من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
برآی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک میبینم شب هجر
Printable View
من از رندی نخواهم کرد توبه
و لو آذیتنی بالهجر و الحجر
برآی ای صبح روشن دل خدا را
که بس تاریک میبینم شب هجر
رخ بر افروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد بر افراز که از سرو کنی ازادم///
مایهی خوشدلی آنجاست که دلـدار آنجاست
میکـنـم جـهـد که خود را مگـر آنجا فـکـنـم
:11:الا ای پیر فرزانه مکن عیبم زمیخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
خدارا ای رقیب امشب زمانی دیده بر هم نه
که من با لعل خاموشش نهانی صد سخن دارم
ما ازموده ایم در این شهر بخت خویش
بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش///
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چه کنیم؟
ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا
گو بیا سیل غم خانه ز بنیاد ببر///
The post reedited by NOKIA_n95
روی مقصود که شاهان به دعا میطلبند
مظهرش آینه طلعت درویشان است
تا بو که یابم آگهی از سایه ی سرو سهی
گلبانگ عشق از هر طرف بر خوش خرامی می زنم