دلمون خوش بود برا یکبار هم که شده خانوم های امروز واسه جشن بلاخره ازادانه میان ورزشگاه آزادی اما.....:n29:
فدراسیون فوتبال ایران در اطلاعیه ای از برگزاری مراسم استقبال از ملی پوشان در صورت صعود به جام جهانی خبر داد.
سایت گل - فدراسیون فوتبال اعلام کردمراسم ویژه ای برای استقبال از ملی پوشان در ورزشگاه آزادی تدارک دیده شده است.
این مراسم ساعت 17 امروز ، 29 خرداد 92 در ورزشگاه آزادی، با حضور علاقمندان و طرفداران تیم ملی برگزار خواهد شد. بازیکنان پس از ورود به ورزشگاه آزادی، طی مراسمی دور افتخار میزنند و صعود به جام جهانی را همراه با تماشاگران پرشور جشن خواهند گرفت. در این مراسم از ملی پوشان تقدیر میشود و مراسم نورافشانی هم در پایان با شکوه خاصی برگزار خواهد شد.
در این مراسم تنها آقایان میتوانند حضور داشته باشند و از بانوان علاقه مند به تیم ملی درخواست میشود تا از آمدن به استادیوم آزادی خودداری کنند.
همچنین رسانه های گروهی برای حضور و پوشش خبری در این مراسم می توانند با به همراه داشتن کارت پوشش خبری مسابقات سازمان لیگ و حراست ورزش و جوانان در این مراسم حضور داشته باشند.
این جادوی فوتبال است. این پدیده ای است که مفهوم "ملت" و "پرچم" را معنایی حقیقی می بخشد
مانند یک فیلم با دور آرام همه روی هوا هستند. دست ها به اطراف کشیده شده و صدای "گــــل" در تحریریه می پیچد. باور کردنی نیست. کره جنوبی یک ساعت است که حمله می کند، اما یک ایرانی گل زده است. رگ روی پیشانی ات متورم می شود. مزه شور در دهانت می پیچد و قطره ای اشک از گوشه چشمانت به روی ریش زمختت می چکد. چیزی نمی گویی و نمی توانی چیزی بگویی. صحنه به دور طبیعی بر می گردد. میلیون ها ایرانی در آسمان هستند. خدای فوتبال ستایشت می کنیم.
1-یک مربی بدون تیم روی خط است. می گوید "ما تا به حال به لبنان نباخته بودیم و این رکورد باید به نام کیروش ثبت شود". اشک ها بی اجازه می بارند. باخت بدی است. تیم بد بود. پخش نامناسب بازی هم باعث می شود تا شب بدی پیش رویت قرار بگیرد. سه ماه قبلش در همین استادیوم آزادی، بازیکنان سفیدپوش در زمین راه می رفتند تا دو امتیاز حساس را به عرب های قطر بدهیم. ناامیدی و سرخوردگی خودش را به تو تحمیل می کند و ناامیدی وجود همه را گرفته است؛ تیم ملی با این بازی ها ضعیف به جام جهانی نمی رود.
2-مسعود شجاعی با اشتباهی کودکانه ایران را ده نفره کرده است. از دست دادن امتیاز در آزادی، یعنی از دست رفتن رویای برزیل. اما جواد نکونام، تیم ده نفره ایران را به عرش می برد. لبخند بر لب هاست. خوشحالی و امیدوار. می دانی تنها این تیم ملی ایران است که می تواند در خرداد و تیر 93، غروری به وسعت مرتع های آذربایجان تا کویرهای سیستان و بلوچستان را احیا کند. تنها صعود به جام جهانی است که می تواند خراسانی ها را به عرب های خوزستان پیوند بزند. اگر فوتبال نتواند واژه "وطن" را عمومی کند، پس چه پدیده ای می تواند؟ پس رویایی را در ذهنت می سازی؛ شیران سپیدپوش ایرانی در سرزمین سامبا و قهوه. با برد مقابل کره جنوبی در تهران، رویایی دور نیست. روز بعد همه لبخند بر لب دارند و امیدوارند این بار سرنوشت به بازی آخر مقابل کره نکشد.
3-در تهران به ازبک ها باختیم. تنها یک ایرانی می تواند کارش را سخت کند و همه چیز را به دقیقه آخر بکشاند و در نهایت آن کار سخت را انجام دهد. در تهران به ازبک ها باختیم؛ دردآور و ناامید کننده. شاید "بازی سرنوشت" سعی در محک زدن میزان تحمل مردمانی دارد که در روزهای آبان 91 همه خسته از سر به آسمان ساییدن قیمت دلار و طلا و گرانی کمرشکن، در پیاده روها بی نگاه به همشهری هایشان خودشان را در لباس های گرم مچاله کرده اند. کسی تعجب نمی کند، انگار خدا این قسمت از زمین را فراموش کرده است. زمزمه ها بلند شده است؛ شاید با مربی ایرانی، نتایج بهتری می گرفتیم.
