-
او يك شب آنجا ديده خواهد شد/
من او را پيش از اين هرگز نديده و نام او را نيز نشنيده
ولي انگار با هم روزگاري اشنا بوديم/
نمي دانم كجا بوديم
كه من در نيلي چشمان او
او در كبود رود شعر من
زمانها در شنا بوديم/
شبي امد ؛ وليكن دير وقت امد
نه فانوسي ؛ نه مهتابي
هوا بس تيره بود و دامن درياچه پر توفان
سوار قايقي گشتيم و بر خيزابها رفتيم تا ديري
ولي دردا!!!
چه تقديري
من او را باز هم نشناختم ؛ زيرا
كه شب تاريك بود و موج نيرومند
از ان سو قصه تلخي است؛
اي افسوس
او را موجها بردند...
-
دیروز به دنبال تو هر گوشه دویدم
تا بر سر ان کوچه پر درد رسیدم
بر کاهگل خانه غم تکیه کردم
از سوز جگر اه از اعماق کشیدم....
-
مزرع سبز فلک دیدم و داسِ مهِ نو
یادم از کشتۀ خویش آمد و هنگام درو
-
واسه نقاشیه مجنون ، عاشقی به رنگ لیلاست
رنگ آرامش باقی ، حسی از رویا به رویاست
اگه مشکی رنگه عشقه ، چرا پس فقط یه رنگه
عاشقی رنگاوارنگه ، همه رنگاشم قشنگه
گاهی سرخ و گاهی سبزه ، گاهی ام رنگه سپیده
خدا حتی توی مهتاب ، صورت عشقُ کشیده
-
هایهایِ گریه در پایِ تو ام آمد بیاد
هرکجا شاخ گلی بر طرفِ جوئی یافتم
-
مي گفتند
كنار آخرين مكث ماه
قدم هايم ناتمام مي ماند
در كجاي زمين
در كجاي چشم انتظاري رو به ماه
در كجاي دستهاي سرگردان مادرم
فراموش مي شوم ؟
در شب باران و عشق
در شب آخرين مكث ماه - مادر
انگشت را به سمت ماه بگير
من آنجا خواهم مرد
-
دورانِ روزگار دهد پند مرد را
لیکن دمی که تیره شود روزِگارِ او
دردا و حسرتا! که رسد مردمِ جوان
روزی به تجربت که نیاید به کارِ او
-
وز نگاه سرد گستاخانه بي شرم اين و آن
آن و اين در آتش عصيان و خشمي شعله ور بودند
ني اميدي بود
نه نويدي بود
نه به
سر شوري
نه در دل اشتياقي بود
و لبان رازداران
در خطر بودند
دلهره
اندوه
نشئه مرفين ذلت بار
وفساد و شهوت تند جواني
جلوه گر بودند
-
دل من سخت شکست
و چه زشت به من و سادگی ام خندیدی
به من و عشقی پاک که پر از یاد تو بود
وبه یک قلب يتيم که خیالم می گفت تا ابد مال تو بود
تو برو
برو تا راحت تر تکه های دل خود را
آرام سر هم بند زنم........
-
ماییم و دلی، نهفته غم ها در او
خون موج زند، چون دلِ مینا در او
یک دل دارم، هزار دلبر از پی
یک سر دارم، هزار سودا در او