این هم سوتی آقای بابان گوینده اخبار!!!!!
کد:http://www.4shared.com/file/38201137/ad65a1c8/sutiye_aghaye_baban.html
Printable View
این هم سوتی آقای بابان گوینده اخبار!!!!!
کد:http://www.4shared.com/file/38201137/ad65a1c8/sutiye_aghaye_baban.html
شما مثل اینکه مسئول پیدا کردن تاپیکهای تکراری هستیدنقل قول:
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113398#post2113398
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113419#post2113419
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113423#post2113423
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113427#post2113427
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113463#post2113463
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113471#post2113471
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113477#post2113477
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113498#post2113498
اینا پستهایی هست که ایشون نوشتن تاپیک تکراریه یکم مثل سوتی بودکد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113514#post2113514
4 پست و پیدا کردن 9 تاپیک تکراری ایول بابا چقد تاپیک تکراری پیدا کردی:21:
پیشنهاد میکنم این اخریو نگاه کنید من که مردم از خنده
کد:http://forum.p30world.com/showthread.php?p=2113514#post2113514
نه بابا ؟؟؟ جدی میگی ؟نقل قول:
با این پستت خیلی حال کردم دوست عزیز. بعضی وقتها ضایع کردن همچینآدمهایی از 1000 تا سوتی بهتره. ممنون از زحمتت.نقل قول:
منم دیشب یه سوتی مرگبار دادم:
گفتم ما ایرانیها سی ساله که خوشبخت شدیم،به برکت وجود آقا بالا سرها...
بعدش دیدم بابام با چشمهای اشکبار منو نگاه می کنه و می گه:دیگه این حرف رو نزن.!!!
منم فهمیدم مضحک ترین حرفی که بنی بشر می تونه بزنه رو بلغور کردم.
"واقعا توبه می کنیم از این کاری که کردیم"
نگرفتم چی شد ؟؟؟ چرا با چشمهای اشکبار ؟ واسه چی توبه ؟ مگه حرف بدی زدی ؟نقل قول:
من امروز تامین اجتماعی بودم. یه سوتی بد دادم. برادرم منو تو کارگاه خودش بیمه کرده به عنوان یکی از کارگراش... من امروز قرار بود برای تشکیل پرونده برم. داداشم بهم سپرد که اگه ازت پرسیدن کارت چیه مثلا بگو فلان کار و تو کارگاه میکنم کلا سوتی نده...
ما هم رفتیم اونجا و تمام حرفهای داداشم یادم رفت و فکر بدبختی هام بودم و کلا حواسم پرت بود. یه کارمندی بود که مسئول تشکیل پرونده بود به من گفت بشین. بعد منم نشستم تو افکار خودم بودم که یهو ازم پرسید خوب چی کاره ای ؟ منم گفتم : هیچی بابا علاف بیکار... بعد اون گفت چرا ؟ منم نشستم کلی دردودل کردم و حرف زدم و ...
بعد پرونده مو داد دستم گفت بفرمایید. گفتم تموم شد. گفت آ ره پسرم برو ... اومدم خونه پرونده رو به داداشم نشون دادم. چشاش گرد شد. گفت : چیکار کردی که پرونده تو باطل کرد. خدا کنه منو جریمه نکنن. بعد تازه دو زاری من افتاد که چه سوتی دادم و ....
علیک سلام اقا محمد.سوتی دادی دیگه قبول کن:دینقل قول:
اقا من نگرفتم چی شد.بگو بابا اون اولا انقد +18 دادن که دیگه...:27:نقل قول:
جدی میگی؟نقل قول:
به قول بچه ها یه g5بگیر حافظه:31:
چطوری آخه نفهمیدی؟؟؟ شدیدا تو این مسائل ضعیفی البته خیلی خوبه بچه +باشی نه مثل بعضی ها که سریع میگیرننقل قول:
مثل اینکه ووکمن برگشته . آواتارش رو نگاه کنید . فکر کنم خبری باشه ...
بله....نقل قول:
متاهل شدن...
آقا ووکمن مبارکه...
