مهربانا! نازنینا! ای فرشته ی سرزمین عشق و محبت.یک جرعه از نگاه مهربانت یک اقیانوس تشنگی را سیر می کند و یک آسمان ستاره را روشن می کند چهره ی ماه تابانت.هنوز هم تشنه ی لالایی ها و نوازش هایت هستم.
Printable View
مهربانا! نازنینا! ای فرشته ی سرزمین عشق و محبت.یک جرعه از نگاه مهربانت یک اقیانوس تشنگی را سیر می کند و یک آسمان ستاره را روشن می کند چهره ی ماه تابانت.هنوز هم تشنه ی لالایی ها و نوازش هایت هستم.
نازنینم ! بیا و مگذار یکرنگی و رفاقتمان پشت سایه های خاکستری فاصله ها گم شود و گل های آرزوهایمان را خزان دوری به یغما ببرد.
دلتنگی های خودم را برای چه کسی زمزمه کنم و آرامش را در مطلع کدامین شعر بیابم.
من عاشقی را از گلهای آفتابگردان آموخته ام زیرا هر جا که تو باشی به آن سو می نگرم.
ای صدای گرم تو نوای دل انگیز زندگی ..امروز تو را می سرایم که هنوز لالایی عاشقانه ات در گوشم است.
(از یک دوست)
دیروز قدم زنان به خیابان شلوغ و پر ازدحام رفتم.رد پایم را کسی دنبال می کرد.ترس وجودم را فرا گرفت.
نگاهی به پشت سر نینداختم.سایه اش را دیدم ..از سکوتی که داشت حرفهای درونش را فهمیدم.
شناختمش..او را هر روز و هر شب کنار خود حس می کردم.
به او گفتم چرا به دنبالم می آیی؟؟؟چرا می خواهی رنگی از عشق و خوشبختی در این کلبه نباشد؟
به او گفتم تا کی تو را همراه دارم؟
پاسخ داد:تا زمانی که بدانم امید وصال را داری با تو خواهم بود تا هر طور که شده آن را نابود کنم..قطع امید تو اتمام سایه ی من است.
گفتم:اشتباه آمده ای...من آنی نیستم که با وزش تو بلرزم و سست شوم...برگرد که بیهوده خود را خسته می کنی.
پاسخ آخرش این بود:
می مانم چون می دانم که پیروز می شوم.
من امروز بعد از خاطره ی دیروز بیش از پیش خواهان توام و حتی برای جنگیدن با آن سایه خبیث انتظار و امید را می کشم.
من به تو می انديشم شايد اگر تو نباشی نفسم در سينه ام حبس شود! شايد اگر اميد ديدار تو در دلم نبود هر گز اميدی در دل نداشتم! و آن لحظه که تو را خواهم ديد نميدانم که به چه خواهم انديشيد. شايد به ديداری ديگر.
شايد به تجديد فراش دوران کودکی! و شايد هم به تو! شايد به اميد روز های زيبا به تو می انديشم. روزی که هر روز تو را خواهم ديد. بدان که هر روز و شايد هر لحظه به تو می انديشم! و در انديشه خود به اين می انديشم که تورا دوست دارم و تورا دوست دارم ! و فقط تورا دوست دارم!!
بگذار یک بار دیگر در قلب تو به دنیا بیایم.بگذار یکبار دیگر عاشق بشوم و ا برهنه در آسمان راه بروم این هوای دم کرده را کنار بزن.بوسه های خاک گرفته را از ستو بیرون بیاور.دستی به صدای خسته ام بکش.بگذار یکبار دیگر به تو سلام کنم.بی تو به سفر نخواهم رفت.نگاه تو در هیچ چمدانی جا نمی گیرد.بی تو خوابهای مشوش من تعبیر نخواهد شد و کسی عاشقانه هایم را در چهار راه خاطره زمزمه نخواهد کرد.
