ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شيوه رندان بلاكش باشد
Printable View
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شيوه رندان بلاكش باشد
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو
خانه میبینی و من خانه خدا میبینم
من بجا ماندم در اين سو ، شسته ديگر دست از كارم.
نه مرا حسرت به رگ ها مي دوانيد آرزويي خوش
نه خيال رفته ها مي داد آزارم.
ليك پندارم، پس ديوار
نقش هاي تيره مي انگيخت
و به رنگ دود
طرح ها از اهرمن مي ريخت.
تا شبي مانند شب هاي دگر خاموش
بي صدا از پا در آمد پيكر ديوار:
حسرتي با حيرتي آميخت.
تک و تنها تو یه تنگ
دارم از دست می رم
آخرش هم می دونم
باید اینجا بمیرم !
تنگ تنهایی من
مثه دریای غمه
واسه این گوی بلور
یه ماهی خیلی کمه !!
چی می شد یه روزی صبح
وقتی پا می شم ز خواب
ببینم یه همزبون
کنارم تو تنگ آب
به چشم گم شده تصوير راه و راهگذر.
غمي بزرگ ، پر از وهم
به صخره سار نشسته است.
درون دره تاريك
سكوت بند گسسته است
من توان شكستن عاداتت را ندارم
30 سال اينگونه بوده اي
توان تغيير طبيعتت را ندارم
كتابهايم سودي برايت ندارد
و عقائد من متقاعدت نمي كند !
تو
ملكه آشوبي و
ديوانگي!
كه به هيچكس تعلق ندارد.
بر همين طريق بمان!
نظاره گو مباش درين راه و منتظر
والله كه هيچ مرگ بتر ز انتظار نيست
تا شدم سلسله ی زلف ترا بنده ی عشق
بر سر کوی طلب حلقه به دوشم بردند
سال ها راز دل خویش نگفتم به کسی
شکر کامروز بر راز نیوشم بردند
در این غزل نشسته ام از سَر بگیرمت
شاید به موج ِ این غزلم در بگیرمت
نه تو شکار هستی و نه من شکارچی
بگذار کودکانه، کبوتر! بگیرمت
این دست ها که وقت دعا باز می کنم
آغوش ِ وا شده است که بهتر بگیرمت
هر شب صدایِ در، و کسی پشتِ در نبود
امشب نشسته ام پس ِ این در، بگیرمت
از کودکی دویده ام و گُرگِ بازی ام
آنقدر می دوم که در آخر بگیرمت
عمری ست می روی و به گَردَت نمی رسم
عمری ست گفته ام به خودم گَر بگیرمت....!
دنیا فقط میان من و تو زیادی است
چیزی نمانده است که دیگر بگیرمت
تیر او مرغیست دست آموز و مرغ روح ما
چون دل طفلان به پرواز است از پرواز او
هر کرا بینم که دم گرمست ازو ایمن نیم
زان که میترسم به تقریبی شود دمساز او
وقتي نگاه ميكند از پشتِ ابر، ماه
سر مينهم به بالش ِ مهتابرنگِ آه
گُل ميكند ميان لبم نام ِ پاكِ عشق
رو ميكند دوباره به من فرصتِ گناه!
يا مريم ِ مقدس! از اين تهمتِ بزرگ
امشب به چشم ِ مشرقيات ميبرم پناه
اين بار نيم شب به سراغ ِ دلم بيا
پنهان ز چشمهايِ خطابين ِ سر به راه!
تا عيد من ز بام ِ دو چشم ِ تو كي دمد
پيوسته ابروانِ تو را ميكنم نگاه
خورشيد، در حصار ِ نظرهاي تنگِ عصر
فريادِ زخم كيست، فرو ميرود به چاه؟
گفتند اشتباهِ بزرگي ست عاشقي
بگذار تا هميشه بمانم در اشتباه
هر مردي كه پس از من
تو را ببوسد
بر لبانت تاكستاني خواهد يافت
كه من كاشته ام !
ما را به تو سريست كه كس محرم آن نيست
گر سر برود سر تو با كس نگشاييم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است
بردار ز رخ پرده كه مشتاق لقاييم
من ، ميز ،جاي خالي تو، چاي ، پنجره
شب ، زنجره ، سقوط ستاره ، ( مرا ببوس )!
