آخه میدونید....من چون خودم خیلی خوشم نیومده بود اون پست رو از تو بلاگم پاک کردم...!
امّا اگه واقعاً این جوری باشه که میگید....خب اعتراف میکنم که امیدوار شدم!:دی
پس صبر کنید تا دوباره همونو آپ کنم!:دی
Printable View
آخه میدونید....من چون خودم خیلی خوشم نیومده بود اون پست رو از تو بلاگم پاک کردم...!
امّا اگه واقعاً این جوری باشه که میگید....خب اعتراف میکنم که امیدوار شدم!:دی
پس صبر کنید تا دوباره همونو آپ کنم!:دی
آره دیگه...وسترن جونم...تو میشی هربرت...منم که مرگم دیگه!!! البته راستش اگه قرار به بازی بود من واقعاً نقش مرگ رو دوست دارم!
سعید جونم....حالا فهمیدی جوونه کی بود؟
شرمنده من یه خورده گیجم! اگر جوان واقعاً مرگ باشد پس دروغ گفتن او غیرمنطقی به نظر می رسد چون مرگ تنها حقیقتی است که با هیچکس شوخی ندارد!
راستی مهدی جان، یه نوشته جدید تو وبلاگ گذاشتم که تو اینجا قرار ندادم. خوشحال میشم نظرت رو راجع بهش بدونم.
راستی سعید جونم...زحمت اون آدرسی که گفتی رو میکشی؟
راجع به دروغ گفتن مرگم فقط یه چیزی بگم:
دلیل این که اون نمایشنامه رو از تو بلاگم پاک کردم( البته الان دوباره به لطف شماها آپ کردم!) این بود که یک نفر خوند و اساساً به سوژه پردازی اون ایراد گرفت و گفت تصویری که از مرگ توش نشون دادم علاوه بر غیر واقعی بودن ضعف فکری رو میرسونه!
برای همین یه کمی ناامید شدم و اون کار رو. کردم...امّا میدونی قبل از نوشتن تفکّرم چی بود؟ این که به نظرم اساساً اشکالی پیش نمیاد اگه به هر چیزی یه طوری نگاه کنیم که تا حالا هیچ کس بهش فکر نکرده...می دونی مثل چی....مثل وجود خدا....
...همه میدونن که خدا هست....امّا چه اشکالی داره اگه ما تو یه داستان وجودش رو از طرف یه آدم بی اعتقاد به همه چی زیر سوال ببریم....؟
به نظرت اشکال داره سعید جونم؟
با سلام و احترام خدمت دوستان گرامی
من مدتی است که نتوانسته ام خدمت برسم. امیدوارم که دوستان معذرت خواهی من را بپذیرند. از فردا برای یک ماموریت کاری باید عازم باشم . انشا... بعد از این کارها با دست پر خدمت دوستان خواهم رسید.
وسترن جان، اقا سعید و اقا مهدی سلام گرم من را پذیرا باشید....
به به ببینید کی اینجاست داداش عزیز ما حمید جان...خوش اومدی ای بابا چشم به در مونده بودیم...
مهدی جان من می خواستم یک چیزی بگم و اون اینکه زیاد به انتقاد های اطرافیانت گوش نده یعنی کاری رو که دوست داری انجام بده چیزی که به ذهنت می زنه بنویس نظرهای همه که مثل هم نمی شه یکی می گه این خوبه یکی می گه این بده...هر نوشته ای همیشه یک گروه خواننده پیدا می کنه... یک گروه علاقمند و یک گروه مخالف تو که نمی تونی نظر همه رو جلب کنی و همه رو راضی نگه داری اگه بخواهیم همه اش مواظب باشیم نمی تونیم چیزی عرضه کنیم تو بنویس بعد خودت اونقدر قدرت تشخیص داری که بفهمی کجاش ایراد داره کجاش خوبه یعنی بنظر من توی هنر باید بیشتر ریسک کرد تا ریسک نکنی پیشرفت نمی کنی ونمی تونی چیزهای نو و بکر تحویل بدی یعنی من توی نمایشنامه تو از تفاوت مرگ خوشم اومد یک دیدگاه دیگه ای بود یک دیدگاه نو که آدمو جذب می کرد مثل بعضی داستانهای عرفانی که می بینی حتی بحث از جای پای خدا بر لب دریاست...
سلام حمید خان........داداش خوش اومدی....(البته حالا که رفتی...همین جوری کلّی گفتم!:دی)
.
.
.
ممنون خواهر گلم...مرسی...راست میگی...امّا خب نمیدونم چرا اون کارو کردم...!در هر صورت ممنون....فقط بین این دوتایی که دارم میگم...توی دومی هم یه مسئله ای یه جور دیگه نگاه شده...خودم از تفاوت اون بیشتر خوشم میاد...امّا نظر من آماتور کجا و نظر و آبجی و داداش سعید کجا...!...نویسنده خود آگاه است به این موضوع!:دی
باسلام
از همه ي دوستان به دليل اين غيبت طولاني عذرخواهي مي كنم ... اما سعي كردم قبل از ارسال پست جديد ، نوشته هايي كه تو اين مدت فرصت خواندن را نيافته بودم ، مطالعه كنم .
دوست گرامي ( Mahdi_Shadi ) از ارائه ي نظرتان درمورد نوشته ام سپاسگذارم . راستي درصورت امكان درمورد 360 تان لطفا كمي راهنمايي بفرماييد . ( راستش تو اونجا خيلي سردرگم شدم ... )
دوست گرامي ( dr.zuwiegen ) داستان هاي شما را مطالعه كردم ، داستان هايتان بسيار زيبا است و مخاطب را به ادامه ي خواندن تشويق مي كند . توصيفات شما از جزئيات و شرايط بسيار عالي است . ( اگرچه درمورد داستان عقده اي ....)
و در آخر يه سوال فني ( اگه ايرادي ندارد البته ؟!) قضيه ي انجمن ديگه رو مي تونيد توضيح بديد؟!
دوست عزیز، خیلی ممنون که داستانهایم را خواندی و سری هم به کلبه کوچک ما زدی! بی نهایت خوشحال شدم...
در مورد داستان عقده ای هم باید بگویم که با شکست روبرو شدم و چاره ای ندیدم جز اینکه به دلیل ضعف بسیار، آن را از لیست آثارم حذف کنم.
قضیه انجمن هم برایتان پیغام خصوصی می کنم. موفق و موید باشید. منتظر خواندن آثار زیبای شما هستیم؛ فراموشمان نکنید بی زحمت!
راستی بنیامین کجاست؟ وبلاگش رو ول کرده و رفته!!!
سلام...چه عجب....رسیدن به خیر...!:10:نقل قول:
اولا که منو مهدی صدا کنی هم کفایت میکنه! بعدشم خواهش میکنم.
اونجا هم کافیه تو قسمت بلاگ پست بزرگ ترین دروغ دنیا رو پیدا کنی...البه چون گفتی دارم میگم...وگرنه تنها دیلیل اصرارم اینه که نظرای شماها برام مهمّه...