در طرح آسمان آبی ، ماهی دودی بایکوت می شود .
سرباز با انفجار بمب، دست و پایش را گم کرد!
Printable View
در طرح آسمان آبی ، ماهی دودی بایکوت می شود .
سرباز با انفجار بمب، دست و پایش را گم کرد!
برای انکه بیکار نماند،دنبال کار می گردد!
از وقتی همه را سر کار گذاشته اند دیگر کسی بیکار نیست!
هیچ کارخانه دار اسباب بازی ای به اندازه ی سیاستمداران مردم را سرگرم نمی کنند!
اگر انسان تمام عمر خویش همچنان کودکی کند،بزرگسالی بر اوو اسان خواهد گذشت!
متخصص کلیه بوود،اما در مورد همه ی بیمارها اظهار نظر می کرد!
انقدر خیال بافتم که تمام کلافهای فکرم به لباس ارزوویی در امدند...کاش اندازه ام باشد!
وقتی چراغ خیالات روشن است یخ زندگی اب می شود.چراغها را خامووش نمی کنم اما
لامپ کم مصرف زده ام!
به اندازه ی هشت ماه می ترسیدم به اندازه ی چهار هفته خسته بوودم و به اندازه ی دو
رووز کار داشتم مهم نیست به اندازه ی یک ساعت خوشحالم!
بعضي از رقابتها، رفاقت را از بين مي برد .
در فوتبال هيچ كس كاري از دستش بر نميآيد، بجز دروازه بان.
در برخورد با آدمهاي بي حال ،حالم گرفته مي شود
دل خيلي ها به اندازه حرفهايشان بزرگ نيست.
زيادي رفته بود تو فكر ، با طناب بیرونش آوردند
ميخ مدعي شد كه از من توسري خورتر وجود ندارد .
شوك هنگام تولدم، تا دوسال مانع سخن گفتنم شد
قبل از عقد دنبال جراح متخصصي بود كه سرنوشتشان را پيوند زند .
بعضي ها را از سر راه بر مي دارند و بعضي ها را سر راه مي گذارند
افكارم را با سكوت زنداني نمودم .
گاهي خودم را در لحظه اي از زمان جا مي گذارم
بعضي از آدمهاي پر حرف ،حروف نشخوار مي كنند
چون از كلمات كاري ساخته نبود، كاريكلماتور متولد شد
شرط بست که دیگر شرطی نبندد!امید و ارزو تنها دووستان واقعی مایند که تا اخرین لحظات زندگی ما را ترک نمی کنند!
دکه ی روزنامه فرووشی نانوایی مغز است!
برخی صلاحشان در این است که سلاحشان همیشه در دستشان باشد!
وقتی حقیقت را برایم روشن کرد،خاموشم کرد!
سووختن و ساختن خورشید را می ستایم.
انقدر انتظار کشید که دفتر نقاشیش تمام شد.
انقدر دلم برایش سووخت که زنگ زد به اتش نشانی.
برف سنگین،کار دانش امووز را سبک کرد.
چووب خشک زبان اتش را بهتر می فهمد.
امیدوارم تبعیض،نژادی دامن رنگین کمان را الووده نکند.
وقتی "برنز" گرفت پیش همه "سه" شد.
برای انکه حرفهایم برایش عادی نباشد انها را با پست سفارشی فرستادم.
امیدوارم تکراری نباشه:چون صفحاتو نخوندم
پرنده وقتی اسیر میشود فکرش پرواز است.
گربه؛بیش از دیگران به فکر آزادی پرنده محبوس است.
به یادندارم نا بینایی به من تنه زده باشد.
دو راهی،مشکل مسافر دو دل را؛دو برابر می کند.
شب یلدا انتقام بلند ترین روزها را از خورشید میگیرد.
پاییز بر مزار بهار،دسته گل نثار می کند.
مدّ،بالش زیر سر دریا می گذارد؛جزر ،آن را بر میدارد.
به حال ابر عقیم،اشک می ریزم که تن پوشش،خشک تر از رخت های روی بند است.
آینه نمیگذارد،آرزوی دیدن خودمان را به گور ببریم
مطالعه در گورستان احتیاجی به ورق زدن سنگ قبر ها ندارد
دود از هر نقطه که بلند بشود،به چشم آسمان می رود
یه نفر دلشو می بازه،مربی اش رو از کار برکنار می کنه.
یکی از خوشحالی بال در میاره،شکارچی شکارش می کنه.
یکی حواسشو جمع می کنه،می بره جای دیگه پهن می کنه.
حواسم که پرت شد،شیشه ی همسایه شکست.
رووی زبانم وازلین مالیدم تا زبانی چرب و نرم داشته باشم.
