اي کعبه دري باز بروي دل ما کن
وي قبله دل و ديدهي ما قبله نما کن
از سينهي ما سوختگان آينهاي ساز
وانگاه يکي جلوه در آئينهي ما کن
شهریار
Printable View
اي کعبه دري باز بروي دل ما کن
وي قبله دل و ديدهي ما قبله نما کن
از سينهي ما سوختگان آينهاي ساز
وانگاه يکي جلوه در آئينهي ما کن
شهریار
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
سعدی
دوش تا اول سپيدهي بام
مي هميخوردمي به رطل و به جام
با سماعي که از حلاوت بود
مرغ را پايدام و دل را دام
فرخي سيستاني
من در خرم و تو در فروشی
بفروش متاع اگر به هوشی
چندان که بها کنی پدیدار
هستم به زیادتی خریدار
نظامی گنجوی
راست است که مرا تیز پرست
لیک پرواز زمان تیز ترست
من گذشتم به شتاب از در و دشت
به شتاب ایام از من بگذشت
ناتل خانلری
تو شيرين زباني ز سعدي بگير***ترش روي را گو به تلخي بمير
به شيرين زباني توان برد گوي&&&که پيوسته تلخي برد تند روي
سعدي
يا باش دشمن من، يا دوست باش ويحک
نه دوستي نه دشمن، اينت سياهکاري
آنکس که شاعرست او، او شاعران بداند
خود باز باز داند از مرغک شکاري
منوچهری
یک نگینوار از همه روی زمین
خارجش نگذاشت از زیر نگین
شه شبی در حال خویش اندیشه کرد
شیوهی نعمتشناسی پیشه کرد
جامی
در دل من دار و گیر
هست دو صد شاه و میر
این دل پر غلغله
مجلس و ایوان کیست
مولوی
تا چون بیند دور ازو بیگانه را
جلوهگاه خود کند آن خانه را
خاصه نظم این کتاب از بهر اوست
مظهر آیات لطف و قهر اوست
جامی