بابا به جای S I X اون روسه فکر کرد میگه S E Xنقل قول:
آقا این از سوتی های قدیمی این تاپیکه من نفهمیدم منظورشو. اگه کسی فهمید به منم بگه.نقل قول:
گفته اگه نميريد(با عرض معذرت) كه ميتركيد!!!!!!!!!
نقل قول:بله درسته ولی این یه جوک بود که من خیلی وقت پیش شنیدم این اقا زرنگی کرده:31:نقل قول:
بعد از یه مدت دوری از میادین سوتی دیشب یه کار سه کردم که خجالت اندازه ی ده سال کشیدم به شدت.
این مامان ما یه شلوار خریده بود و از قضا منم داشتم میرفتم بیرون که دیدم به به شلوار نوووو.
پوشیدم و اومدم بیرون و چون خونمون نزدیک خیابونه سوار تاکسی شدم و احمــــد آبــــاد...
خلاصه دیدم دارم میرم جلو ولی انگار نمیرم. نگو چند تا از این دخترهای مردم آزار داشتم مارک شلوارمو میکشیدن.
واییییییی
خودتونو بزارین جای من. یه مارک بزرگ که با روبان قرمز از پشت آویزون شده بود.
راضی بودم رعد و برق بزنه پودر بشم...
پست تکراری ویرایش
ممنون جالب بود ولی چطوری میکشیدن مارک شلوارتو نگرفتم اون قسمتو یه بار دیگه توضیح بدهنقل قول:
امروز خاله هام و دختر خاله هام و چند تا فامیل دیگه اومده بودن خونمون منم رفتم که بهشون سلام بدم همه قبولیه دانشگامو تبریک گفتن یه دفه یکی از دخترخاله هام میخواست بگه موفق باشی گفت ایشالا خوشبخت بشی همه زدن زیر خنده منم زود اومدم بیرون تا جلوشون نخندم.
ســـــلام من بازم اومدم ایندفه یه سوتیه خطرناک دادم
امروز سوار تاکسی شدم یادم رفت درو ببندم(اخه درو نبستم که هر کی میخواد سوار شه راحت سوار شه بعد دو نفر از اون در سوار شدن منم که دیگه درو نبستم)خلـــاصه داشتیم خوشحال میرفتیم که یهو تو پیچ در ماشین باز شد:19:منم زود درو بستم و مونده بودم که چی شد یهو در باز شد که فهمیدم خودم درو نبستم بعد کلی به خودم خندیدم دیدم یارو بغلی بد نگا میکنه که یکم زیر لب بد و بیرا گفتم:13:یکمم به در ور رفتم که مثلا در خودش خراب بودتا برسیمم درو سفت گرفتم.ولی فقط شانسم گفت ماشین اروم میرفت وگرنه پیچ میپیچید و من نمیپیچیدمو...:37: اینم دیگه میشد اخرین سوتیم
اینم یه سوتی از دوران مدرسه...
دوم دبیرستان بودیم که من و یکی از دوستام با یکی از بچه های کلاس چپ افتادیم ( آنتن بازی در میاورد ) همین موقع های سال بود فکر کنم. ما هم که مجهز به انواع ترقه و لوازم آتش زا بودیم ( واسه چهارشنبه سوری ) یه نقشه توپ کشیدیم و تصمیم گرفتیم وقتی این پسره رفت تو دستشویی مدرسه یکی مون در دستشویی رو قفل کنی و بعد یکی دیگمون یه دینامیت بندازه تو دستشویی از هواکش پشتش. دو نفری پشت دستشویی مدرسه کمین کرده بودیم و منتظر بودیم بیاد. هر چند لحظه نگاه میکردیم. تا اینکه دیدیم بله داره میاد طرف دستشویی. چون فقط اون داشت میومد سمت دستشویی. همون پشت وایسادیم تا وقتی صدای بسته شدن در دستشویی رو شنیدیم عملیات رو شروع کنیم. یه کم وایسادیم دیدیم خبری نشد. میخواستیم بیایم ببینیم چی شد که یهو در دستشویی سومی بسته شد و دوستم بدو رفت