به گلخانه رفتم تا یک بووته ی فرامووشی بخرم.
یک کدوو تنبل خریدم و انرا به کلاس تقویتی فرستادم.
برای اینکه سر بسته حرف بزنم،سرم را دستمال بستم.
سبیل گذاشتم تا حرفها را زیر سیبیلی رد کنم.از مرحله پرت شدم پایم شکست.
کفشم را در نمی اورم چون می ترسم کسی پا توو کفشم کند.
کفشم را می تکانم تا ریگی به کفشم نباشد.
برای اینکه از انسانیت بوویی برده باشم انسانها را بوو می کنم.
تیر چراغ برق به قلب کسی نخورده است.
دریا در خودش غرق نمی شود.
مرداب به جایی نمی رود.
کووه های کم طاقت اتشفشان اند.
هر کجا پاهایم می روند مجبوورم همراهیشان کنم.
مشکل بعضی در این است که مشکلی ندارند.
بعضی ها وقتی نقد می شوند،جواب نسیه می دهند.
هیچ انسانی در مقام زوور ازمایی با اینه برنده نخواهد شد.
در اسفالت تهران هرچه پس انداز می کنیم خرج دست انداز می کنیم.
گل تشنه بر مزار آب مي رويد .
آرزوي نداشته بر باد نمي رود .
گوش خسته عاشق خداحافظي است .
شب به روشني روز غروب مي كند .
گوش خسته عاشق خداحافظي است .
پرنده گربه را سر به هوا مي كند .
قطرات باران در آغوش هم آب مي شوند .
عمر پائيز صرف پرپر كردن گلها مي شود .
آينه يك تنه در مقابل همه ايستادگي مي كند .
زندگي بدون آب از گلوي ماهي پائين نمي رود .
درخت از نردبان چوبي ساخته نشده بالا مي رود .
اگر مرگ نباشد تعداد خودكشي سر به فلك مي زند .
به عقيده گربه خوشمزه ترين ميوه درخت پرنده است .
لحظات گذران ، زنگوله قلب را به صدا در مي آورند .
مطالعه د رگورستان احتياج به ورق زدن سنگ قبرها ندارد .
قطره باران در مركز دايره اي كه روي آب ترسيم ميكند ناپديد مي شود .
با دسته گلي به شادابي حاصل جمع شكوفه هاي بهاري به استقبالت مي شتابم .
پرنده غمگين آوازي مي خواند كه شكوفه شاداب بهاري به ياد گل پرپر شده مي افتد
يك عمر منتظر تولد مرگم مي مانم.
سر همه پادشاهان كلاه گذاشته اند.
بخاطر احترام مجبور به كلاهبرداري شدم.
نظامي ها وقت رفتن هم سلام مي دهند.
زندگي در جشن تولد مرگ شركت نمي كند.
آدم بي اراده كشيدن خجالت را هم نمي تواند ترك كند.
قوهء جاذبه زمين با سرعت همسفر پرنده تير خورده مي شود .
آنقدر كم غذا مي خورد كه انگل ها از دستش شكايت كردند.
قوهء جاذبه زمين انتظار سقوط بلند پروازي ها را مي كشد .
آنقدر دگرانديش بود كه مغزش افكار خودي را نابود مي كرد.
آنقدر دل همه را مي سوزاند كه آتش نشاني از دستش شكايت كرد.
قوه جاذبه زمين با سرعت سقوط ، سر در پي ميوه رسيده مي گذارد .
وقتي پائيز از درخت بالا مي رود بهار از اين شاخه به آن شاخه مي پرد .
ريلهاي راه آهن به هم نمي رسند ولي ديگران را به هم مي رسانند.
باغبان همزمان با شنيدن صداي پاي بهار در گلستان را مي گشايد .
باران وقتي از مقابل پرچم رنگين كمان مي گذرد سرود آسماني سر مي دهد .
پروانه طوري روي گل مي نشيند كه بتواند تصويرش را در شبنم ببيند .
پائيز به اندازه اي به گلستان نزديك شده كه اشك در چشم بهار حلقه زده است
آنقدر ميهمان نواز بود كه اجازه ورود همه انگلها را به بدنش صادر كرده بود.
پرنده در واپسين دم حيات زمستان ، روي درخت عريان با شكوفه بهاري وعدهء ديدار دارد .
گربه ی گرسنه توقع دارد،موش به خودش سس گوجه فرنگی بزند.
ابر بغض کرده با اشکهایش شعر باران را سرود.
درختی که از زندگی سیر شده بود برای هیزم شکن،کارت دعوت فرستاد
ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند.
پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند.
با اینکه گل های قالی خار ندارند ، مردم با کفش روی آن پا می گذارند