زير بارون راه نرفتي
تابفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سر پناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
Printable View
زير بارون راه نرفتي
تابفهمي من چي ميگم
تو نديدي اون نگاه رو
تا بفهمي از كي ميگم
چشماي اون زير بارون
سر پناه امن من بود
سايه بون دنج پلكاش
جاي خوب گم شدن بود
تنها شب مونده و بارون
همه ي سهم من اين بود
قفل که نمی دانست
وقتی که بسته شود
یعنی خداحافظ
او داشت زندگی اش را می کرد…
دریا مرا باور کن !
مرا بفهم !
حتی اگر شده ...
... مرا ببلع !
من در کناری مانده ام !
---------- Post added at 03:15 PM ---------- Previous post was at 03:12 PM ----------
هر روز عصر
مرد اسباب بازی فروش
رد دستان کودکانه را
از شيشه ويترين
پاک ميکند ..
تو حرفت را بزن ...
چکار داری که باران نمی بارد !
اینجا سالهاست که دیگر ، به قصه های هم گوش نمی دهند !
دست خودشان نیست
به شرط چاقو به دنیا آمده اند!
و تا پیراهنت را سیاه نبینند
باور نمی کنند ، چیزی از دست داده باشی !!
سلامنقل قول:
خسته نباشید
شعر قشنگیه فقط حیف که تکراریه ( -ـــ- ) :
+کد:http://forum.p30world.com/showpost.php?p=2905438&postcount=1473
چه تلـــخ و پــُـــر تکــــرار است
لــَـــمس ِ گرمـــــای حضــــوری کــــهـ
زود تــــ ــــ ـــــو را بــــهـ آغـــوش ِ سرد تنهایــی می سپــــارد . . .
"نیوشا پارسا"
بــــــــــاران ِ عجیبیـــســـــت
شایـــ ـــــد
جایـــ ـــــی
دریـــ ــــایی
بر بـــ ــــ ــــاد رفتــه باشـــــد . . . . . / . !
خواب بودم خواب دیدم مرده ام
بی نهایت خسته و افسرده ام
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لهد را گل گرفت
رویه من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشت ناک بود
بالشش زیر سرم از سنگ بود
غرق ظلمت سوتو کورو تنگ بود
هر که امد پیش حرفی راندو رفت
سوره حمدی برایم خواندو رفت
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
نه رفیقی نه شفیقی نه کسی
ترس بودو وحشت و دلواپسی
امشب دوباره دلم بی صدا شکست
با گریه ای غریب و غمی آشنا شکست
تا کهکشان غرقه شدن در خیال تو
پرواز کرد و چون مرغی رها شکست
یک عمر من شکستم و با درد ساختم
اما کسی نگفت چرا بینوا شکست
ماندم میان موج غریبی ز اشک و آه
کشتی صبرم از ستم ناخدا شکست امشب ستاره ها پی دلداری آمدند
اما ز داغ من دلشان تا خدا شکست
باز به داد دلم رسی........ای کاش
امشب دوباره دلم بی صدا شکست!
---------- Post added at 11:22 AM ---------- Previous post was at 11:18 AM ----------
کفش من خسته نشو مقصد همین دورو براس
کفش من غصه نخور خدا همیشه اون بالاس
کفش من خاکی شدی خوب میدونم ، مثل دلم
خسته و داغونو پارس ، آخه از کدوم بگم ؟
عمریه همنفسه هر چی سواره بی کسه
خودشو گول میزنه که شاید اون روز برسه
روزی که دنیا فقط پر از خوبی باشه و بس
روزی که کنده بشن از تو دلامون خارو خس
آره سراب نیست دلکم ، وجود داره چنین روزی
ولی تا رسیدنش باید همینجور بسوزی
کفش من ، هیچکسی ارزش تو رو نفهمیده
آخه هیچکس پاهاش از سنگریزه ها نرنجیده
کفش من باهام بمون حالا که اینجا بی کسم
لا اقل بمون باهام تا آخر این نفسم
کفش من قول بده تا وقتی که همراه منی
خودت و نذاری هیچوقت رو دل هیچ آدمی
بی حوصلگی هايم را ببخش
بداخلاقی هايم را فراموش كن
بی اعتنايی هايم را جدی نگير
در عوض
من هم تو را می بخشم
كه سبب همه ی اينهايی !
...
شانه های تو
همچو صخره های سخت و پر غرور
موج گیسوان من در این نشیب
سینه میکشد چو آبشار نور
شانه های تو
چون حصار های قلعه ای عظیم
رقص رشته های گیسوان من بر آن
همچو رقص شاخه های بید در کف نسیم
شانه های تو
برجهای آهنین
جلوه شگرف خون و زندگی
رنگ آن به رنگ مجمری مسین
در سکوت معبد هوس
خفته ام کنار پیکر تو بی قرار
جای بوسه های من بر روی شانه هات
همچو جای نیش آتشین مار
شانه های تو
در خروش آفتاب داغ پر شکوه
زیر دانه های گرم و روشن عرق
برق می زند چو قله های کوه
شانه های تو
قبله گاه دیدگان پر نیاز من
شانه های تو
مهر سنگی نماز من