منو از عشق جدایم نکنی
در دل وادی بی عشقی ها
چشم و دل بسته رهایم نکنی
من در این دشت پر از خوف وخطر
جز به الطاف توام نیست نظر
من در این کوچه بی عابر تنگ
که در آن نیست به جز شیشه و سنگ
به کجا روی کنم؟؟
جز گل روی تو را چه گلی بوی کنم؟؟
Printable View
منو از عشق جدایم نکنی
در دل وادی بی عشقی ها
چشم و دل بسته رهایم نکنی
من در این دشت پر از خوف وخطر
جز به الطاف توام نیست نظر
من در این کوچه بی عابر تنگ
که در آن نیست به جز شیشه و سنگ
به کجا روی کنم؟؟
جز گل روی تو را چه گلی بوی کنم؟؟
خوب خوب نازنین من!
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب.
بهتر از تمام شعر های ناب!
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است
من تو را
به خلوت خدایی خیال خود:
((بهترین بهترین من)) خطاب می کنم
بهترین بهترین من!
پیوسته دلم پر به هوای تو زند
جان در تن من ، نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید
از هر برگی بوی وفای تو زند:40:
سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،
سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت،
دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،
چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،
من همون لحظه اول آخر راهو میدیدم،
تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم
خوشا شب نشستن به پهلوی توتـــماشای پـــرواز گـــــیسوی توخوشا با تــو سرگرم صحبت شدنوســـجده به محـــراب ابـــروی توخوشا در نگاه تو چون می خـــرابخوشا نـــازنین چشم نــــازوی تودو چـــشم پـــر از کهربای خموشکه نـــاگه مرا میکشد ســـوی توخوشا بـــازی دســـت اعـــجاز گرکه گـــل چیند از بــــاغ جادوی تو
...
بیا پــــــر شوم از تو تا پــــر شودســــکوت زمین از هــــیاهوی تو
شـوق پـرکـشیـدن است در سرم قـبول کـن
دلشکـستهام اگـر نـمیپـرم قــبول کـن
ایـن کـه دور دور بـاشم از تـو و نبـینـمت
جـا نـمیشود بـه حجـم بـاورم، قـبـول کـن
گـاه، پـر زدن در آسمان شعـرهـات را
از من، از مـنی کـه یـک کبـوتـرم قبـول کـن
در اتـاق رازهـای تـو سرک نـمیکـشم
بیــش از آنـچه خـواستی نـمیپـرم، قـبول کن
قـدر یـک قـفس که خلوتـت به هم نـمیخورد
گــاه نامه میبـرم میآورم، قــبـول کــن
گفتهای که عشق ما جداست، شعرمان جدا
بـیتـو من نه عاشقم، نه شاعـرم، قبول کن
آب …
وقـتی آب ایـن قدر گـذشته از سـرم
مـن نمیتـوانـم از تـو بـگذرم، قـبول کن
شبیه چشمهای تو پر از گناه می شوم** میان ظلمت شب قبیله ماه می شومبه آتش سکوت خود تو را مذاب می کنم** و شعله شعله ی تن تو را پناه می شومخدا,زمین,گناه,عشق,من وتو,ببین چطور**به خاطر غرور تو زیاده خواه می شومهوا نمی رسد به خلوت زمین بدون تو**نفس,نفس تو را کشیده ام که آه می شومهزارو یک شب گناه من تویی و باز من**که شهرزاد قصه های شام گاه می شومدر این قماربازی سیاه و روشن جهان**فقط به خاطر رخ تو باز شاه می شومهمیشه اقتدا به حضرت جنون نموده ام**خیال کرده ای که با تو سر به راه می شوم!
شدم موضوع نقاشی
که شاید یاد من باشی
شوی شاگرد نقاشی
و....
به روی بوم عمر من
زدی نقشی
ز بی نقشی
گهی بر غم کشیدی
من شدم خوشحال
که شاید تو درختی
تا فرود آیم به دستانت
ولی دیدم که خورشیدی
ز گرمایت شدم بی حال و بعد از مدتی اندک
شدم بی تاب
مرا دریاب
ورق را پاره کردم دور ریختم
...........
بروی صفحه ای دیگر
شدی کوهی
شدم کاهی
که من اندر تو ناپیدا و شاید هیچ
شدم غمگین
کمی پر رنگترم کردی
شدم چوبی
تو هم کوهی
چنانچه پیش از آن بودی
شدم خوشحال
مرا برد ناگهان سیلی
شدم مجنون بی لیلی
و شاید هم شدم فرهاد
زدم فریاد
زدم فریاد و همراهش زدم تیشه
به روی بوم نقاشی
ورق را پاره کردم دور ریختم
..............
به روی صفحه ای دیگر
شدم قلبی
تو هم تیری
میان سینه ام رفتی
مرا کردی دو تکه
ز عشقت خرد کردی
ورق را پاره کردم دور ریختم
............
.به روی صفحه آخر
شدم شبنم
که من آهسته و نم نم
چکیدم من ز برگ تو
که لایقتر ز این جمله
برایت نیست تصویری
تو از هر ترانه ترانه تری / وزیبا ترین شعر هر دفتریمیان غزلهای با رانی ام / تویی واژه ی خورده باران تریقسم بر دو چشم پریشانی ات / به یمن قدمهای بارانی اتشکفته گل آرزو ای عزیز / به خط چین زیبای پیشانی اتصفای دلت مثل آیینه هاست / دلت چون حریم خدا با صفاستبه هنگام گریه دو چشمان تو / قشنگ است و زیبا به رنگ خداستهمان خسته بالی شکسته پری / گمانم پریزاده ای یا پریصمیمی چو باران قدیمی چو درد / معطر چو عود و گل و عنبریتو تاب وتب زندگی در منی / که سرشار اندیشه ی بودنیتو در من نه زیبا ولی با منی / تو جاری تو رگهای خشک منیمن از جنس خاکم کویرم پری / تو از نسل ابری و باران تریتو پیچیده ای دور غم های من / تو آن ساقه ی سبز نیلو فریتو از هر ترانه ترانه تری / تو از هر ترانه ترانه تری . . .
دیگران
به قلب بیریای من
دشوار
تکیه میکنند
و من
هرگاه که به آنان لبخند میزنم
از کنارم میگذرند
چراکه مرا میبینند
که چشم میدوزم
به هرکجا که تو باشی.