آروم درو از پشت قفل کرد و منم دینامیت رو روشن کردم و چند لحظه نگه داشتم تا وقتی انداختم همون لحظه بترکه... همین که از هواکش پشت دستشویی پرت کردم تو ترکید و بوووووم یه صدای وحشتناکی داد که من خودم از ترس مردم و پشت سر صدای دینامیت صدای یه نعره اومد از تو دستشویی... ولی اینکه صدای اون پسره نبود. سریع از پشت اومدم بیرون و به دوستم گفتم اوضاع خرابه بیا در ریم اومدیم تو حیاط مدرسه و بین بچه های مدرسه قاطی شدیم. یهو دیدیم صدای شکستن در دستشویی اومد و ناظممون از دستشویی اومد بیرون... حالا قیافه ناظم چجوری بود ؟ جلوی سرش کچل بود و موهای جو گندمی پشت سرش کاملا سیخ شده بود و چشماش گرد شده و کج و کوله راه میرفت طوری که همه بچه های مدرسه که تو حیاط بودن زدن زیر خنده و چند تا از معلمها اومدن ناظم رو بردن تو دفتر .... حالا جریان این بود که اون پسره فقط اومده بود دستشو بشوره بره و ناظم مدرسه چون دستشویی دبیرا خراب بود اومده بود اونجا قضای حاجت کنه که اون بلا سرش اومد. فرداش رو برد مدرسه اطلاعیه دادن هر کی اون کسی که اینکارو کرده لو بده 5 نمره نمره انضباطش اضافه میشه:دی واسه سرمون جایزه گذاشته بودن خدا رو شکر کسی غیر از ما دو نفر جریان رو نمیدونست.... و لو نرفتیم.
نقل قول:
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
(بدون شرح)
ویرایش...................................... ....
آخه من هر وقت برم مدرسه باید سوتی بدم؟؟؟
امروز صبح رفتم خیر سرم امتحان چبرانی درسایی که افتادم رو بدم دیدم روی صندلی جای پا مونده حالا کلاس شلوغ منم تو حال خودم گفتم این پای کج قشنگ کی بود واسمون یادگاری گذاشته ؟؟؟؟
مدیر گفت من بودم رفتم پنجره رو باز کنم
یک ساعت بعدش هم که طبق معمول بوی غذا تو مدرسه بود مثلا اومدم غر بزنم گفتم خانوم این معلم ها خودشون و گیر آوردن یا ما رو غذا رو میان مدرسه درست میکنن؟؟؟
مدیر گفت غذای منه منم یهو از دهنم پرید گفتم شما هم خودتون و گیر آوردینا دیدم بد نگاه میکنه اومدم درست کنم گفتم معلما رو گیر آوردین دوباره فکر کردم گفتم نه ما رو گیر آورردین
خانوم هر جور فکر میکنم خودتونو گیر آوردین مدیر هم طبق معمول لپم کشید گفت برو خونه ( این مدیر و ناظم شدیدا به من علاقه دارن)
نقل قول:
آخی نازی این عکسه کیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
:27::27::27::27::27:نقل قول:
خیلی از این جور موقعیت ها ( سوتی ها ) خوشم میاد !!:31::27::31::27:
خیلی باحال بود winter+girl عزیز !
عکس شخص خاصی نیس همینجوری یه عکسه:46::10:نقل قول:
خیلی طبیعی. از پشت گرفته بودن و کشیدن و بلند خندیدن.نقل قول:
ممنون جالب بود ولی چطوری میکشیدن مارک شلوارتو نگرفتم اون قسمتو یه بار دیگه توضیح بده
آخه میگم که مارکش خیلی بلند بود و تقریبا 10 سانت طولش بود و با یک روبان 10 سانتی هم آویزون بود به جای کمربندش. یعنی همون گیره های کمربند که دور شلواره. این مارکه هم از پشت آویزون بود.
