(خوب میخوامش دست خودم نیست... آن یار که عاشق جمالش شده ام....)
وصال او ز عـــمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
Printable View
(خوب میخوامش دست خودم نیست... آن یار که عاشق جمالش شده ام....)
وصال او ز عـــمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
هنوز هم جای دو دستات خالی مونده
تا قیامت توی دستای حقیرم
خاک هر جاده نشسته روی دوشم
کی میاد روزی که با تو روبرو شم
براتون آرزوی وصال می کنم . . .نقل قول:
اما عجله نکن
مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از چشم
به تدبیرش امید ساحلی بود
در قبله اگر نشان نباشد از او
ما دیده ی دل،روان بدان سو نکنیم
مائیم که اصل شادی و کان غمیم ......... سرمایهٔ دادیم و نهاد ستمیم
پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم ...........آئینهٔ زنگ خورده و جام جمیم
حكيم عمر خيام
.
.
.
.
من تو را همچون پرستو،یاسمن ها،نسترن ها
من تو را با هر چه هستی دوست دارم می پرستم
مقیم بر سر راهش نشسته ام چون گرد
بدان هوس که بدین رهگذار بازآید
دوش من بودم و یاران تو و مجلس شوق
که شبی تازه کنیم از سر جان یاد تو را
المنه لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خم ها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان می که در آنجاست حقیقت نه مجاز است...
حافظ
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی