-
دروغ که می گویی
چشم هایت پر از پسر بچه می شود
دروغ که می گویی
یک چیزی کنج مردمک ات
مهربانی ام را تحریک می کند
تا برای پسر بچه های چشم هایت
شکلات و پنجره بیاورم
تا بی ترس سرزنش
شیشه ها را بشکنی بین بازی
هیچ می دانستی
دروغ که می گویی
چه چشم های عزیزی توی صورتت داری؟
-
بــــودا
خیـــام ، هگـــل ، نیچـــه
سارتــــر ، متایاکـــوفسکــــی
لورکــــا ، نــــرودا ...
اصــــلا خــــود کتابخانــــه هــــم کـــه باشـــی
گاهــــی سادگـــی یـــک لبخنـــد
پیچیـــــده تـــرین معمــــای زندگـــی ات می شــــود ../.!
-
احساس من
در هواي بي حوصلهء تو بود
كه بي رمق جان سپرد.
-
درستش " تقصیر" است؛
حال تو هی بگو " تقدیر" تا شاید آرام شوی
-
-
گذار بگريزند
لحظه ها را مي گويم .. پروانه ها را
مخواه که آنان را بگيري
مخواه که آنان را نگه داري
که هر چه که هست جاودانه نيست
اگر نمي رفتي
نمي دانستم که دوستت دارم ..
-
-
فراموش کردنت برایم مثل آب خوردن بود...
از همان آب هایی که می پرد توی گلو
و سالها سرفه می کنیم ..
-
به پاییز میمانی
آدم نمیداند چه بپوشد
وقت دیدنت
-
دنیای تکراری از همون اولش با من قهر بود
اشکالی هم نداره تاسم عددش کم بود
پس بیا برای بقیه عمرم تخته نرد بازی کنیم
من روی سهم یک روزه ام از زندگی
تو روی گرفتن انتقامم از زندگی..؟