بگذار کلمه های مرده ام را درون صدف های صورتی جای دهم و آنقدر نگاهت کنم که گونه هایم به رنگ نارنجها شوند.بی تو بیدار نخواهم شد وصورتم را در رودخانه های عاشق نخواهم شست.بی تو گیتار ها گنگ خواهند ماندوبو ته های نعناع خشک خواهند شد بگذار دهان به دهان خوانده شوم تا به دهان شیرین تو برسم.انگاه شعر کوتاهی شوم در دفتر یادداشت قلب تو:
"زتمام بودنی ها، تو همین ،ازآن من باش
که به غیر با تو بودن،دلم آرزو نداره
كاش در كنارم بودي, كاش مي توانستم تو را در آغوش يگيرم ونوازش كنم... كاش مي توانستم دستانت را بگيرم و با تو به اوج خوشبختي بروم...كاش مي توانستم بوسه اي بر گونه مهربانت بزنم...اي كاش, كاش, كاش...دلم بدجوري هواي تو را كرده عزيزم...اي بهترينم...باورم نمي شود فاصله ها اينچين بين ما غوغا بپا مي كنندودرياي غم ودلتنگي در قلبم طوفان بپا كندوامواج تنهايي مثل خنجر در قلبم بنشيند...واي كاش در كنارم بودي...كاش بودي ودلم را از اميد وآرزوهاي انباشته خالي مي كردي...باورم نمي شود,سخت است باور كردنش, با نبودنت در كنارم گويادر اين دنيا تنهاي تنهاييم...بي كس...بي نفس, كاش در كنارم بودي...آنگاه هيچ آرزويي از خداي خويش نداشتم...سخت است ولي بايد نشست در گوشه اي وگريست وانتظار كشيد تا به سوي من بيايي واي كاش تو در كنارم بودي, باورم نمي شود كه قصد رفتن كرده اي وبار سفر را بسته اي, دلم بدجوري براي تو تنگ است..../
ای فرشته زيبای من نمی دونم چطور می تونم ازت تشکر کنم...
ای مهربانم: به من بگو چه چيز را به تو تقديم کنم ؟ عمرم را؟
هستی ام را؟ داراييم را؟ اما می دانم اينهاکافی نيست ......
خوب من: روح وسيع و مهر بی دريغ تو که نيکبختی را به من می آموزد می ستايم ، بدان که بند بند وجودم بسته به هستی توست ....
همنفسم : با نسيم نفست بيدار شدم با لبخند مهربانت جان گرفتم.
در آبي چشمانت جاري شدم …. بهار هستي من از تو سبز شد...
من از صداي بال تو پرواز را فهميدم..... و در طراوت تو لحظه هاي صبح را ديدم.
تو با تبسم خنده را به من دادي.... تو با گرمي نفس هايت مرا به اوج رساندی ....
عزيزم! مرا عشق بياموز تا بيشتر و بيشتر "به تو" عشق ورزم......
مرا بياموز که به تو عشق ورزم و مجنون تو باشم.
ازتو می خواهم که فردايی سبز را به روح منتظرم هديه کنی.
همچنان چشم به راه قاصدکها خواهم بود.
صادقانه بگويم به زلالی اشکهايت به خنده های با مزه ات و به وفاداری عشق و ايثارت در هنگام نوازش.
دوستت دارم. . .
:40::40::40:
امشبم باید با یادت خوابید وقتی نیستی و حتی آهنگ صداتم از من دریغ میکنی . به چه چیز این دنیادل ببندم وقتی تقدیر دنیای منرو مسافتها از من جدا کرده.هیچ کس این تن تنها رو بعد از این همه سال نفهمید و نخواهند فهمید پس خدایا این دل پر دردمو تسکینی با
مرگ خودت بده تا آرامش ابدی و رویایی ماندگارم فکری به روح خسته ام باشه .
هنوز تنهايم....
تنهاتر از ديروز....
در غبار سکوت لحظات بی تو گم شده ام....
نمی دانم که آيا هنوز در قلبت کلبه کوچکم را دارم يا نه؟
اما می دانم که برايت در قلبم کاخی به وسعت خورشيد ساخته ام
دیشب چشمان ابر آلودت را فانوسی از جنس مهتاب دیدم.
دستان گره خورده ات٬ راه حل مساله ای حل مشدنی را نشانی داد.
ولی امروز...
در چشمانم جز صید سایه بختی کسی دایره نمی زند...
دستان پژمرده ای که خار هم زحمت نوازش نمی دهد...
نفس غم دوخته ای که هر دم مهر خاموشی فریاد میزند...
ومن...
سایه رسیدنت را با نگاهی بر قلب منتظرم میکوبم...
ولی نیستی....