دنيا ديدی و هر چه ديدی هيچ است
و آن نيز که گفتی و شنيدی هيچ است
سـرتاسـر آفـاق دویـدی هیـچ است
و آن نيز که در خانه خزيدی هيچ است
Printable View
دنيا ديدی و هر چه ديدی هيچ است
و آن نيز که گفتی و شنيدی هيچ است
سـرتاسـر آفـاق دویـدی هیـچ است
و آن نيز که در خانه خزيدی هيچ است
یا رب تو زمانه را دلیلی بفرست
نمرودانرا پشه چو پیلی بفرست
فرعون صفتان همه زبر دست شدند
موسی و عصا و رود نیلی بفرست
ترک من ترک من بی سر و پا کرد و برفت............. جگرم را هدف تیر بلا کرد و برفت
چون سر زلف پریشان من سودائی را .........داد بر باد و فرو هشت و رها کرد و برفت
خلعت وصل چو بر قامت من راست ندید ...............برتنم پیرهن صبر قباکرد و برفت
عهد میکرد که از کوی عنایت نروم .............عاقبت قصد دل خسته ما کرد و برفت
تیره می گردد ز بخت خام ما
سر کشد گر آفتاب از بام ما
معنی آه گرفتاران ببین
می کند مشق پریدن دام ما
دور از رخ تو دمبدم از گوشه چشمم
سیلاب سرشک آمد و طوفان بلا رفت
تا چند کشم غصه ی هر ناکس را
وز خست خود خاک شوم هر کس را
کارم به دعا چو بر نمی آید راست
دادم سه طلاق این فلک اطلس را
اگر غم لشكر انگيزد كه خون عاشقان ريزد ==== من و ساقي به هم سازيم و بنيادش براندازيم
شوریده تر از سیل بهارم چه توان کرد ..........در هیچ زمین نیست قرارم چه توان کرد
شیرازه نگیرد به خود اوراق حواسم ...............بر هم زدهی زلف نگارم چه توان کرد
تو گر خواهي كه جاويدان جهان يكسر بيارايي
صبا را گو كه بردارد زماني برقع از رويش