سيگار و بوسه هاي پياپي ! هجوم اشك
هي قطره قطره روي مزار ( مرا ببوس )
آواي گل نراقي و امواج مست نت
مي كوچم از اتاق ، سوار ( مرا ببوس )-
سَر می کشم در آینه، حیرانم از خودم
بر من چه رفته است که پنهانم از خودم؟
خود را مرور می کنم و فکر می کنم
من جز حدیث رنج چه می دانم از خودم
عُمری ست هرچه می کِشم، از خویش می کِشم
باید دوباره روی بگردانم از خودم
آن رهبرم که گرچه همه رهرُوَم شدند
برگشته در هوایِ تو، ایمانم از خودم
باید دگر به خویش بگویم که عاشقم
تا کی همیشه چهره بپوشانم از خودم
از تن به تیغ عشق سرم را جدا نما
تا چهره ای دوباره برویانم از خودم
هر روز می روم سَر ِآن کوچه ی قدیم
آنقدر پر شتاب، که می مانم از خودم
شاید دگر نبینیَم، امّا برای توست
این آخرین ترانه که می خوانم از خودم
امشب چگونه از تو بگویم، چگونه آه...
چیزی ندارم از تو پشیمانم از خودم
میخوام امشب به نوا و زمزمه
هم نوا بشم کمی با فاطمه
جون بدم کنار نهر علقمه
داره بارون میباره
هر چه خودم را
کش بدهم
از تو دورتر میشوم
عشق را تحت هر تخت زنده به گور کنید
تحت هر شرایطی
من سانتی مانتال نمیشوم
فقط در صورتی که رژیم برگردد مینی ژوپ تن میکنم
قهوه میخورم
و به همه فاحشه های مودب قاه قاه میخندم
ان وقت سیگار روشن میکنم
و برای دوستان دهن لقم تعریف میکنم که چطور
هر چه خودم را کش دادم ازش دورتر دورتر دورتر ..
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست انجا جز آنکه جان بسپاری چاره نیست
تیغ لب لعلوشت بار دگر آب مده
زلف سیه تاب مده، نیست مرا تاب و توان
از غم و تنهایی خود شکوه مکن مویه مکن
تا که ز خوناب جگر، سر ندهم اشک روان
نه اهل صلاحيم و نه مستان خرابيم
اينجا نه و آنجا نه كه گوييم كجاييم
حلاج وشانيم كه از دار نترسيم
مجنون صفتانيم كه در عشق خداييم
ترسيدن ما هم چو از بيم بلا بود
اكنون ز چه ترسيم كه در عين بلاييم
ما در ره عشق تو اسیران بلاییم
کس نیست چنین عاشق بیچاره که ماییم
مولاي من، تلاوتِ باراني ِ تو سبز
دنياي پاک و روشن و عرفاني ِ تو سبز
پيچيده بويِ سيبِ بهشتي به خانه ات
اي خانه ی معطر و نوراني ِ تو سبز
آئينه ی خيالِ تو، روشن چو آفتاب
دستانِ مهرپرور و قرآني ِ تو سبز
خواندي مرا به فصل ِ تماشائي ِ حضور
اي تا هميشه رنگِ بهاراني ِ تو سبز
مثل نگاهِ هر شبِ درياپذير من
باشد نگاهِ سرکش و طوفاني ِ تو سبز
بُهتِ کبودِ چشم ِ من از معجزاتِ تو
گاهي شود به رنگِ مسلماني ِ تو سبز
گل هايِ آرزويِ تماشائي ام شود
مثل ِ نماز ِ خالص و طولانيِ تو سبز
ز خوشباوری ها مرا در خیال
چو او نازنینی به دنیا نبود
عیان شد که آن پست پیمان شکن
به فطرت چو دیدار زیبا نبود
به عهدش نپایید و پیمان شکست
فریبنده بود و فریبا نبود
گمان برده بودم پری زاده است
چو دیدم ز خیل پری ها نبود
دلخسته ام از این تفکر هایِ بی درد
ای زخم ِ خوبِ خانگی، برگرد، برگرد!
یادش به خیر آن روزهایِ دل تپیدن
وقتی کبوتر در نگاهم لانه می کرد
از بس که با پاییز گشتم، باورم شد
یک روز هم دریایِ آبی می شود زرد
قد می کشد از بین بیداری و خوابم
تصویر ِ نعشی، شکل ِ من در جاده ای سرد
چیزی به پایانِ دلم باقی نمانده
پایانِ تلخ ِ عابری، تنها و ولگرد
یک عمر داغ عاشقی مان کُشت، اما
می سوزد عشق از حسرتِ تکرار ِ یک درد
دریغا که فصل جوانی برفت
به لهو ولعب زندگانی برفت
تاب بنفشه مي دهد طره ي مشك ساي تو.
پرده ي غنچه مي درد خنده دلگشاي تو ...
