توی مردهایی که دیده م فقط او آدم درست و حسابی بود . مطمئن اید که بر می گردد؟
مرگ در آند
Printable View
توی مردهایی که دیده م فقط او آدم درست و حسابی بود . مطمئن اید که بر می گردد؟
مرگ در آند
زندگی یعنی خستگی ! زندگی یعنی جنگی که هر روز تکرار می شود و در ازای لحظات شادی اش که مکث های کوتاهی بیش نیست باید بهای گزافی پرداخت .
به کودکی که هرگز زاده نشد - اوریانا فالاچی
آدمی به عشق زنده می ماند و نفرت هم از خانواده عشق است و من نباید نفرت از دیوی را که باعث مرگ مادرم و نزهت و دربدری من شد از خود دور کنم که این عشقی است به عدالت که از صفات خداوند رحمان است.
خانوم
ما فهمیدیم که آدم ها برای هر کار خود بهانه هایی دارند که خودشان را راضی کنند.
خانوم
تصور این که در همه آن سالها ، آنچه دیده و شنیده بودم دروغ بود ، بیش از آن آزارم میداد که فقر ، که دست خالی رها شدن در سرزمینی غریب ، که تنهایی....
خانوم
پیش از آن نمی دانستم که چقدر می توانم بد و سخت باشم . نمی دانستم که بعضی ها هستند که در بیرون کشیدن لایه های بد وجود آدم تا این اندازه هنرمندند. چنان که نمی دانستم بعضی از اینکه در نظر دیگران نفرت انگیز باشند چه لذتی میبرند!
خانوم
هیچ وقت از سیاست خوشم نیامده. از هیچ کدام از این ایسم ها و مرام ها و مسلک ها هم سر در نمی آورم. در عوض این حرف ها دوست دارم کتاب بخوانم. دنیا اگر قرار است بهتر شود، که من یکی شک دارم، با سیاست بازی نیست!
چراغ ها را من خاموش می کنم - زویا پیرزاد
چه تاپیک جالب این ماریو عزیز زده!
لذت بردم .
=======
از کتاب der teil und das ganze بمعنی " جز و کل " نوشته ی هایزنبرگ بسال 1969 :
فصل "بحثهایی درباره ی زبان " :
کارل فریدریش به آشپزخانه آمد و پرسید که بالاخره کی غذا حاضر می شود . گفتم که اگر بقیه را صدا کند و بشقابها و کارد و چنگاهالی آلومینیومی را بیاورد می توانیم ناهار را شروع کنیم . دور میز نشستیم و ضرب المثل قدیمی "گرسنگی بهترین آشپز هست " نجابتبخش من شد . بعد از ناهار ، کارها را تقسیم کردیم . بنا شد "نیلس بور" ظرفها را بشوید ، من اجاق را تمیز کنم و دیگران هیزم بشکنند و کلبه را جارو کنند . ناگفته پیداست که آشپزخانه ی ابتدایی ما مو بر تن هر بازرس بهداشتی راست می کرد . نیلس گفت :"ظرف شستن ما هم درست مثل زبان ماست ، آب و قاب دستمال کثیفند و با این حال می توانیم بشقابها و لیوانها را تمیز کنیم . در زبان نیز باید با مفایهم ناخالص و یک نوع منطق که دامنه اش بصورتی که بر ما معلوم نیست محدود است ، کار کنیم ؛ با این حال با استفاده از آن درکی را که از طبیعت داریم تا حدودی روشن می شود "
معجزه هیچ وقت تکرار نمی شود .
جنگ آخر زمان
به فکر ژورما افتاد . آیا او موجودی اهل فکر بود؟ یا حیوانی خانگی . گوش به فرمان ، قادر به قبول این که مجسمه آنتونی قدیس از کلیسا فرار کرده و به غاری رفته که همان جا تراشیده بودندش ، مثل بقیه زنان خدمتکار بارون جوری تربیت شده بود که مراقب جوجه ها و گوسفندها باشد ،غذای شوهرش را حاضر کند ، لباس هایش را بشوید و فقط به او راه دهد . فکر کرد " شاید حالا از آن رخوت و سستی بیرون بیاید و بی عدالتی را احساس کند ". فکر کرد " من بی عدالتی توام ". فکر کرد " شاید خدمتی در حقش کرده باشی" .
جنگ آخر زمان
(پس از اینه گال به ژورما تجاوز می کند )