مست.....نه مست نبودی که مرا جار زدی
باورم نيست که دستان مرا دار زدی
مست .....نه مست نبودی که تبر....ممکن نيست
ساقيا مست شدم بی تو دگر ممکن نيست
Printable View
مست.....نه مست نبودی که مرا جار زدی
باورم نيست که دستان مرا دار زدی
مست .....نه مست نبودی که تبر....ممکن نيست
ساقيا مست شدم بی تو دگر ممکن نيست
تو از عدل علی گویی ولی با حال نمرودی
یزیدی ؟! یا حسینی تو ؟! نمی دانم ! نمی دانم !
چرا باید یزیدی بود و از شور حسینی گفت ؟!
منافق پیشه را آخر درون شعله بنشانم
تو خود از زشتی می گفتی و هر روز و شب مستی !
دگر از من چرا خواهی که از او رو بگردانم؟
بساط ظلم را برکن ، ستم با مردمان کم کن
که خواهد آمد آن روزی که داد ظلم بستانم
ـــــــــــــــــــــــــ ــ
چه زرنگ;) :rolleye:
فکر نمیکنم انچنان مطلب پیچیده و تعجب اوری باشه !نقل قول:
او
یعنی خودتونهم اول جستجو می کنین بعد می نویسین ایول بابا
....................
چیزی مرا به قسمت بودن نمی برد
از واژه ی دو وجهی تکرار خسته ام
من بی رمغ ترین نفس این حوالیم
از بودن مکرر بر دار خسته ام
من با عبور ثانیه ها خرد می شوم
از حمل این جنازه ی هشیار خسته ام
می شناسمت
چشم های تو
میزبانِ افتابِ صبح سبز باغ هاست.
می شناسمت
واژه های تو ،
کلید قفل های ماست.
می شناسمت
آفریدگار و یارِ روشنی
دست های تو
پلی به رویتِ خداست.
------
ما اینیم دیگه:biggrin:
تـا پيـچ و تـاب قـد تـو را دل ننشيـن كنم
دست از سر نيــاز بـه هـر ســو گشـــوده ام
از هـر زنـي تــراش تنــي وام كــــرده ام
از هر قدي كرشمـه ي رقصــي ربــوده ام
امـا تـوچـون بتــي كـه بـه بت ساز ننگرد
در پيش پاي خويش بــه خاكـم فكنـده اي
مست از مــي غـروري و دور از غـم مني
گوئي دل از كسي كه تو را ساخت كنده اي
ـــــــــــــــــ
همه ت ها به من می افته امروز که
یک سینه بود واین همه فریاد
می برد بانگ خود را ، تا برج آسمان
می کوفت مشت خود را بر چهرۀ زمان
زنجیر می گسست
دیوار می شکست
انگار که حق خود را می خواست!
می زد به قلب توفان ،
می افتاد!
می رفت و ، خشمگین تر
بر می گشت
می ماند و سهمگین تر بر می خاست.
یک سینه بود و این همه فریاد
تنها ،
اما شکوهمند ، توانا
دریا !
--------
اینم الف
این را بدان ، دیگر نمی خواهم بمانی
تا از پرستوهای خوش آوا بخوانی
دیگر نمی خواهم برایم تا سحرگاه
از عشق ، مستی ، از صداقتها بخوانی
ــــــــــــــــــــ
ولی برای شما باز " ی "
فعلا خداحافظ تا بعد
یکی بر تربتی فریاد می کرد
که اینان پادشاهان جهانند
بگفتم تخته ای بر کَن ز گوری
ببین تا پادشه یا پاسبانند
بگفتا تخته برکَندن چه حاجت
که می دانم که مشتی استخوانند
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز / چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
---------------
من سایه می خوام [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] دلم واسش تنگ شده خب [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مگه من گفتم که پیچیده و تعجب آوره. منظورم این بود که چه حالی دارید بابا دمتون گمنقل قول:
ولی حالا خداییش جستجوهم می کنید یا نه؟
دل حافظ که به دیدار تو خو گر شده بود
ناز پرورد وصال است مجو آزارش