4-ایران سرزمین شگفتی هاست؛ سرزمین تضادها. مردمانی که گاهی از در دروازه رد نمی شوند، اما سوراخ سوزن را مجبور به دروازه شدن می کنند. کاروان ایران در حالی به دوحه می رود که برخلاف دوره های قبل مردم کوچه و بازار حرفی از جام جهانی نمی زنند. اما ایران در مقابل عرب های قطری می برد. پسرکی که تا ماه پیش از ایران تصور جز گربه ای در نقشه خاورمیانه نداشته است، گل می زند. صورتش را به دوربین می چسباند. د ر ترازوی "اشک ها و لبخندها" این اشک است که خودش را تحمیل می کند. چقدر دل نازک شدیم. چقدر سقف آرزوهایمان کوتاه است. برد قطر هم چشمان مان را سرخ می کند. ایران می برد و امیدوار می شود. کیروش از روی سکو، هوشمندانه سپیدها را به برد می رساند. حالا امیدواریم. آخ که "امید" چقدر خوب است.
5-ایران خوب بازی می کند. جامعه در آستانه یک انتخاب سرنوشت ساز، روحیه دوقطبی دارد. اما نماینده ایرانیان در آزادی، به عرب های لبنانی رحم نمی کند و مغلوب قطب دیگر می شود. ای کاش کیروش همیشه اینقدر خوش اشتها بود که در دقایق آخر بازی هم شاگردش را هول دهد تا شاید گل پنجم را بزنند. سریال اشک ها و لبخند این بار با قسمت "لبخند" تمام می شود. باید منتظر قسمت آخر بود.
6-چند شب قبل، ایرانی ها یک شب را در خیابان صبح کرده اند. مثل سوم خرداد و آزادسازی خرمشهر، مثل هشتم آذر و "خداداد عزیزی.. توی دروازه". حالا همه امیدوارند. با یک مساوی هم ما خوشبخت ترین مردمان جهانیم. "چوی " نامی گفته است دلش می خواهد ازبک ها را جای ایرانی ها در جام جهانی ببیند. نیمه اول تنها خبر خوب، گل قطر است به ازبکستان. بین دونیمه تنها آرزو می کنی، این دفعه یک ساعت بعدت، همانی باشد که میلیون ها ایرانی دیگر می خواهند؛ صعود به جام جهانی. چند هفته قبلش شنیدی که "چهار سال قبل هم در جام جهانی نبودیم، هیچ اتفاقی نیفتاد. این بار هم نرویم، اتفاقی نمی افتد." اما تو می دانی که چه کفتار های گرسنه ای بر سر طعمه ای به نام "ایران" نشسته اند و بر طبل شوونیسم کور خود می کوبند. از آذربایجان گرفته تا بلوچستان. از خوزستان تا کردستان. اگر در جام جهانی تیم ایرانی باشد، چقدر می تواند رویاهای پسر بچه های کوچه های خاکی همه جای این خاک، پر از پرچم سه رنگی شود که ایران می خوانندش.
7-مانند صحنه آهسته یک فیلم، همه همکارانت در آسمان هستند. دهان شان باز است و حجمی وسیع از فریاد ناخوداگاه در وجودت پیچیده است. این جادوی فوتبال است. این پدیده ای است که مفهوم "ملت" و "پرچم" را معنایی حقیقی می بخشد. پسرکی در هزاران کیلومتر دورتر توپ دزدی اش را به گل تبدیل می کند. سینوس هایت حجیم می شود و رگ وسط پیشانی ات متورم. مزه ای شور در دهانت. اشک هایی از گوشه چشمانت آمده اند و مسیر صورت را طی کرده اند تا به تو و به میلیون ها ایرانی دیگر یادآوری کنند، سریال اشک ها و لبخندها در یک "هپی اند" واقعی به پایان رسیده است. در قسمت آخر است که "الاهه فوتبال" در نقش نویسنده و کارگردان آس خود را رو می کند و کاری می کند که هم گریه کنی و هم لبخند بزنی. زندگی به دور طبیعی باز می گردد؛ اما هنوز دوستانت در آسمان هستند، مانند میلیون ها نفر دیگر.