من در کنار دره مرگ ایستاده ام
از آخرین شکار من، ای مخمل سپید
خرگوش ماده ای که دلش سپید و زرد بود
طبیعت
Printable View
من در کنار دره مرگ ایستاده ام
از آخرین شکار من، ای مخمل سپید
خرگوش ماده ای که دلش سپید و زرد بود
طبیعت
کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش
بیگانه
جمعه ها با ساعتم بیگانه ام با غریبی شما همخانه ام
جمعه ها ثانیه ها دق می کنند شکوه ها از صبح صادق می کنند
آسان
چرا آسان نماید کار دشوار
که تقدیر از کمین عقلت رباید
سخت
چشم تو خدنگ از سر جان کذراند
بیمار که دیدست بدین سخت کمانی
سالم
از حملههای جند او وز زخمهای تند او
سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما
دشت
اینم دو دشت به جای یکی:
در دشت روم خیمه زدی و غریو کوس
از دشت روم رفت به صحرای سیستان
معرفت
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
اهل نظر معامله با آشنا کنند
دوست
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد
مکه
نگر به احمد مرسل که مکه را بگذاشت
کشید لشکر و بر مکه گشت او والا
سفر