-
به كجا چنين شتابان ؟
گون از نسيم پرسيد
دل من گرفته زينجا
هوس سفر نداري
ز غبار اين بيابان ؟
همه آرزويم اما
چه كنم كه بسته پايم
به كجا چنين شتابان ؟
به هر آن كجا كه باشد به جز اين سرا سرايم
سفرت به خير ! اما تو دوستي خدا را
چو ازين كوير وحشت به سلامتي گذشتي
به شكوفه ها به باران
برسان سلام ما را
-
سلام دوستان (مخصوصا این نفر اخری!!!)
ايران اي سراي اميد
بر بامت سپيده دميد
بنگر کزين ره پر خون
خورشيدي خجسته رسيد
اگر چه دلها پر خون است
شکوه شادي افزون است
سپيدهء ما گلگون است، واي گلگون است
که دست دشمن در خون است
اي ايران! غمت مرساد!
جاويدان شکوه تو باد!
راه ما، راه حق، راه بهروزي است
اتحاد، اتحاد، رمز پيروزي است
صلح و آزادي، جاودانه بر همه جهان خوش باد
يادگار خون عاشقان، اي بهار
اي بهار تازه جاودان در اين چمن شکفته باش
-
سلام اقا محمد
حال شما ؟
ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
شنيدم که چون قوي زيبا بميرد
فريبنده زاد و فريبا بميرد
شب مرگ تنها نشيند به موجي
رود گوشه اي دور و تنها بميرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در ميان غزلها بميرد
گروهي برآنند که اين مرغ شيدا
کجا عاشقي کرد، آنجا بميرد
من اين نکته گيرم که باور نکردم
نديدم که قويي به صحرا بميرد
چو روزي ز آغوش دريا برآمد
شبي هم در آغوش دريا بميرد
تو درياي من بودي آغوش وا کن
که مي خواهد اين قوي زيبا بميرد
-
مرسی ممنون
شما چطورید؟
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
---
دلا ديدي که خورشيد از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمين و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقايق گشت ازين خون
نگر تا اين شب خونين سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
-
ممنون
بی خودی نیست که شدی کاربر فعال انجمن موسیقی
ایول بابا
ــــــــــــــــــ
در مرگ ِ من نماز وحشت بخوان
- اگر خود دچار ِ اين مراسم ِ اجباري! -
كه مرگ ِ من پايان ِ جهان است!
عبور ِ پرستو از پهنه ي تقويم!
سقوط ِ واپسين ِ برگ از پيچك ِ دُگم ترين ديوار...
بر لبانم گل ِ سرخي بگذار
تا طعم بوسه هاي تو با من باشد،
آن دَم كه اُستوار
از جاده هاي تَقته ي دوزخ مي گذرم!
-
مرغِ خونینِ ترانه را مانم
صیدِ بی آب و دانه را مانم
آتشینم، ولیک بی اثرم
نالۀ عاشقانه را مانم
نه سرانجامی و نه آرامی
مرغِ بی آشیانه را مانم
هدفِ تیرِ فتنه ام همه عمر
پای بر جا، نشانه را مانم
با کَسم در زمانه الفت نیست
که نه اهل زمانه را مانم
خاکساری بلند قدرم کرد
خاکِ آن استانه را مانم
بگذرم زین کبود خیمه، رهی
تیرِ آه شبانه را مانم
-
منتظر ..روزی ..ساعتی ..دقیقه ای ..ثانیه ای ...
کسی بیاید و بگوید :
خانم ! شما را از تمام این حوالی سراغ گرفتم آیا این چشمان شما نیست که در نگاهم جا گذاشته اید ؟
اما نه ..نه ..نه .. نمی خواهم ..هیچ کس را نمی خواهم که جهان دروغی بیش نیست ...
انتظار را دوست ندارم ..
تلخ است
سخت است
کشنده است
حتی از مرگ هم طولانی تر ..
ولی ..
مرگ را دوست دارم ..
-
من آزرده دل را، کس گره از کار نگشاید
مگر ای اشک غم امشب تو از دل عقده بگشایی
-
یاد از ان سگ که درون نگهش
یک جهان مهر و وفا پنهان داشت
در شب سرد زمستان در کنار کوچه
چه غمین ناله خود سر می داد
و چه غمگین روزی
کودکان سنگ به دست چوب به دست در پی او
او دوان ناله کنان زوزه کشان
و چه نفرت آور خنده ها بود که بر لبها بود
-
دل تو را دادم چو دیدم رویِ تو
کز همه خوبان پسندیدم تو را
دل فریبانِ جهان را یک یه یک
دیدم و از خمله بگزیدن تو را
گر جفا راندی نکردم شکوه ای
ور خطا کردی نپرسیدم تو را
خونِ من خوردی و بخشودم گنه
جان طلب کردی و بخشیدم تو را
رفتی و آخر شکستی عهد خویش
کاش از اول نمی دیدم تو را