زندگی چیزی نیست جز یک سلسله فرصت های پیاپی برای زنده ماندن
ساعت شوم
Printable View
زندگی چیزی نیست جز یک سلسله فرصت های پیاپی برای زنده ماندن
ساعت شوم
عشق بی عیب و نقص ترس را نقش بر آب میکند آنکه میترسد در عشق خود پاک باز نیست و عشق گردن نهادن به قانون الهی است
نقل قول:
لطفا اسم کتاب را هم ذکر کنید دوست عزیز
نقل قول:
واسه این ننوشتم که فکر کردم خود نویسنده ی این کتاب این نوشته رو از جایی برداشته مثل انجیل باز مطمئن نیستم اما خودم تو کتاب 4 اثر فلورانس اسکاول شین خوندم
بزرگ ترین موفقیت زندگی ام این بوده که با چشم های خودم ببینم که چه طور فراموشم می کنند .
از داستان سفر به خیر آقای رئیس جمهور از کتاب قدیس
در هیچ یک از بیمارستان های دنیا برای راننده های آمبولانس رازی وجود ندارد .
از داستان سفر به خیر آقای رئیس جمهور از کتاب قدیس
سه مرد در ميخانهاي گرد آمدند . يکي بافنده بود ، ديگري نجار و سه ديگر گورکن .
بافنده گفت : امروز يک کفن کتان خوب به دو سکه زر فروختم . بياييد هر چه مي خواهيم شراب بنوشيم .
نجار گفت : من هم امروز بهترين تابوتم را فروختم . يک پاره بزرگ گوشت بريان با شرابمان مي خوريم.
گورکن گفت : من فقط يک گور کندم ، ولي مشتري دو برابر مزد داد ، بياييد نان عسلي هم بخوريم.
آن شب کار ميخانه گرم بود، زيرا که مشتريان دمادم دستور شراب و گوشت بريان و نان عسلي ميدادند و سرخوش بودند. ميخانه دار هم دستهايش را به هم ميماليد و به زنش لبخند ميزد ، زيرا که مشتريان خوب خرج ميکردند . هنگامي که ميرفتند ماه در اوج آسمان بود و آن سه مرد در راه با هم آواز مي خواندند و عربده ميکشيدند ميخانهدار و زنش در درگاه ميخانه ايستاده بودند و با نگاه آنها را دنبال ميکردند .
زن گفت : آه ! چه آقاياني ! چه گشاده دست و چه سرخوش ! اي کاش هر روز اين بخت را براي ما به ارمغان ميآوردند . آنگاه پسر ما نميبايست ميخانهدار شود و اين همه کار کند . مي توانستيم او را به مدرسه بگذاريم تا کشيش شود.
(ديوانه ؛ جبران خليل جبران
به کنار ساحل برو و شروع کن به شمردن دانه های ماسه، وقتی تمام آنها را شمردی متوجه خواهی شد که تمام دانه های ماسه در مقايسه با سال های ابدیت هیچ است .
الیاس پورتولو
ازدواج با عشق ازدواجی است که موجب رضایت پروردگار است . ازدواج از روی مصلحت موجب رضایت ابلیس است و بس .
الیاس پورتولو
هفت گناه کبیره
گناه اول: غرور
گناه دوم: آز
گناه سوم: شهوت
گناه چهارم: خشم
گناه پنجم: شکم پرستی
گناه هفتم: تنبلی
پائولو کوئلیو
میدانی چرا با این همه بچهای که توی دنیا هست، کیسهی بابانوئل هیچ وقت خالی نمیشود؟
برای اینکه کنار همهی آن اسباببازیها، چیزهای خیلی مهمی توی کیسهاش دارد که اسمشان هدایای نامرئی است.
بابانوئل سعی میکند در مقدسترین شب مسیحیان، به خانههای فقرا آرامش و همدلی ببرد.
جایی که عشق نباشد، بابانوئل دانهی ایمان را در دل بچهها میکارد.
به جایی که آینده تاریک و غیرمطمئن به نظر میرسد، امید میبرد.
قصهی شب کریسمس ۲۰۰۶
تردست بانوی ما
پائولو کوئلیو
دیالوگ های مکبث بعد از قتل پادشاه... همه ش تاثیر گذار بود....
ژرف زندگی کن .از ته دل زندگی کن. یکپارچه با تمام وجود به طوری که وقتی مرگ در زد آماده باشی،آماده چون میوه ای رسیده برای فرو افتادن از درخت. تنها نسیمی ملایم میوزد و میوه فرو می افتد . گاه حتی بدون هیچ نسیمی میوه به سبب سنگینی و رسیدگی از درخت می افتد . مرگ باید چنین باشد.و این آمادگی باید با زندگی کردن فراهم اید.
الماسهای اوشو
می خواهم شاهزاده صلح باشم اما اسلحه در دست ......
قرن من
دنیا عینهو گوشت خرگوشت می مونه . نصف حلال ، نصف حرام . زن نصفه حلال دنیاست .
