اين چي بود؟ :biggrin:
تا دست بر اتفاق بر هم نزنيم
پايي ز نشاط بر سر غم نزنيم
خيزيم و دمي زنيم پيش از دم صبح
كاين صبح بسي دمد كه ما دم نزنيم
Printable View
اين چي بود؟ :biggrin:
تا دست بر اتفاق بر هم نزنيم
پايي ز نشاط بر سر غم نزنيم
خيزيم و دمي زنيم پيش از دم صبح
كاين صبح بسي دمد كه ما دم نزنيم
من آن ابرم كه مي خواهد ببارد
دل تنگم هواي گريه دارد
دل تنگم غريب اين در و دشت
نمي داند كجا سر مي گذارد
دوست عزیز این شعر تکراریه. شما باختین :biggrin:نقل قول:
نوشته شده توسط leba
مشکل عشق بفکرت نشود طی، ورنه
رخنه در سنگ کند ناخن اندیشه ما (مشتاق)
الف بگم یا دال؟!!
هردو:
الهی باشی و بسیار باشی--------------------------بشرط آنکه با ما یار باشی
دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز-----------------------------پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
از خون دل نوشتم نزديك دوست نامه
اني رايت دهرا من هجرك القيامه
هم ز دل دزدید صبر و هم دل دیوانه را---------------------------دزد ما با خانه می دزدد متاع خانه را!
آمدم از ره به رویم در چو کس نگشود رفتم
گرم پیکر آمدم، افسرده تار و پود رفتم
جای آسودن چون نبود رهروان، رنج سفر به
آمدم از ره، نشسته رو، غبار آلود رفتم...
... بی نشان از زین ره نشاید رفت، از این منزل شتابان
تا غبار کاروان در راه پیدا بود رفتم
(سهراب سپهری)
ماه من گر پیشتر از صبح برخیزد زخواب---------------------تا به شب بیرون نیاید از خجالت آفتاب
دوست من مطمئنین این شعر از سهرابه؟ تابحال نشنیده بودم. :rolleye:
...از کتاب هنوز در سفرم (شعرها و یادداشت های منتشر نشده ار سهراب سپهری)
_________________________________
بنشينيم و بينديشيم
اين همه با همبيگانه
اين همه دوري و بيزاري
به كجا آيا خواهيم رسيد آخر ؟
و چه خواهد آمد بر سر ما با اين دلهاي پراكنده؟
جنگلي بوديم
شاخه در شاخه همه آغوش
ريشه در ريشه همه پيوند
وينك انبوه درختاني تنهاييم
مهرباني به دل بسته ما مرغي ست
كز قفس در نگشاديمش
و به عذري كه فضايي نيست...
به روز نبرد آن يل ارجمند
به شمشير و تيغ و به گرز و كمند
بريد و دريد و شكست و ببست
يلان را سر و سينه و پا و دست
تو نيز از آن شبي: -
بيارام، رها کن خود را،
تو سپيدي و تنفسي
ضرباني، ستاره يي جدا افتاده اي
جرعه و جامي
ناني که کف هي ترازو را به سوي سپده دمان فرو مي آورد
درنگ خوني
تو
ميان اکنون و زمان بي کرانه.
(اکتاویو پاز)
بابا يواش بنويسين :biggrin:
همين كه مي خوام بنويسم مي بينم شما نوشتين تموم كردين. بعد پست من بيهوده ميشه :happy:
الان من با چي شروع كنم؟
هر يار اهل نيرنگ هر دوست اهل حيله
با پشت خورده خنجر موندم تو اين قبيله
تو وچشمی که ز دل ها گذرد مژگانش-----------------------من و دزدیده نگاهی که به مژگان نرسد
عجبا! این سرعت تایپ هم برای مشاعره اصلا چیز خوبی نیست!
هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد----------------وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد
در اين سراي بي كسي كسي به در نمي زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمي زند
در جوی زمان در آب تماشای تو می رویم.
سیمای روان با شبنم افشان تو می شویم.
پر هایم؟ پرپر شده ام. چشم نویدم. به نگاهی تر شده ام.
این سو نه، آن سویم
و در آن سوی نگاه چیزی را می بینم، چیزی را می جویم
سنگی می شکنم رازی با نقش تو می گویم
برگ افتاد، نوشم باد: من زنده به اندوهم. ابری رفت،
می کوهم: می پایم. من بادم: می پویم
در باغ گل افسوسی چو بروید، می آیم می بویم
دزدیه فکندی بمن از ناز نگاهی-------------------قربان نگاه تو شوم باز نگاهی
دوباره دیر دال دادم، پس:
یارب چه چشمه ایست محبت------------------------که من از آن یک قطره آب خوردم و دریا گریستم
ياران موافق همه از دست شدند
در پاي اجل يكان يكان پست شدند
خورديم ز يك شراب در مجلس عمر
دوري دو سه پيشتر زما مست شدند
---------
راستي خواهشا اگه ممكنه پستهاي زياد پشت سر هم ندين ... تاپيك كش اومده ... به نظرم اگه هر دفعه حداكثر 2 بار پشت سر هم پست بدين بهتره و كافي ...
