درخت دلتنگ تبر شد... وقتی گنجشک ها سیم های برق را به شاخه هایش ترجیح دادند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
Printable View
درخت دلتنگ تبر شد... وقتی گنجشک ها سیم های برق را به شاخه هایش ترجیح دادند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
.
قمری بی قرار ٬
هزار باره می شمرد جوجه هایش را
و یکی کم می اورد ...
گربه اما به خواب رفته است
با پر کوچکی
بر سبیل سرخش !
.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سردش بود...
دلم را برایش سوزاندم...
گرمش که شد با خاکسترش نوشت
خداحافظ...
دلتنگی که به سراغت بیاید بی آنکه بدانی آرام آرام غرق می شوی در خاطرات دور و نزدیک !
بی آنکه بخواهی، دست به کارهای عجیب و غریب می زنی،
پایت باز می شود به هرچه خیابان و کافه که سنگ فرش ها و میز هایش برایت ردی آشنا دارد !
نگاهت می چرخد در فنجان های خالی قهوه که حتی گوشه ای از راز آن دل بی قرار هم درونش جا نمی شود !
حواست می رود پی کلمه به کلمه از غزل های حافـــــظ ، به دنبال رد و نشانی از یک خبر ، یک مسافر ، یک لبخند .
دلتنگی که به سراغت بیاید
ساعت ها می ایستی کنار پنجره و زل می زنی به انتهای نا معلوم خیابانی که منتظر رسیدن هیچ عابری نیست ،
چشم می دوزی به شاخ و برگ گل های بی رمق قالی که هیچ نسیمی آنها را به شوق نمی آورد.
دلتنگی که بیاید و روی دلت بنشیند ساده ترین لبخندت را به یک لحظه بودن کسی وصل می کنی که تمام عاشقانه هایت را به قصه های پر انتظار تبدیل کرد.
قصه هایی که در گوش ماه می خوانی و باز هم به امید دیدن رنگین کمان فـــــردا، تمام شب را زیر نگاه مهتابی اش آرام می باری.
دلتنگی که به سراغت بیاید .......
خدایا…
دهانم را بو کن…
ببین، بوی سیب نمیدهد!
من هیچ وقت حوایی نداشتم که برایم سیب بچیند!
میدانی یک آدم بدون حوایش چقدر تنها میشود؟!
میدانی محکوم بودن چقدر سخت است وقتی که گناهی نکرده باشی و حتی سیبی را نبوییده باشی؟!
میدانی حوای بعضی از آدم هایت میگذارند و میروند؟!
میدانی که میروند و جلوی چشم آدم، حوای دیگری میشوند؟! نمیدانی!
تو که حوا نداشته ای هیچ وقت!
ولی اگر میدانی و باور کرده ای خستگی ام را، این آدم را ببر پیش خودت…
خسته ام از زندگی…
دهانم را بو کن…!
ببین بوی سیب نمیدهد…
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حجم تنهایی من ،
وسعت پنجره ای رو به شماست
که در آن آبی دریا جاری ست
عابری نیست،
صدا نیست...
کسی نیست،
درد تنهایی من تا ابدیت جاری ست ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
پریدن از فرش به عرش
یا ماندن شبیه عکسهای فوری؟
فرقی نمیکند.
جهان تاریک خانهای ست
که حقیقت اش را پی در پی
در تصویرها ظهور میکند.
لحظه های سکوتم:پرهیاهوترین دقایق زندگی ام هستند...
ملو از آنچه می خواهم بگوییم ونمی گویم
کوتاه ترین قصه تلخ دنیا
رفت . . . :n03:
کوتاه ترین قصه دنیا،طویل ترین غصه من بود رفتنش.................!