مرحوم شریعتی میگفت
اگه میخواهید چیزی را نابود کنید خوب بهش حمله نکنین
بد ازش دفاع کنین
تو این سریال هم دقیقا همین اتفاق می افته
طوری افراد چادری و با ریش را نشون دادن که ادم تو خیابان یک چادری ببینه حالش بهم میخوره
مثلا میخواد بگه چادر خوبه ولی برعکس داره کار میکنه
یا نشون دادن اینکه هرچی مذهبیه همشون عقده ای هستن
اون صحنه که بیتا میره پیش عمویه کار پیدا کنه و نوچه عمویی همچی گفت این دختره کیه با سعید اومده
من فکر کردم لخت مادر زاد اومده این که از دختر های تو خیابون هم پوشیده تره:31:
جالبیش هم اینه با این قیافه تخمی ای که داره همش سانتافه جلو پاش می ایسته
این محسن هم چجوری این پسره را تو این 30 سال بزرگ کرده که انگار اصلا هم را نمیشناسن (طرز صحبتشون با هم)
لااقل نکردن یک جوری اینا را انتخاب کنن که یکم شبیه هم باشن
این عمه هم که با این بازی مسخره اش تو بورسه و تو تاوان و چند تا فیلم ویدیویی مسخره اب دو خیاری هم بازی کرده
واقعا جای تاسفه محسن همش تو خونه رو کاناپه خوابه یا داره با لیلا خانوم صحبت میکنه:31:
پسر کوچیکه تمام سریال همین لباس قرمز تنشه
انگار اصلا کثیف نمیشه عوضش کنه