رفت آن که در جهان هنر، جز خدا نبود
رفت آن که یک نفس ز خدایی جدا نبود
افسرد نای وساز شکست و ترانه مرد
ظلمی چنین بزرگ، خدایا ، روا نبود!
---------
این با درگذشت استاد یا حقی جور در میاد.
Printable View
رفت آن که در جهان هنر، جز خدا نبود
رفت آن که یک نفس ز خدایی جدا نبود
افسرد نای وساز شکست و ترانه مرد
ظلمی چنین بزرگ، خدایا ، روا نبود!
---------
این با درگذشت استاد یا حقی جور در میاد.
در کوچه باد می آید
این ابتدای ویرانیست!
وقتی دستان تو لرزید هم...
در کوچه باد می آمد...
دوش از همه شب ها شبِ جان کاه تری بود
فریاد ازین شب، چه شبِ بی سحری بود!
دور از تو منِ سوخته تب داشتم ای گل
وز شورِ تو در سینه شرارِ دگری بود
هر سو به تمنای تو تا صبح نگاهم
چون مرغکِ طوفان زدۀ در به دری بود
چون بادِ سحرگاه گذشتی و ندیدی
در راهِ تو از بویِ گل آشفته تری بود
افسوس که پیشی تو ندارد هنرم قدر
ای کاش به جای هنرم سیم و زری بود!
در زیر سایه روشن مهتاب خواب ناک
در دامن سکوت شبی خسته و خموش
آهسته گام می گذرد شاعری به راه
مست و رمیده مدهوش
می ایستد مقابل دیواری آشنا
آنجا که اید از دل هر ذره بوی یار
در تنگنای سینه دل خسته می تپد
مشتاق و بی قرار
از پشت شیشه می نگرد ماه شب نورد
آنجا بر آن نگار خوابیده مست ناز
در پیشگاه این همه زیبایی و جمال
مه می برد نماز
زان پیش که بر سرت شبیخون آرند
فرمای که تا بادۀ گلگون آرند
تو زر نه ای ای غافل نادان که تو را
در خاک نهند و باز بیرون آرند
در پهنای هر سخن و در وسعت نگاه
باد و باران مرا در کجای این خاک سیاه
از زشتی و پلشتی رهانیدند
و کدام دست سرنوشتی
راه زندگیم را سوی تو باز آورد
برای یافتنت از کدام
مسیر و کدام معبر
به سراشیب دلت ره جستم
کدام باوری معنای عشق را در خاطرم
چون مهری حک نمود
و دست کدامین سنگ تراش
واژ های دلم را بر سینه سختم
تا همیشگی باورت حک کرد
در کنج غم نصیب من از عشق روی او
جز درد و رنح و گریۀ بی اختیار نیست
دردا که باخبر ز دل بیقرار من
آن مایۀ قرار دل بیقرار نیست
تک درختی خشک در پهنای دشت
تشنه می ماند در این تنگ غروب
از کبود آسمان های روشنی
می گریزد جانب آفاق دور
در افق بر لاله سرخ شفق
می چکد از ابرها باران نور
راه طلبِ تو خار غم ها دارد
کو راهروی که این قدمها دارد
دانی که که روشناس عشقست آنکو
بر چهرۀ جان داغ ستمها دارد
در خلوت شبانه اين شهر مرده وار
هشدار گام به آهستگي گذار
اينجا طنين گام تو آغاز دشمني ست
يك دست با تو نه
يك دست با تو نيست