ورزش كنين هميشهنقل قول:
اي بچه هاي باهوش
به حرف من كنين گوش
لامپ اضافي خاموش
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نقل قول:
شبا همش به ميخونه ميرم من:40:
سراغ مي و پيمونه ميرم من:40:
تو اين ميخونه ها خسته دردم:40:
به دنبال دل خودم ميگردم :40:
شاعر سرود : (ساق تو مفهوم الكل است!)
حقا كه هر چه مي كند اين ساق مي كند!!
من من نكن ! بگو ! دل بيچاره ! سعي كن!
استاد عشق هم به تو ارفاق مي كند!!
حتي شهاب نيز به زائرسراي شب
يك شمع ، نذر خنده عشاق مي كند
اين هم كه گفته است كه :ديگر نه من نه تو!
جدي نگير ! جان تو اغراق مي كند!!
داد از اين روزگار
اين بماند يادگار
گرچه اين روزگار
برد ز من تاب و توان را
اي ياران بي وفائي نكنين
از عاشق دل خسته جدائي نكنين
يا وفا كنين تا آخر عمر
يا از اول آشنائي نكنين
نقل قول:
نوبَر است اين چشم ها، حيف است خوابش می کُنی
تا به کِی قلبِ مرا هر شب جوابش می کُنی
آن قَدَر سيبِ گناه از چشم هايت می کَنَد
مطمئناً يک شبی آدم حسابش می کنی
کاش می شد، کوچه ای باشم که شب ها در سکوت
با قدم هايت دچار ِ اضطرابش می کنی
باشد از جنس ِ خدايی، پس خدايی کن، بگو
کِی دعايی را که کردم، مُستجابَش می کنی؟
خانه ای می سازم از عشق ِ تو در رويایِ محض
با وجودِ اين که می دانم، خرابش می کنی
یوسفی گم کردهام در چاهسار
بازیابم آخرش در روزگار
گر بیابم یوسف خود را ز چاه
بر پرم با او من از ماهی به ماه
هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهی دیو خوان، که آن دل نیست
زاغ گو، بیخبر بمیر از عشق
که ز گل عندلیب غافل نیست
دل بیعشق چشم بینور است
خود بدین حاجت دلایل نیست
بیدلان را جز آستانهی عشق
در ره کوی دوست منزل نیست
تو از شکوفه پُری، از بهار لبریزی
تو سرو ِ سبزتنی، با خزان نمی ریزی
تو آفتابِ بلندی، ز عشق سرشاری
و در حوالی ِ این شب، ستاره می ریزی
تمام خانه پر از نور ِ ناب خواهد شد
اگر به صبحدم، ای آفتاب، برخیزی
شبی که مرگ می آید به قصدِ کوچه یِ عشق
چو بالِ شوق ز بالای ما می آویزی
بهار با تو درختی ست، بینهایت سبز
دریغ و درد از این بادهای پاییزی
شبی چو ابر بیا تا به باغ ِ خاطر من
چنان که با همه یِ جانِ من درآمیزی
یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
از خودم خط کشیده ام تا تو
قطره، من. رود: راه. دریا: تو.
دست هایم دو جاده از خاکند
از زمین با دعا به بالا، تو
از تو دورم که اندکم، اما
با تو بسیار می شوم، با تو
مانده با یک کلاف سرگم، من
پاسخ این همه معما، تو
رو به هر سو که می کنم هستی
بین هر ازدحام، تنها تو
هر چه بیراهه رفته، برگشتم
از "همیشه خودم" به "حالا تو"
نام تو بر دل و لبم جاری
ذکر من "لا اله الا" تو
لاله ها تکان می خورند
پنجره باز است
باد می اید
و هوا سرد است
نقل قول:
سلام گرامی
تاپیک مشاعره است و شما می بایست با حرف "و" شروع کنید
برقرار باشید
واعظان کا این جلوه در محراب میکنند ...
چو به خلوت میرونر ان کار دیگر می کنند
مشکلی دارم ز دانشمند مجلس باز پرس ....
توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند
در دادگاه عشق به شاهد نیاز نیستثابت شده بخاطر تو بی گناهی اماز پای درس مکتب چشم تو آمدماین پاره پاره دل، دل خونین گواهی امدر خیمه نگاه تو آتش گرفته اممن روضه خوان چشم توام!... قتلگاهی ام!در موج اشک غرق شدم تا بجویمشدر حیرت از تلظّی آن بچه ماهی اممن هر کجا روم، بحضور تو راهی ام!!!...در چشم من تمام زمین بارگاه تست