عطر گل های تر
در باغ شبانگاهی
تصویر توست ، شاید
Printable View
عطر گل های تر
در باغ شبانگاهی
تصویر توست ، شاید
عاشق مشوید اگر توانید
تا در غم عاشقان نمانید
این عشق به اختیار کس نیست
دانم که همین قدر بدانید
هرگز مبرد نام عاشق
تا دفتر عشق برنخوانید
آب رخ عاشقان مریزید
تا آب زچشم خود مرانید
معشوقه وفای کس نجوید
هر چند زدیده خون چکانید
این است نصیحت پیرو
عاشق مشوید اگر توانید
هنوز از تو در این میدان ، صمیمی تر نمی بینم
ازین تنها درخت شب ، کسی را سر نمی بینم
هنوز این من ، هنوز این تو ، قدیمی تر ، ولی از نو .
به جز چشم سیاه تو ، شبی دیگر نمی بینم
غم چشمان آهو را تو می فهمی
عبور از نور جادو را تو می فهمی .
غریق و موج و پارو را تو می فهمی .
سکوت هر غزل گو را تو می فهمی .
پر از سوزم ، پر از روزم ، چه رنگینم ، چه هشیارم ،
ببین با تو ... چه بیدارم ، چه بسیارم ، چه سرشارم .
گفتی ” دوستت دارم ” حسودی ام شد !
حتی زیبا ترین دروغ سیزده را هم تو گفتی !
کی باشد و کی که ما نشینیم به هم / دستی بزنیم و پا بکوبیم به غم
قدر دل یکدگر بدانیم و سپس / موی تو کنم شانه تو ریزیش به هم !
عشق را بگو خسته تر از خستگی ام
چندی است بهار
شهر دلم را دور می زند
و من دلتنگ پرندگان ترنم ام
لعنت به این جاده های کمر بندی
روزي كه كم ترين سرود
بوسه است
و هر انسان
برايِ هر انسان
برادري ست.
روزي كه ديگر درهايِ خانه شان را نمي بندند
قفل
افسانه يي ست
و قلب
براي زنده گي بس است.
روزي كه معناي هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطرِ آخرين حرف دنبالِ سخن نگردي.
روزي كه آهنگِ هر حرف، زنده گي ست
تا من به خاطرِ آخرين شعر رنجِ جُست و جويِ قافيه نبرم.
روزي كه هر لب ترانه يي ست
تا كم ترين سرود، بوسه باشد.
روزي كه تو بيايي، برايِ هميشه بيايي
و مهرباني با زيبايي يكسان شود.
روزي كه ما دوباره براي كبوترهايٍ مان دانه بريزيم...
***
و من آن روز را انتظار مي كشم
حتي روزي
که ديگر
نباشم.
ایمان بیداد
به عهدی داد
روح فریب ام ، بی تو ... بی تو
قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم
بی تو ... بی تو
بی ایمنی ، شوریدگی ، در قعر خوابم
ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیش
خاری هدف گم کرده در دهلیز بادم
بی تو ... بی تو
طیف غباری خفته بر دریای شن زار
خون شب ام
هذیان تب آلود دردم ، بی تو
بی تو
رمز سکوت ام
راز بهت ام
رنگ یادم
بی تو ... بی تو
ی تو ، بی تو
از زندگی بیزار
تا مرگ راهی نیست ، بی تو
ای بی من و در من
بی من تو هم آنی و اینی
ای بی تو من گرداب و یرانی
قانون بی رحم پریشانی
چنینی ؟
بدرود ، بدرود
این اشک و هق هق گریه ... پشیمان نیست
مردان نسل ما
با گریه می خندند ، بی تو
ای بی تو من ، بی من
ایا تو هم اینگونه می خندی ؟
با گریه خندیدن نه آسان است
بی تو
نگاهم که میکنی،دیوانه ام میکنی...
نگاهت که میکنم،دیوانه ای را در چشمانت میبینم
یک مالیخولیایی سرد!
نگاهم که میکنی،قطره قطره آب میشوم...
نگاهت که میکنم،مثل دریا میشوم
یک آبی گرم!
خروشان و بی انتها...
کسی هست
که هر روز به تماشای خورشید می آید
او چشمانش را برای دیدن تو
در لحظه قرار جا گذاشته است ...
:40: