گــــآمـــ / گـــــآم بـَــر میـــدارم /
ایـــن پــــآ / پــُــشتـــــِ پـــآی ِ دیگــــر
تــــآ ...
غریبـــ ه / غریبــــــ ه نـــَـفهمــَـــد نــــآی ِ رفتــــن نــَـ ـدا رَمــــــــــــــ .../.
نگــار.
Printable View
گــــآمـــ / گـــــآم بـَــر میـــدارم /
ایـــن پــــآ / پــُــشتـــــِ پـــآی ِ دیگــــر
تــــآ ...
غریبـــ ه / غریبــــــ ه نـــَـفهمــَـــد نــــآی ِ رفتــــن نــَـ ـدا رَمــــــــــــــ .../.
نگــار.
اتاقی به اندازه دو قفس
یک فنجان قهوه تلـــــخ ؛ صدای ِ داریوش ؛ من ؛ تو ؛ تو و تو
فنجان را برمی گردانی ؛ میز تلخ می شود
می گویی این طوری بهتر است
چون که مدام در فکر خوردن این زهر ماری نیستی
هیچ نمی گویم
چشمانت را هجی می کنم
سر در نمی آورم
سعی می کنم ، اما . . .
صدای فریادت صدای داریوش را خفه می کند
و من
چشمانت را رها نمی کنم
این بار بلندتر از قبل دیوار صوتی را می شکنی
می خواهم جوابی بدهم
دهانم را که باز می کنم کلمات بیرون نیامده منجمد می شوند
من چشمانت را رها نمی کنم
زمستان چشمانت هوا را سرد کرده
برای همین است که عاشق ِ این چشمان ِ مشکی ام
چون که عاری از بهار است
صدایی در گوشم بالا و پایین می پرد :
" چشمانــــــت حرمـــــت زمینــــــه "
بی لحظه ای فکر یک جمله را با تمام وجود فریاد می کنم :
دوستت دارم رفیق
دود سیگار در حلقم می پیچد و به سرفه می افتم
ناگهان داغ می شوم
گرمی دستی دستان یخ زده ام را "ها" می کند
نگاهت می کنم از پشت ِ دود غلیظ سیگار صورتت را می بینم
لبخندی گذرا بر آن متولد می شود
و صدایی مهربان گوشم را نوازش می دهد :
. . . . / .
××××××××××××
نوشتــــــه ِ چهــــارُم شخـــــص ِ مجهـــــول ، حـــــوای ِ جـــــآنم (دوســـــت جونــــَـــم غـــزل : *)
"اندوه مرا بچين،
كه رسيده است..."
چه تفاوت آشکاری است بین
هوسی که لذتش می رود و پشیمانیش می ماند
و طاعتی که رنجش می رود و پاداش ابدی دارد . . .
«نهج البلاغه»
خيالت راحت، این دل داره ميره
کسی نیست دیگه دستاتو بگیره
دیگه نه رد پامون موندگاره
نه حتی جاده هامون هم مسیره
خيالت راحت، این وابستگی نیست
نه، این حسی که دارم خستگی نیست
دارم ميرم، دیگه فرقی نداره
بگی کارم درسته یا بگی نیست
خودم خواستم دیگه یادت نباشم
خدا دستامو مي گیره که پاشم
نمي ذارم که پرهامو ببندی
نمي مونم که مثل تو فنا شم
بدون راهی که ميری اشتباهه
تموم عمرت اینجوری تباهه
دلم مي سوزه که چشماتو بستی
دلم مي سوزه که دنیات سیاهه
نمی دونی که پروازت چه شومه
یه تصویر از سقوطت پیش رومه
دیگه هیچی نمیگم، باشه، میرم
خیالت راحت، این بازی تمومه
پس از تو
جمعهها آنقدر زیاد میشود
که من نمیتوانم از میانشان بگذرم
......
و برای خودم بگریَم
گاه دلتنگ میشوم.
دلتنگ تر از همه ی دلتنگی ها.
گوشه ای مینشینم.
و حسرت ها را میشمارم .
و باختن ها را.
و صدای شکستن ها را.
و وجدانم را محاکمه میکنم.
من کدامین قلب را شکستم.
کدامین امید را نا امید کردم.
کدامین احساس را له کردم.
کدامین خواهش را نشنیدم.
و به کدام دلتنگی خندیدم.
که اینچنین دلتنگمــــــــ.
دلم برايت تنگ شده !
مي خواهم آنقدر اشک بريزم
تا غبار فاصله از قلبم تميـــز شود .
ولي مي ترسم ...
" تهران" ، " ونيــــز" شود !!!
باغ ما تا داشت انگور و گلی
نام ما خان بود و حاج جعفرقلی
باغ ما تا خالی از انگور شد
نام ما برگشت جعفر کور شد
----------------------------------------
بگو با من چه کردی مهربانم
که ابری شد تمام آسمانم
بیا آتش بزن خاکسترم کن
بدون تو نمیخواهم بمانم
---------------------------------------
گل نیست چنین سرکش و رعنا که تویی
مه نیست بدین گونه فریبا که تویی
غم بر سر غم ریخته آنجا که منم
دل بر سر دل ریخته آنجا که تویی
حمــاقت یعنـــــی من !
که اینقــــــدر می روم تا تو دلتـــــنگ شوی;
خبــری از دل ِ تنــگ ِ تو نمـــی شود
برمــــــی گردم;
...چون دلتـــــنگت می
شــوم...