی از قسمتهای بازی مثل دستگیره ی درها باید از اینترنت دانلود میشد شایعه بود الان اسپلینتر هم اینطوریه و هنوز نتونستن چک سریال رو کرک کنن واسه همین دیتا بیس باید به صورت value.db به بازی داده بشه فعلا البته تا اینکه کرک ه-ک سریال ببادنقل قول:
برگرد به villa در همون طبقه ی همکف اتاقی وجود داره که محل نمایش اسلحه هاست. در اون جا می تونی به اسلحه هایی که خریدی دسترسی داشته باشی.نقل قول:
سلام دوستان
یه سوال, هنگام مبارزه یکی زد شمشیرم رو انداخت ولی وقتی میخواستم شمشیر رو بردارم اشتباهی یه شمشیر دیگه که کنارش بود رو برداشت!
حالا هرکاری میکنم وقتی شمشیر خودم رو برمیدارم دیگه غلافش نمیکنه!...یعنی اینکه اون شمشیری که اول برداشته بودم رو به عنوان شمشیر اصلی میشناسه
درضمن رفتم به مغازه اسلحه فروشی دیگه نمیشه شمشیر قبلی رو خرید!
باید چیکار کنم؟!!!!
کسی جوابمو نمیده!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
من الان باید داوینچی رو پیدا کنم ولی خونش تو نقشه نیست.
اگر Marker در نقشه نشون نمیده، مشکل ممکن است از سرور مجازی باشه. سرورت رو جدید کن شاید درست شه.
من از کرک SKIDROW استفاده میکنم.
تو این نقشه ها باید کدکس ها رو جمع کنی ببری پیش لیوناردو که فکر کنم تو ویلا هست الان رسیدی به اونجا؟
نه فکر کنم اشتباه گفتم اخه این دو تا عکس یه جوری متناقضه باهم
فرزان عزیز من همون اولام.الان چاقو مخفی را از پاولا گرفتم و باید برم به لئوناردو بدم اما خونه لئوناردو تو نقشه نیست.
بچه ها یکی این مرحله رو رد بکنه سیوش بزاره دعاش میکنم هر کاری میکنم نمیتونم ردش بکنم دستتون درد نکنه :40:نقل قول:
من مشکلم با یک بار دیگه اجرا کردن درست شد.
عزیز سیو خودت را اپلود کن با پ.خ برام لینک را بده تا همین الان بگم چکار کنینقل قول:
نوشته شده توسط MJ assassins creed [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
:11:
---------- Post added at 07:30 PM ---------- Previous post was at 07:28 PM ----------
دوست عزیز شما سیو خودت را بذار من رد میکنم دوباره اپلود میکنمنقل قول:
ممنون ازت آقا نیما.یک بار بیرون رفتم دوباره اومدم تو بازی درست شد.نقل قول: