برای مردی که تنها رفیقش سقف و دیواره
شباشم ابری و دلگیر اونم از دود سیگاره
یه مرده خسته از راهی که خسته است از زمین خوردن
که سقف آرزوهاشم خلاصه میشه تو مردن
Printable View
برای مردی که تنها رفیقش سقف و دیواره
شباشم ابری و دلگیر اونم از دود سیگاره
یه مرده خسته از راهی که خسته است از زمین خوردن
که سقف آرزوهاشم خلاصه میشه تو مردن
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شبی پرسیدمش با بی قراری
به جز من کسی رو دوست داری ؟
میان خنده هایش اشک شد جاری
میان گریه هایش گفت ........ آری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آدم هـــ ـا مــے آینـــــــ ـد
زنـدگـــ ــے مـــ ـے کننـــــ ـد
مـــ ـے میـرنــــ ـد و مـــ ـےی رونـــ ـد ...
امـا فـاجعـــ ـه ے زنـدگـــ ـےِ تــو
آن هـنگــ ـام آغـاز مــــ ـے شــ ـود کـــــ ـه
آدمــــ ــے مــــ ــے رود امـــ ـا نـمـــ ــے میـــ ـرد!
مـــے مـــــــ ـانــد
و نبـودنـــــــ ـش در بـــــــ ـودن تـو
چنـان تـه نـشــ ـیـن مـــ ــےشـــــ ـود
کـه تـــو مــــ ــے میرے
در حالـــ ـے کــــ ـه زنـــــ ـده اے ...!!!
نه اینکه زانو زده باشم ...
نه !!!
فقط تنهایی سنگین است !
دلـخسته ام از شـهر نامردي و رندي ها
پايان خوبم باش! مثل «فيلم هندي»ها
چــہ مهمـانـاטּ بــے בَرבســرے هَستنـــב مُـرבگـاטּ ،
نــہ بــہ בَستــے ظرفــے را چـرڪـــ مـے ڪـننــב ،
نــہ بــہ פـَـرفــــے בِلـــے را آلـــوבـہ ،
تنهــا بــہ شمـعـے قـانـعنــב و انـــבڪــے ωـُـڪـــوت
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بــه بـــــودن هـــا ، دیـــر عـــادت کن... !
و بــه نبــودن هـا ، زود ...!
آدم هــا ، نـبودن را بهـتر بلـدنـــد !!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
وقتی که تو نیستی
من هم
تنهاترین اتفاق بی دلیل زمین ام !
هیچ نیامدی ....
مهربان
وقتی دست پائیزیم
به انار ترك خورده باغ نرسید
غروب بود
و من دانستم ....
بی تو
خورشید من هرگز طلوع نمی كند
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نیمی از جانِ مرا بردی ، محبّت داشتی
نیمِ باقیمانده هم هر وقت فرصت داشتی
بر زمین افتادم و دیدم به سویم میدوی
دستِ یاری چیست ؟ سودای غنیمت داشتی
خانهای از جنس دلتنگی بنا کردم ولی
چون پرستوها به ترک خانه عادت داشتی
ای که ابرویت به خونریزی کمر بستهست ، کاش
اندکی در مهربانی نیز همّت داشتی
من که خاکستر شدم اما تو هنگام وداع
کاش قدری بر لبانت آه حسرت داشتی
سجاد سامانی