باز کن دریچه قلبت را که قناری دلم
خسته از این هم رهایی، میل قفس دارد
باز کن دریچه قلبت را که قناری دلم
خسته از این هم رهایی، میل قفس دارد
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
تو ای خدای من
شنو نوای من
زمین و آسمان تو میلرزد به زیر پای من
مه و ستارگان تو میسوزد به ناله های من
رسوای زمانه منم
دیوانه منم
سروی بودم
زیر سایهام نشستند
خوردند و خفتند
بیدار شدند و
مرا بُریدند
...
من چــه سبــزم امــروز
و چــه انــدازه تنــم هوشیـــار اســت
نكنـــد اندوهــی ‚ ســر رسـد از پس كــوه ...
.
سلام ای ناله ی بارون
سلام ای چشمایه گریون
سلام روزای تلخه من
سلام ای بغض تو سینه
سلام ای آه آینه
سلام شبهای دل کندن
تا تو را در آغوش نگیرم نگرانم...
پسری هستم خیلی با کلاس
خوش زبون و خوش مرام و خوش لباس
القرض من آمدم گویم منم
انکه می نامی تو یک شوهر منم
عاشقت گشتم من با صحبتات
گشته ام مجنون با بی خلقیات !!
صَـبـر كُن سـُهـرابـْــــــ ـــ !
قايقَتـْـــــ جــــا دارد ؟! ..
مَـن هَـم از همـهمـــه داغ ِ زمين بيــــــزارم ..
ای دوست که دل ز دوست برداشتهای
نیکوست که دل ز دوست برداشتهای
دشمن چو شنیده مینگنجد از شوق
در پوست که دل ز دوست برداشتهای
امان از نفس سرکش امان از خواهش تن ...
امان از خودپرستی امان از من من و من ...
...
سخت است اتفاقی را انتظار بکشــــــــــی که خودت هم بدانی در راه نیست ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
گوهر پاک بباید که بود قابل فیض/ورنه هر سنگ و گلی لولو و مرجان نشود
خلایق هرچه لایق :41:
ما اومدیم برا طرف از جون مایه گذاشتیم ، در عوض اون ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
توشه را بسته و آماده آغاز یکــ سفرم...
یا می رسم به مقصدُ یا گمگشته مقصد خویش می گردم!
راهنمایم در سفر کسی نیستـــ جز دلم!
دلی که این روز ها خیلی سریعتر می تپد و عطش شکافتن سینه و رسیدن به مقصد دارد!
آری قبله مقصد من آنجایست که تپش های قلب من آنجا غیر عادیستـــ!
فکر میکردم تو همـــ ـ ــدردی ولی نه تو هم دردی.........
در دل من چيزی است، مثل يک بيشه ی نور، مثل خواب دم صبح؛
و چنان بی تابم، كه دلم می خواهد،
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر كوه.
دورها آوایی است، كه مرا می خواند.
...
چه می شد اولیــــــن روز جـدایی ، برایم تا قیامت شب نمی شد
وجود پاک و سرشار از امیـــــــدت ، گرفتار سکوت و شب نمی شد
فرياد مردمان همه از دست دشمن است
فرياد ما از دل نامهربان دوست.....
اي كاش تو بازآيي و ما روي تو بوسيم ... در سجده ي رويم صورت زيباي تو بوسيم
هرجا كه گذشتي و دمي جاي گرفتي ... آنجا رويم و گريه كنان جاي تو بوسيم
پ.ن: پدرم ...
اگه
اگه چشمات بگن آره
هیچکدوم کاری نداره...
تو مثل ستاره
پر از تازگی بودی و نور
و در دستت انگشتری بود از عشق
و پاکیزه مثل درختی
که از جنگل ابر برگشته باشد
سر آغاز تو
مثل یک غنچه سرشار پاکی
زمین روشنی تو را حدس می زد
تو بودی هوا روشنی پخش می کرد
و من
هر گلی را که می دیدم از
دستهای تو آغاز می شد
و آبی که از بیشه ی دور می آمد آرام
بوی تو را داشت
من از ابتدای تو فهمیده بودم
که یک روز خورشید را خواهی آورد
.. سلمان هراتی...
در ایــن خونـــه رو همـــه بازهــ /// آدمـا از هجـــوم ســر ریــزن
حــال اون آدمــی رو دارم کهـــ /// زندگیـشـو تویـه کوچــه میــریـزن
.
یاد ســهراب بخیــر
آن سپهـــری كه تا لحظـــه خاموشــی گفت
تــو مـرا یاد كنــی یا نكنــی
من بــه یادت هستـــم
آرزویـــم همــه سرسبـــزی توسـت
.
بی تو این عشق غریب است، بهارم! برگرد
این همه فاصله آید به چه کارم؟ برگرد
آسمان خسته تر از من، وَ من از رفتن تو
پُرم از ابر، که همواره ببارم، برگرد
سهمم از شعر، فقط گریه شده، ماهِ غزل!
ها ... دگر خاطره از خنده ندارم، برگرد
بی تو اینجا قفسی تنگ تر از خاطره هاست
قدر این پنجره من تاب نیارم، برگرد
صبر بارانی من را که خزان دزدیده ست
بی تو این عشق غریب است، بهارم! برگرد
من کـارے بلـد نیستـ َمـ ، جـُـز ؛ ...
قنـاعت کـردن بـه "حضورَت" ....
.
.
.
حتـــے در چنـد خیابان آن طرفـ تـَر ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
از این حالم شدم خسته /چه بد دردیه این حس تنهایی
_________________________
همین جوری گفتم دیگه به قافیه و کوتاه بودنش ببخشید :20:
تو شعرای سپید من جایی نمونده واسه تو ...
سیاهی و در به دری از روزگار من برو ...
اسب سپید جاده ها بهاره
سبد سبد نسیم و گل میاره
چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم
تمبر و پاکت هم هستـــ
و یک عالمه حرفـــ
کاش کسی جایی منتـــــــــظرم باشه....
زلال که باشــــی سنگـــهای کــف رودخــانه ات را می بیننــد، برمیدارنـــــد
و نشــانـه میـــروند درســت به سوی خـــودت !
این قفس تنگـــ ــــ ــ شدهـــــ است برایمــــــ
یا بالمـــــــ را بچینـــــــ
یا در را باز كنـــــــ !
اینو واسه یکی از دوستایه صمیمیم برایه درده زندگیم گفتم :
چه کنم که دلم گرفته ...... از غصه تنم نهفته
چه گفتم که شدم بد ...... چه کردم که کشم درد
به راستی که سر به زیرم ...... گویی که منم درگیرم
بر من نگاه کن تا ببینی ...... درده مرا رسا کن تا بفهمی
که منم تنهایه تنها ...... ز جسه بی حال و بی حال
ارزشه من هم شود تف ...... گل گفت اون داداش بی مخ
مگر بد کردم بر روزگار ...... تا شوم این چنین بردبار
گر محبتی بود بر من ...... گر مروتی بود در من
همه و همه زیره خاکند ...... همه و همه در زادگاهند
رویاهایم تمام شد ...... زندگی ام حرام شد
کاش میشد دوباره تازم( بتازم) ...... خوشبختی رو دوباره سازم
دگر نمانده وقتی ...... از این همه بدبختی
سرانجام خشک شد اون سروه پیر ...... رفت و دگر برنگشت اون مرده سیر
یکم کم کردم از شعره اصلی :دی چون یک جملات مربوط به دوستم بود.
تو دلم یه دنیا حرفه........
نمی دانـــم این روزهـــا تب عشــق من به نقـــطه جـوش رسیــده یا قلــب تو به نقطه انجماد !
هرچـــه هســـت بیا کنـــار هم باشـــیم ...
یا می شکنیم ...
یا بــه دمـــای تــعادل مــی رســیــم ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
هر شعر
گریز از یک گناه بود ..
هر فریاد
گریز از یک درد ..
و هر عشــق
گریز از یک تنهایی عمیــق ..
...
با چلچراغِ یادِ تو نورانی ام هنوز؛
پنداشتی که نورِ تو خاموش می شود؟
پنداشتی که رفتی و یادِ گذشته مُرد؟
و آن عشقِ پایدار، فراموش می شود؟
نه، ای امیدِ من!
دیوانه ی توام
افسونگرِ منی
هر جا، به هر زمان
در خاطر منی
...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
قضیه از این قرارهـــ
این دلِ مَن دوبارهـــ
میخواد که عاشق بشهـــ
آرهــــ بلا سرم بیارهــــــ
بد نیستم …
تو هم بد نباشی خوبــــــ ــــ ـ است
حواشی خیالـــم پر از بی برگی استـــــ ـــ ـ
و حوالی خانمـــان هیچ اتفاق تازه ای نمی افتـــد
شهر پر از هوای پاکــــــ ــــ ــ و مطبوع استــــ ـــ ـ
ببیــن ..
من و مزرعه يه عمره چشم به راه يه بهاريم ... زير شلاق زمستون ضربه ها رو ميشماريم
توي اين شهر غير گريه كار ديگه اي نداريم ... هركي خوابه خوش به حالش ... ما به بيداري:40: دچاريم