از اون لحظه به بعد احساس تو سری خور بودن میکنم. خیلی ضایع شدم
تا الان 15 تا صفحه این تاپیک رو خوندم.تا اینجا قشنگترین سوتی به نظرم این بود.واقعا مردم از خنده
نقل قول:
حالا سوتی خودم
یه شب پیش یکی از دوستام بودم موبایلش و برداشتم که چند تا کلیپ ببینم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .بعد چون وقت نداشتم کامل نگاشون نمیکردم و فقط واسه موبایل خودم میفرستادم که بعدا نگاش کنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد یه کلیپ بود که یه پیرمرده داشت یه کم بد آخوندا رو میگفت و از این حرفا.ولی حرف زشت نمیزد
اون و هم واسه موبایل خودم فرستادم
خلاصه فردا صبحش میخواستم کلیپا رو نگاه کنم.بابام هم پیشم نشسته بود.گفتم بابا بیا این و ببین خیلی باحاله.خونه عموم اینا بودیم عموم هم نشسته بود
بعد با بابام داشتیم نگاه میکردیم.بعد 1 دقیقه یهو دیدم پیرمرده شروع کرد به زمین و زمان فحش دادن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .
منم جلو بابام آب شدم.نمی دونستم چی بگم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
من تا چند سال پیش خیلی بچه مثبت بودم و اصلا حرف زشت از تو دهنم بیرون نمیومد [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
سال دوم دبیرستان یه چند ماهی با 2,3 تا پسر میگشتم که خیلی بی ادب بودن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و خب.حرف زدن اونا رو من هم تاثیر گزاشته بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یه روز سر کلاس شیمی بودیم.معلممون داشت میگفت که من اصلا از اینجور زندگی هایی خوشم نمیاد که طرف میاد واسه بچش خونه میخره.ماشین میگیره.همه چیز اماده.آخر هم یه زن واسش میگیره میگه بیا... [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بعد تا اینجای کار کلاس شلوغ بود و همه داشتن حرف میزدن.از شانس من همون لحظه همه ساکت شدن [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .بعد این معلممون که گفت بیا.بقیش و نگفت
منم از دهنم در رفت گفتم بک...ش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .(شرمنده بیشتر از این نشد سانسورش کنم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
یواش گفتما.ولی چون کلاس ساکت بود همه شنیدن.خلاصه من و احظار کرد.اصلا هم دل خوشی از من نداشت.3 هفته پیش از اون من و از کلاس انداخته بود بیرون [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .بعد بسم الله گفت و شروع کرد.یکی زد زیر این گوشم.یکی زیر اون گوشم.انقده زد که نمیفهمیدم چه خبره [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حق اعتراز هم نداشتم آخه میرفتم به مدیر یا کس دیگه چی میگفتم.اگه میگفتم اینجور حرفی زدم که اونا هم ...:دی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
راستی یه مدت بعد آمار همون دبیر شیمیمون (آقای اکبری) رو در آوردم.خالم معلم بود.بهش گفته بودم که این اکبری از من خوشش نمیاد.خالم هم میشناختتش.یه بار بهم گفت که همین آقای اکبری از یه زنی که شوهر داشته خوشش اومده و میخواسته ازش خواستگاری کنه:27:.:دی.اینم سوتی معلممون:31:
سوتی هات با حال بود عین خودت ..
یه سوتی مال داداشمه
هنوزم هر وقت یادش میاد این سوتی رو از خجالت سرخ و سفید میشه
اول بگم این داداش ما یکم شلخته هست!!
داداشم تازه یکی دو هفته بود ازدواج کرده بود و بابام اتاقای بالاخونمون را بهش داده بود . یه شب عموم اینا دعوت بودن خونمون ما هم اونجا بودیم و خونه حسابی شلوغ بود اینم بگم که عموی من آدم ساده ولی خیلی فضول و رک و راستیه و حرفشو میزنه !! خلاصه ما نشسته بودیم برادرم هم با زنش داشتن صحبت میکردن بعد من یه لحظه نگام افتاد به عموم که داره روی دیوار رد یه چیزی رو دنبال میکنه یه مرتبه دیدم همین طور که روی مبل نشسته بود و توی یه دستش بشقاب میوه بود، با اون دستش گوشه قالی رو یکم بلند کرد و انگار چیزی کشف کرده باشه رو کرد به داداشم و زنش و بلند گفت : حمید عمو جان اگه شما کاری هم میخواید بـکنیـــــــــن ، بکنین هیچ اشکالی نداره!! حلاله !! ولی بعدش کا..م را نندازید زیر قالی که مورچه بشه!!!
