امروز یافتم گمگشته ای که در طلبش عمر من گذشت ...
اما اکنون نشسته مرا رو به رو تویی
دیگر شبان تیره نپویم در آسمان
تو آن ستاره ای که نشستی به دامنم
Printable View
امروز یافتم گمگشته ای که در طلبش عمر من گذشت ...
اما اکنون نشسته مرا رو به رو تویی
دیگر شبان تیره نپویم در آسمان
تو آن ستاره ای که نشستی به دامنم
همه دردم این است
یک نفر در زندگی ِ من هست
که نیست ....!
اکنون تو اینجایی ، گسترده چون عطر اقاقی ها ، در کوچه های صبح ، بر سینه ام سنگین ، در دستهایم داغ ، در گیسوانم رفته از خود ، سوخته ، مدهوش ، اکنون تو اینجایی ...
--------------------------------------------------
منم این خسته دل درمانده ،
به تو بیگانه پناه آورده ،
منم آن از همه دنیا رانده ،
در رهت هستی خود گم کرده ...
حس که پيدا شد عشق باريدن گرفت، هيچ ميداني رمز عاشق بودن هرکس فقط اين است: ساده بودن، ساده ديدن، و ساده پذيرفتن...پس ساده ميگويم، ساده...دوستت دارم.
هستیم به وصال یار دلشاد امشب
وز غصه هجر آزاد امشب
با یار بچرخم و دل می گوید
که کلید صبح گم باد امشب
دلهره نبودنت
در خرمن احساسم
چون پرنده ای گستاخ
هجوم می اورد
واین درحالی است که من
دراین مجادله یکطرفه
مترسکی بیش نیستم
عشق را فلسفه ایست
که نداند سقراط !!
و نبرده ست به ماهیِّت آن هرگز پی..
چون که در عقل نگنجد وصفش
و نیاید به زبان شرح وجودش آسان
عشق یک ساده ی سخت است
که انسان تا حال
به رموزش نتوانسته کند ره پیدا..
من ولی می دانم
عشق در خانه دل جا دارد
عشق را می باید
جستجو کرد به بازار قلوب
باید از رود محبت رد شد
و به بیداری شب عادت کرد
باید از چشمه احساس وضویی طلبید
و به سجاده سبز غربت
به جماعت با گل
رو به شبنم
به نمازی بنشست!!
هنوز سخن شیرینت
که با تمام وجود با لرزش لب به من گفتی
دوستت دارم
تمام وجودم را میلرزاند
و من جز کلمه زیبای دوستت دارم پاسخی برای تو نمیبینم ای عشق
چشمانم را می بندم و تو را در کنار خود می بینم. نمیدانم این چه نیروئی ست
که مرا به سوی تو می کشاند !
هروقت که تنهایی ها به سراغم می آید یاد توست که مرا از آن جدا می کند،
یاد توست که مرا شاد نگه می دارد با یا توست که من زنده ام. یاد تو به من
امید می دهد،امید به زندگی.
مونس شب های بی قراری ام دوستت دارم.
دوش از درم آمد آن مه لاله نقاب
سیرش نه بدیدیم و روان شد به شتاب
گفتم که : دگر کیت بخواهم دیدن؟
گفتا که: به وقت سحر، اما در خواب