شاهدان گر دلبري زين سان کنند
زاهدان را رخنه در ايمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش ديده نرگسدان کنند
حافظ
Printable View
شاهدان گر دلبري زين سان کنند
زاهدان را رخنه در ايمان کنند
هر کجا آن شاخ نرگس بشکفد
گلرخانش ديده نرگسدان کنند
حافظ
دردیمی فزون ائتدیم،دیل کیم دولو خون ائتدیم
ره سوی جنون ائتدیم،دیوانه منم ایندی
دوران ائله ییب تقریر،ائت عشقی پکر تحریر
لیلایه ائدن تنظیر،بیر دانه منم ایندی
صاحبی تبریزی
يا رب آن آهوي مشکين به ختن بازرسان
وان سهي سرو خرامان به چمن بازرسان
دل آزرده ما را به نسيمي بنواز
يعني آن جان ز تن رفته به تن بازرسان
حافظ
نیکی و بدی که در نهاد بشر است *** شادی و غمی که در قضا و قدر است
با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل *** چرخ از تو هزار بار بیچارهتر است
خیام
تو را تا دهن باشد از حرص باز^^نيايد به گوش دل از غيب راز
حقايق سرايي است آراست^^هوي و هوس گرد برخاسته
سعدی
هر سبزه که برکنار جوئی رسته است *** گویی ز لب فرشته خویی رسته است
پا بر سر سبزه تا بخواری ننهی *** کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است
خیام
تو خود گفتی که مو ملاح مانم
به آب دیدگان کشتی برانم
همی ترسم که کشتی غرق وابو
درین دریای بی پایان بمانم
باباطاهر
معاشران ز حريف شبانه ياد آريد
حقوق بندگي مخلصانه ياد آريد
به وقت سرخوشي از بي نوايي عشق
به صوت و نغمه و چنگ و چغانه ياد آريد
دلم را بود از آن پيمان گسل اميد ياري ها
به نوميدي کشيد آخر همه اميدواري ها
رقيبان را ز وصل خويش تا کي معتبر سازي
مکن جانا که هست اين موجب بي اعتباري ها
وحشی بافقی
افسوس که نامه جوانی طی شد***وان تازه بهار زندگانی طـــی شد
آن مرغ طرب که نام او بود شبـاب***فریاد ،ندانم که کی آمد کی شد
خیام