شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصه اش جنس کوهه
دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
ته گلخونه های بی کسی برد
Printable View
شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
عزای عشق غصه اش جنس کوهه
دل ویرون من از جنس شیشه
شقایق آخرین عاشق تو بودی
تو مردی و پس از تو عاشقی مرد
تو رو آخر سراب و عشق و حسرت
ته گلخونه های بی کسی برد
تمناييست جاويدان به دل ديدار روي تو
كه من از كوي عشاقت گذر كردم به كوي تو
دستم به ماه می رسد امشب، اگر که عشق
دست مرا دوباره بگیرد، مگر که عشق
کاری کند که آینه ها منعکس کنند
تصویر شانه های من و صد تبر، که عشق
چگونه دل نسپارم به صورت تو، نگارا؟
که در جمال تو دیدم کمال صنع خدا را
از جفا تا او چهار فرسنگ بود
از وفا تا عهد صد فرسنگ داشت
دل بماند از کاروان وصل او
ز آنکه منزل دور ومرکب لنگ داشت
تو رفيق شاپرك ها، من تو فكر گلمونم
تو پي عطر گل سرخ، من حريص بوي نونم
دنياي تو بي نهايت همه جاش مهموني نور
دنياي من يه كف دست روي سقف سرد يك گور
روا مدار خدایا که در حریم وصال
رقیب، محرم و حرمان نصیب من باشد
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت
می نوش ندانی از کجا آمده ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
ترسم بروم عالم جان ناديده
بيرون روم از جهان جهان ناديده
در عالم جان چون روم از عالم تن
در عالم تن عالم جان ناديده
هی فکر میکنم که چرا فکر میکنم
شب با تمام خاطره هامان به سر شده؟
من ماندم و تو ماندی و افسوس ما شدن
حرفی که در تمام غزل هام تر شده
تو میروی و من از گوش خیره اشک
میریزم از دم چشمان کر شده
اول رسیدی و دوست داشتی و دریغ
آخر همیشه عشق کمی فتنه گر شده
آنقدر مانده ای به درازای این سفر
که پای تو- راه فراق را - بر شده
...
همیشه قصه های آشنایی ناتمومه
تموم لحظه های با تو پیش رومه
چه سخته بی تو رفتن
چه سخته بی تو موندن
نمیشه این جدایی باور من
نمیده ناز نگاهت
به من خسته مجالی
تا بشینم در کنارت
حتی در یه قاب خالی
يادته هميشه بامن , نغمه عشقو ميخوندي
کاش توهم بپاي حرفات ,مثه قلب من ميموندي
من هميشه بيقرارم , خودتم اينو ميدوني
منو باش که فکر ميکردم تو پاي عشقت ميموني
یاندیراق رخت و پختی مستانه
سئیر ائدک کوچه لرده چون مجنون
گه ائدک رقص و گاه چرخ ووراق
گه چئکک ناله،مست و دیگرگون
نباتی
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایهء سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام می کشد
دم مزن گر همدمی میبایدت
خسته شو گر مرهمی میبایدت
تا در اثباتی تو بس نامحرمی
محو شو گر محرمی میبایدت
همچو غواصان دم اندر سینه کش
گر چو دریا همدمی میبایدت
تو گوش می دادی
به خون من که ناله کنان می رفت
و عشق من که گریه کنان می مرد
تو گوش می دادی
اما مرا نمی دیدی.
اما مرا نمی دیدی.
اما مرا نمی دیدی.
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
درون خلوت ما غیر در نمی گنجد
برو که هرگه نه یار من است بار من است
تالاپ.
ماه بر بام خانه ام می افتد.
ادامه باران ها همیشه زیبا نیست
همین طور ادامه رویاها...
نیستی
و این شب سرد و غمگین
ادامه سرمه ای است
که تو به چشمانت کشیده ای...
یار دبستانی من ، با من و همراه منی
چوب الف بر سر ما، بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو، رو تن این تخته سیاه
ترکه ی بیداد و ستم ، مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرزه تموم علفاش
خوب اگه خوب ؛ بد اگه بد ، مرده دلای آدماش
شد خزان گلشن آشنايی
بازم آتش به جان زد جدايی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو نديدم جز بد عهدی و بی وفايی
یار از غم من خبر ندارد گویی
یاخوب بمن گذر ندارد گویی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
میخانه ده می عجب بها تاپدی یئنه
هر ریند و گدا بوگون نوا تاپدی یئنه
آئینه ی دل کی زنگ غم توتموش ایدی
بیر جام ایله گؤر نئجه صفا تاپدی یئنه
نباتی
هم نکتهی وحدت را با شاهد یکتاگو
هم بانگ اناالحق را بر دار معظم زن
هم چشم تماشا را بر روی نکو بگشا
هم دست تمنا را بر گیسوی پر خم زن
نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد
صبا صباست، بهر سبزه و گلشن گذریست
میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند
که گل بطرف چمن هر چه هست عشوهگریست
تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین
بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست
ز آب چشمه و باران نمیشود خاموش
که آتشی که در اینجاست آتش جگریست
تورا از بین صد ها گل جدا کردم
تو سینه جشن عشقت رو به پا کردم
برای نقطه پایان تنهایی
تو تنها اسمی بودی که صدا کردم
من ئولنده،منی قویمون مزاره
اودون ییغین وورون اونا شراره
منی آتین،سیز چئکیلین کناره
قویون شعله لنسین چئکسین زبانه
نباتی
هر روز دلم در غم تو زارترست
وز من دل بی رحم تو بی زارترست
بگذاشتی ام غم تو نگذاشت مرا
حقا که غمت از تو وفادارتر است
تا تو نگاه مي كني كار من اه كردن است
اي به فداي چشم اين چه نگاه كردن است
تا به گيسوي تو دست ناسزايان كم رسد
هر دلي از حلقه اي در ذكر يارب يارب است
تو را خواهم و دانم كه هرگز به كام دل در اغوشت نگيرم
تويي ان اسمان صاف و روشن من اين كنج قفس مرغي اسيرم
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
به تماشای تو آشوب قیامت برخاست
پیش رفتار تو پا بر نگرفت از خجلت
سرو سرکش که به ناز از قد و قامت برخاست
تومثه قلبی تو سینه
مثه خونی توی رگهام
نمیشه بی تو بمونم
"گرچه عاشقونه تنهام"
تا کجای این جدائی
دله من طاقت میاره
دیده ء منتظره من
تا ابد چشم انتظاره
هر دم اين بانگ برآرم از دل:
واي، اين شب چقدر تاريك است!
تو که اینجا باشی دنیا سهم من می شه همیشه
روزای آفتابی من با تو که ابری نمی شه
بی خیال از اینجا رفتی پشت سر نگاه نکردی
تو دلت نگفتی پس اون همه خاطره چی می شه
همچو فرهاد از غمش روزی به صحراها روم
تا ببینند این جوانان عشق پیرآموز را
کاش مـــيشد بــهم مـــيگفتی:
ما رو تنــها نـــميـــــزاری
يــا مــيگفتی توی قــلـبـت
واســـه ما هــم جـائـی داری
امـا مــن بپـــای عشــقـت
دلــمـــو وســط مـــيـزارم
ثـــروتم عـــشقه و جــز دل
تــحفه ای ديــگه نــــدارم