ببخشيدا ... قربون همه ... يا علي
با میم بدم یا دال؟
دال:
دود مي خيزد ز خلوتگاه من.
كس خبر كي يابد از ويرانه ام؟
با درون سوخته دارم سخن.
كي به پايان مي رسد افسانه ام؟
دست از دامان شب برداشتم
تا بياويزم به گيسوي سحر.
خويش را از ساحل افكندم در آب،
ليك از ژرفاي دريا بي خبر.
بر تن ديوارها طرح شكست.
كس دگر رنگي در اين سامان نديد.
از درون دل به تصوير اميد.
تا بدين منزل نهادم پاي را
از در اي كاروان بگسسته ام.
گر چه مي سوزم از اين آتش به جان،
ليك بر اين سوختن دل بسته ام.
تيرگي پا مي كشد از بام ها:
صبح مي خندد به راه شهر من.
دود مي خيزد هنوز از خلوتم.
میم:
من، و دلتنگ و این شیشه ی خیس
می نویسم و فضا
می نویسم و دو دیوار و چندین گنجشک
یک نفر دلتنگ است
یک نفر می بافد
یک نفر می شمرد
یک نفر می خواند...
... قطره ها در جریان
برف بر دوش سکوت
و زمان روی ستون فقرات گل یاس.
سین:
سرکشی از بسکه زین وحشی نگاهان دیده ام-----------------------------باورم ناید که آهو رام با مجنون شده!
هر يك چندي يكي برايد كه منم
با نعمت و با سيم و زر آيد كه منم
چون كارك او نظام گيرد روزي
ناگه اجل از كمين برآيد كه منم !
مبتلا گشتم در اين بند و بلا
سوزش آن حق گزاران ياد باد
داری هوس که غیر برای تو جان دهد؟
آه این چه آرزوست، مگر مرده ایم ما؟!
حالا الف
هیچ کی الف نگفت، خودم می گم پس:
ای پادشه خوبان، داد از غم تنهایی-------------------------دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی
یک عمر اسیر پنجه شب بی تو
یک عمر غروب دلهره تب بی تو
بد جور دلم هوات را کرده عزیز
بد جور دلم گرفته امشب بی تو
وطنم كه شعر حافظ شده وصله ي تن تو
كه شكفته شعر سعدي به بهار دامن تو
وطنم درودي از من به تو و به عاشقانت
كه شكفته ام به شعرت به نسيم بوستانت
تاب زلفی بده امشب که سراپا مستم
از در عشق در آ چشم به راهت هستم
معشوقه به سامان شد، تا باد چنین بادا
کفرش همه ایمان شد، تا باد چنین بادا
ممنون ;)
تو از طلوع روشنی پری
و صبح فرصت دوباره ای
برای در نگاه تو سرودن است
من از نگاه آسمان
من از ترنم لطیف عشق تو سروده ام
من آن شکسته قایقم
که هیچگاه
اینچنین غریب
غرق در نگاه تو نبوده ام!
مائيم كه اصل شادي و كان غميم
سرمايه ي داديم و نهاد ستميم
پستيم و بلنديم و كماليم و كميم
آئينه ي زنگ خورده ي جام جميم
ماري تو كه هر كه را ببيني بزني
يا بوم كه هر كجا نشيني بكني
با شما نبودما :laughing:
یاس
مرا دید و
از دل غمزده ام
هیچ سراغی نگرفت
متحیر ماندم
که چرا
گره از بقچه درد دل من باز نشد
بوی غربت آمد
دانستم که تو
از حسرت رویش یک شاخه زرد بی خبری
می دانی
چندی پیش
از خزانی که به باغ دل من سر زد
فهمیدم
هجرتم نزدیک است
در فراقت می نویسم نامه و از دست من-------------------------خامه خون می گرید و خط، خاک بر سر می کند (سلمان ساوجی)
* یه پیشنهاد به دوستان: سعی کنین در کنار شعرتون، نام شاعر رو -هر کدوم رو که می دونین- حتما بنویسین.
ممنون
دل بريدم از تمام زندگي
در تو گم گشتم به نام زندگي
با تو بودن شد برايم هر نفس
معني ناب كلام زندگي(بيژن ناب دل)
یکی درد و یکی درمون پسندد ------ یکی وصل و یکی هجرون پسندد
مو از درمون و درد و وصل هجرون ------ پسندم آن چه را جانان پسندد
باباطاهر
دامن حسن تو از دیده ما پاک تر است-----------------------گل شبنم زده در عرصه گلزار تو نیست (صائب)
تا چند زنم به روي درياها خشت
بيزار شدم ز بت پرستان كنشت
خيام كه گفت دوزخي خواهد بود
كه رفت به دوزخ و كه آمد ز بهشت(خيام)