ک ا ن د مش میوه ای بود :دی ؟؟؟؟نقل قول:
والا نمیدونمنقل قول:
هر چی بود که کلی مورچه دورش جمع شده بود!!!!
من اگه جاي داداشت بودم علاوه بر دعوا با عموت براي هميشه اونو بن ميكردم نه ببخشيد با اون قطع رابطه ميكردم. اخه يكم فكر جلوي اون همه ادم يه همچين چيزي بگه. حتي فكر اتفاقي كه براي دادشت افتاد عصبيم ميكنه واي به حال اينكه فكر كنم اين اتفاق واسه من ميخاست بيفته.نقل قول:
كسي نميتونه تمام اين سوتي ها رو پي دي اف كنه.
يا حداقل تمام صفحات رو يه جا واسه دانلود بزاره.
يه بار اومدم شكلات بخورم اونقدر حرص زدم و مثل نديد بديدا شكلاتو خوردم كه شكلات از بينيم زد بيرون.نميدونم چرا اينطوري شده بود ولي اولش داشتم از ترس ميمردم.
يه بار اومدم سر كلاس بگم جي (شتاب گرانش) گفتم جيزه.
يه بار انگشت خواهرم رو لاي در گذاشتم.
یه بار دوست خواهرم در خونمونو زد و من هم رفتم در رو باز کردم همین که در رو باز کردم اون (فکر می کرد که خواهرم می آد و در رو باز می کنه ) یهو مثل "بهنوش بختیاری" ادا در آورد و گفت : پپپپپپپپپپپپپپپپخ !
منم خیلی ریلکس نگاش کردمو و یه لبخند زدم و اون خیلی خجالت کشید و من دیگه هیچی نگفتم و فقط سلام علیک و .....
ولی خودش داشت از خجالت آب می شد .
حالا یه سوتی از خودم که هیچ وقت یادم نیم ره :
یادم می آد کلاس دوم راهنمایی بودم ، یه معلم حرفه و فن داشتیم که هیکلی و چاق بود و چون مشکل کلیه داشت توی کلاس براش یه کتری آب می آوردند و حدود 12 -13 تا لیوان ( حتی شنیده شده تا 24 لیوان) آب می خورد
خیلی هم بد اخلاق بود (البته در واقع خیلی مهربون بود)
خلاصه یه روز داشت بچه ها رو نصیحت می کرد و منم از بخت بدم یهو هواسم پرت شد و توی هپروت بودم . . . دقیقا نمی دونم داشت چی می گفت ( فکر کنم ) که وقتی این جمله رو گفت : شما باید به حرفهای من گوش
تا اینجا که رسید فکر کنم متوجه شد هواسم نیست دستش به طرف من اشاره کرد تا من فعل جملشو بگم
منم که نمی دونستم چی گفت ، گفتم : نکنیم ! ( یعنی به حرفهایش گوش نکنیم)
اونم چشاش داشت از حدقه می زد بیرون ( چون واقعا همه ی بچه ها ازش می ترسیدن)
و من وقتی دیدم اون این طوری نگام می کنه فهمیدم که وای بد بخت شدم و بعدش سریع گفتم : بکنیم
می دونم که الآن دارم تعریف می کنم زیاد جالب به نظر نمی آد ولی اگه شمام اونجا بودید می فهمیدید که چقدر ضایع بود.
