و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عريانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
Printable View
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عريانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
زنجیرِ طلایی تو، ای گنجِ مراد
امشب زفروتنی به ما درسی داد
بر گردنِ نازنین، چو آویختیش
شرمنده شد و از ان به پایت افتاد
در يا هرگز لب به خنده نمي گشايد,
اگر ابرها نباشند تا بر اشك هايش بوسه زنند,
و
بي يار در كنار,
دنيا جاي زيبايي براي ماندن نيست.
تا دیدۀ دل جانب او دوخته ام
از خلقِ جهان دیده فرو دوخته ام
زین باده کشان امید احسانم نیست
چشمی چو پیاله بر سبو دوخته ام
منم آن بر باد رفته، آن عزيز سبز ديروز.
قهر پاييزي افيون همچو دردي، درد جان سوز
شعله زد بر تار و پود من ساده.
كي رسد به گوش پاييز ناله برگ فتاده؟
هر گل که به طرف گلسِتان می خندد
بر وضعِ جهانِ گذران می خندد
این غمکده چون در خورِ غم خوردن نیست
با تنگ دلی، غنچه از آن می خندد
دل دیـــوانه دیشب عالمـــــــی داشت
جدا زان چشم غمگینت شبی داشت
شبی بود وشــــرابی بود وحالـــــــــی
بداغ سینـــــه سوزت مرهمی داشت
تا کی به اشکِ دیدۀ من خنده می زنی
مانند آفتاب به اشکِ روان برف
فردا اگر ز راه نمي امد
من تا ابد كنار تو مي ماندم
من تا ابد ترانه عشقم را
در افتاب عشق تو مي خواندم
مي آيي؟
اگر آمدي، مي ماني؟
اگر ماندي، ديگر نميروي؟
اگر ديگر نرفتي، غير از من کسي هست؟
نيآمدي
و تمامي اگر هايم بر باد رفت.
--------------
چه سرعته باحالی ... 15 مین واسه یه صفحه