-
تا مرواريدي آفريده شود
به خون دلي
سينه اي به شكيبايي صدف مي طلبد
جگر هزار توي سرخگل مي خواهد
كه خدنگ شبنمي به چله نشاند
و تا گلوي تفتيده آفتاب
پرتاب كند
هشدار
نطفه نهنگ است عشق نه كرمينه وزغي
و لمحه اي تلاطم طغيانش را
دلي به هيبت دريا مي طلبد
هشدار ! روزگار
آمده ايم عاشق شويم
-
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شريعت بدين قدر نرود
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سيم و زر نرود
نه بابا ... رفتم ، زیاد اذیت کردم ... گفتن تو برو نمیخواد کار کنی ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
درياي خيال
پلك بگشا كه به چشمان تو دريابم باز
مزرع سبز تمنايم را
اي تو چشمانت سبز
در من اين سبزي هذيان از توست
زندگي از تو و
مرگم از توست
سيل سيال نگاه سبزت
همه بنيان وجودم را ويرانه كنان مي كاود
من به چشمان خيال انگيزت معتادم
و دراين راه تباه
عاقبت هستي خود را دادم
---
ایول :دی منم کلی حالم خوب شده الان احساسه پرواز می کنم
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
می ده که نوعروس چمن حد حسن يافت
کار اين زمان ز صنعت دلاله میرود
شکرشکن شوند همه طوطيان هند
زين قند پارسی که به بنگاله میرود
-----------------
از دست این سرور پی سی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
-
دور از هياهو
در خود شدم گم
بيهوده تنگ است دنيای وحشت
چاره دگر نيست
مغلوب وهمم
آسان گسستم بر جان خستم
شايد که زين پس من مست هستم
-
مرا از تو است هردم تازه عشقی ........... تو را هر ساعتی حسنی دگر باد
به جان مشتاق روی تواست حافظ .......... تو را در حال مشتاقان نظر باد
-
در زمستانی که می اید ز راه
یک نفر از شهرتان خواهد گذشت
آسمان دیده اش ابری شده
خسته پا،دامن کشان ،خواهد گذشت
-
توانا بود هركه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود
......................................
-
توانا بود هركه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود
......................................
-
ديده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسيمی ز عنايت که کند بيدارم
چون تو را در گذر ای يار نمیيارم ديد
با که گويم که بگويد سخنی با يارم
------------------------
بهروز این شعرات خداییش منو کشته !
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]