دبیرستانی که من توش درس میخوندم نزدیک خونمون بود.یعنی نزدیک ترین خونه به مدرسه خونه ما بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .همش 30 متر بیشتر با مدرسه فاصله نداشت(خیلی حال میداد.زنگهای ورزش توپ رو شوت میکردم بیرون از مدرسه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .بعد میرفتم که توپ رو بیارم اول توپ رو از رو دیوار مینداختم تو مدرسه بعد میرفتم خونه چیز میز میخوردم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] ):دی
و اما اصل ماجرا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یه روز من دیرم شده بود.زنگ کلاس خورده بود.بعد یه ناظمی داشتم که وقتی بچه ها از سر صف میرفتن کلاس تا موقعی که دبیرا میرفتن تو کلاس.دم در راهرو وا میستاد که اگه کسی دیر اومده یقش و بگیره.خیلی هم رو دیر اومدن حساس بود [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .من هم میخواستم برم تو کلاس دیدم که آره.ناظممون اونجاست.گفت چرا دیر اومدی.گفتم آقا من تو مدرسه بودم .چند تا کتاب واسه بچه ها خریده بودم.یادم رفته بود بیارم.رفتم خونه بیارمش.دیر شد.گفت ... دروغ نگو.از چشات معلومه که تا الان خواب بودی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] (خداییش چند تا کتاب واسه بچه ها گرفته بودم اما اینکه گفتم یادم رفته و الان رفتم بیارم و دروغ گفتم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
بعد گفت الان معلوم میشه.رفت تو کلاسمون و گفت بچه ها ... امروز اومده مدرسه.بچه ها هم از همه جا بی خبر گفتن نه [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
خلاصه اومد گوش ما رو گرفت و گفت دفعه آخرت باشه دروغ میگی و از این حرفا [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
فکر نمیکنم اینی که میخوام بگم جز سوتی حساب بشه.ولی خب میگم
تابستون بود.ظهر بود.گرم بود.تشنم بود.من بودم و خیابون بود(جمله بندی رو حال کردین [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] )
ظهر بود میخواستم برم خونه.خیلی تشنم شده بود.چشم به یه ساندیچ فروشی افتاد گفتم برم یه آبمیوه بخرم بزنم به بدن(فلکه اطلسی شیراز)
خواستم برم تو مغازه یهو دیدم محکم خوردم به یه چیزی.تا چند ثانیه که گیچ بودم:24:.بعد دیدم اونایی که تو ساندویچ فروشی دارن کار میکنن و 3,4 تا پسر هم که تو مغازه بودن داشتن ناهار میخودن چشاشون اینجوری زد بیرون:18:
تازه فهمیدم که به جای اینکه از در برم تو از شیشه مغازه میخواستم برم تو [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] لامصب انقده شیششون پاک بود اصلا ندیدم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .منم دیگه روم نشد نرم. با کمال پر رویی رفتم تو گفتم یه آبمیوه ...
خواستم بیام بیرون دیدم اون چند تا پسر دارن میمیرن از خنده و نمیتونن جلو خودشون رو بگیرین [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .ولی جلو من روشون نمیشد بخندن.بهشون گفتم بخندین.خودم هم اگه جای شما بودم تا 2 روز به طرف میخندیدم:11:
سال سوم دبیرستان سر کلاس شیمی نشسته بودیم.درسمون تموم شده بود و بچه ها داشتن با هم حرف میزدن.بعضی ها هم با معلم.بعد صمیمی ترین دوستم یهو برگشت به معلممون گفت شما زن کرد..ن:18:(به جای اینگه بگه زن گرفتی):31:
ما هم میدونستیم معلممون زن داره.انقده خندیدیم [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .طفلی معلممون شد عین لبو [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] .هیچی گفت [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
ما هم یه همچین اتفاقی توی بیمارستانمون افتاد . یه مدتی بود که یه نفر رو می خواستن استخدام کنن
بهش گفته بودن که اگه کارت رو خوب انجام دادی استخدامت می کنیم اون بنده خدا هم شیشه ها ی در ورودی رو تا تونسته بود برق انداخته بود مث آینه. یه روز ما وایساده بودیم با مسئول داروخانه حرف میزدیم یهو یه چیزی بــــــــوم صدا کرد همه برگشتیم دیدیم یه پیره مرد پخش زمین شده دفترچه بیمه بدست!! بیچاره میخواست تا نوبت ها تموم نشده بره نوبت بگیره !! که البته به آرزوش رسید و بخاطر اینکه اوضاعش خیلی ناجور شده بود اولین نفر هم ویزیت شد.!!!:31:
بعد این ماجرا مدیرمون تازه به فکر افتاد دو تا چسب از این ضر بدری ها بزنه روی شیشه که یکی دیگه اینجوری نشه!!!:46: