ای رخ خندان تو مایه صد گلستان
باغ خدایی درآ خار بده گل ستان
سیل
Printable View
ای رخ خندان تو مایه صد گلستان
باغ خدایی درآ خار بده گل ستان
سیل
دیشب به سیل اشک ره خواب میزدم
نقشی به یاد خط تو بر آب ميزدم
ابروی یار در نظر و خرقه سوخته
جامی به یاد گوشه محراب میزدم
دلتنگ
دلتنگ خوشم که در فراخی
هر مسخره را رهست و گنجاست
نهفته
كي رفته اي ز دل كه تمنا كنم تورا
كي بوده اي نهفته كه پيدا كنم تورا
قفس
مرغ سیر آمدهای از قفس صحبت و من
دام زاری بنهم بو که به من بازآیی
گدایان
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانــــانیم
سعدی
-----------------
جرس
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژدهی جرس کاروانیم
گوش زمین به نالهی من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
----------------------------------
نسيم
مدامم مست میدارد، نسـیم جعد گیسویت
خرابم میكند هردم، فریب چـشم جادویت
اگـر خـواهی كه جاویـدان جهان یكسر بـیارائی
صبا را گـو كه بـردارد زمـانی بـرقـع از رویت
سهیل
سهیل روی تو اندر یمن تافت
مرا راهی به سوی آن یمن ده
جهانگیر
دل ما شيفته حسن جهانگير تو شد
تا جهان هست و جهان دار خواهد بود
من كه از بودن و نابود فراغت دارم
پيش ما قصه نگوييد از اين بود و نبود
ضحاك پير
نگه كن كجا آفريدون گرد
كه از پير ضحاك شاهى ببرد
قبله
روي تو كه قبله جهانست
از ديده من چرا نهانست
سهند
کاش روحی به درون من دمند
کاش من را به کام دد دهند
ولی اما شایدم نتوانند
که سهند را در درون بند نهند
هفت
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم ...
بیداری
دگر صبح است و پایان شب تار است
دگر صبح است و بیداری سزاوار است
دگر خورشید از پشت بلندی ها نمودار است
دگر صبح است
شب
شب شد و وقت سحر و باده شد
ساقی من آمد و آماده شد
ساز سحر دست نوازش گرفت
یاد تو با من سر سازش گرفت
خواب
خواب دیدم هر کی ستاره ای داره
واسه ی تنهائی چاره ای داره
خواب دیدم عاشقه بیست داره میاد
اونکه مثل هیشکی نیست داره میاد
خواب دیدم اونی رو که باید باشه
موقیه خوشبختیمون شاید باشه
زندگی
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
شب
در هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
رضایت
گذشته را به آفتاب سپردم
به عشق مرده
رضایت دادم
یعنی
همین که تو در دوردست زنده ای
به سرنوشت رضایت دادم
جمال
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد
با هیچ کس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
مهربان
رفیق مهربان و یار همدم
همه کس دوست میدارند و من هم
نظر با نیکوان رسمیست معهود
نه این بدعت من آوردم به عالم
مخمور
فریاد که آن ساقی شکرلب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
چندان که زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
ساده
خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست
خبری از بر آن دلبر عیار بیار
خرامان
خوش خرامان می روی ای جان جان بی من مرو
ای حيات دوستان در بوستان بی من مرو
ای فلک بی من مگرد و ای قمر بی من متاب
ای زمين بی من مروی و ای زمان بی من مرو
یاقوت
یاقوت ز دیده ریختم تا چه کنی
در پای غم تو بیختم تا چه کنی
از هر که به تو گریختم سود نکرد
از تو به تو در گریختم تا چه کنی
خیره
بي تو، مهتابشبي، باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم
آبشار
در کوهسار عشق و وفا آبشار غم
خواند به اشک شوقم و گلبانک شاديم
شب بود و عشق و وادي هجران و شهريار
ماهي نتافت تا شود از مهر هاديم
صیاد
چون صید به دام تو به هر لحظه شکارم
ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب ندارم
رفتست قرارم
چون آهوی گمگشته به هر گوشه دوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم
بارون
روزی تو خواهی آمد از کوچه های باران
تا از دلم بشویی غم های روزگاران
گمشده
کمکم کن کمکم کن نذار این گمشده از پا در بیاد
کمکم کن کمکم کن خرمن رخوت من شعله میخواد
گریه
«ای کبک خوشخرام که خوش میروی بهناز// غره مشو که گربه عابد نماز کرد»
تازيان
مهرداد خان اون گریه هست نه گربه.:31:نقل قول:
نقل قول:
گریه
صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست
ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست
تازيان
ای حمیرا آتش اندر نه تونعل
تا ز نعل تو شود این کوه لعل
این حمیرا لفظ تانیثست وجان
نام تانیثش نهند این تازیان
مهری
سودای سر بی سر و سامان یک سو
بی مهری چرخ و دور گردان یکسو
اندیشهی خاطر پریشان یک سو
اینها همه یک سو غم جانان یکسو
سامان
هر بي سر و پا چو دستگيري دارد
من بي سر و سامان توام دستم گير
اعدام
خاك گـلمردگي و قحطي و آفتزدگي
وطن تعزيه در مرگ و مصيبتزدگي
شب ياران شب زندان شب ويراني ماست
شب اعدام رفيقان گـل و نور و صداست
گندم
ز خاک من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
قامت
هرچند بهشت صد کرامت دارد
// مرغ و می وحور سرو قامت دارد
// ساقی بده این باده گلرنگ به نقد
// کان نسیه او سر به قیامت دارد
ياران