تسکیمپن ندهد شاهد وساقی دلِ مارا
مشکل که قدح چاره کند مشکل مارا
Printable View
تسکیمپن ندهد شاهد وساقی دلِ مارا
مشکل که قدح چاره کند مشکل مارا
آن کس که هوس سوختن ما می کرد
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد !
دلم چو خاطرِ دانا به صبح بگشاید
که صبحگاه نشانی است از بناگوشت
تو بدون هرکی نفس شد، یه روزی نفس رو دزدید
زیر پاش شکست و له کرد،اونی که تو سینه لرزید
نفرت ادما ازهم این روزا خیلی زیاده
دل من جاده رو طی کرد با همین پای پیاده
اخر عاشقیامون همیشه پاییزو درده
یه عبور، یه خط کمرنگ، یادگاری روی سنگه
هما، به کلبۀ ویرانِ ما، نمی آید
به اشیانِ فقیران، هما نمی آید!
دلا شبها نمی نالی به زاری
سر راحت به بالین می گذاری
یاری که داد بر باد اراو و طاقتم را
ای وای اگر نداند قدرِ محبتم را
آبی که از این دیده چو خون می ریزد
خون است بیا ببین که چون می ریزد!
پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می خورد و دیده برون می ریزد!؟
دیشب به تو افسانۀ دل گفتم و رفتم
وز خویِ تو، چون مویِ تو، اشفتم و رفتم
مرا مي بيني و هر دم زيادت مي كني دردم
تو را مي بينم و ميلم زيادت مي شود هر دم
به سامانم نمي پرسي نمي دانم چه سر داري؟
به درمانم نمي كوشي نمي داني مگر دردم