استخوان خوک و دست های جزامی
تو به خاطر من ، محض خاطر عشق به من از عشق من عبور می کنی و عاشق کسی می شی که همه دلیل و حجت تو برای عاشق شدنت به اون من هستم ؟
استخوان خوک و دست های جزامی
پيام من خيلي ساده است در زندگي کردن حد و مرزي براي خود قائل نباشيد.با تماميت وجود،شور و شوق و عشق و نهايت احساس زندگي کنيد،چرا که غير از زندگي خدايي وجود ندارد.
نيچه مي گويد خدا مرده است.اين حرف اشتباه است براي اينکه خدايي که آنها مي گويند هرگز وجود نداشته که حالا بخواهد بميرد.زندگي هست،هميشه بوده و خواهد بود اين يعني خدا.
خدا همان زندگي است(اوشو)
اگر هنوز کنترل میکنید، بدانید که هر کنترلی مانع پیشرفت است. بدون کنترل باش. به امان خدا رهایش کن تا خدا شما را در پناه خود بگیرد. تا شما امرتان را به خدا واگذار و رها نکنید او شما را کنترل نخواهد کرد. اگر کنترل دست خودتان باشد او دور می ایستد. وقتی عنان همه چیز را رها کردید او فورا کنترل شما را به دست میگیرد. خدا یار کسانی است که عاجز و ناتوانند، و مثل بچه های بی دست و پا هستند. آن وقت است که خدا تبدیل به مادر می شود.
پس عاجز و ناتوان باش، بدون هیچ کنترل کننده ای. و ان وقت متعجب خواهی شد: خدا همه چیز را در دست خود خواهد گرفت. آن وقت زندگی باشکوه می شود. آن وقت هر لحظه شور و نشاطی دارد که شخص حتی خیال آن را نمی توانست بکند، چون قابل تصور نیست. اما این اتفاق موقعی می افتد که شما از میانه برخیزید. وقتی شما از میانه ناپدید میشوید که کنترل شما از میانه برخیزد.
اوشو.
خوشبختي به معناي انتظار همراه با اطمينان خاطر
آبي ترين چشم
شايد دليل اندوه زنان نيز همين باشد كه مردان پيش از انكه از انها بچه دار شوند تركشان مي كنند .
آبي ترين چشم
انها خانه سفيدپوستان را اداره مي كردند و خودشان نيز اين را مي دانستند . وقتي مردان سفيد شوهرانشان را مي زدند ، خون انها را از زمين پاك مي كردند و به خانه مي رفتند تا خشونتشان را كه حاصل ان جنايت ها بود تحمل كنند .
آبي ترين چشم
او همان طور كه مردم اتاق هتلي را ترك مي كنند مرا ترك كرد . اتاق هتل جايي است كه هرگاه مشغول كار ديگري هستي انجا خواهي ماند و خودش به تنهايي اهميتي در شكل زندگي كسي ندارد . اتاق هتل راحت و مناسب است اما راحتي ان محدود به زماني است كه نياز داري به خاطر ان كار مشخص در ان ششهر به خصوص حضور داشته باشي .
آبي ترين چشم
تمام فکر و ذکر خود رابه کاری که در دست دارید متمرکز کنید نور خورشید تا بر چیزی متمرکز نشود آتش نمیزند
قور باغه را بخور
هیچ چیز آن قدر شگفت انگیز نیست که واقعیت نداشته باشد
هیچ چیز آن قدر شگفت انگیز نیست که رخ دادنش محال باشد
هیچ چیز آن قدر شگفت انگیز نیست که ابدی نباشد
4 اثر اسکاول شین
وقتی ادم با خودش حرف می زنه یه قسمتی از ادم کار یک قسمت دیگه رو می بینه و قضاوت می کنه .
نفرین ابدی بر خواننده این برگ ها
ساعت تقریبا 5 بود و من به زودی در ان قسمت دورافتاده ی محله ی اسلوتزگاته تنها می ماندم. به سرعت با خودم گفتم که فقط یک ثانیه ی دیگر وقت دارم که چیزی بگم یا کاری بکنم که دختر پرتقالی دیگر هیچ گاه نتواند مرا فراموش کند...
دختر پرتقالی-یوستاین گاردر
زندگی همین لحظه اکنون است.پس آن را سرشار بگذران و تلاش نکن در برابر این نیاز مقاومت کنی.زندگی کن و بگذار هر ممکنی پیش بیاید..
اوشو(شورشي)
زن از آدم هايي كه زياد فكر مي كردند بيزار بود . در آن لحظه ناگهان از خاطرم گذشت كه اين زن تجسم شايسته ي همه بشريت است ، تقريباً همه بشريت .
گهواره گربه
مشكل دنيا همين جاست : كساني در راس هرم قدرت ايستاده اند كه مثل سنگ سخت و خشك و بي عاطفه اند .
گهواره گربه
آدم بايد هرزگاهي از يك چيزي حرف بزند ، آن هم فقط براي اينكه حنجره ي آدمي در وضع خوبي باشد تا اگر پيش آمد و دو كلمه حرف واقعا بامعنا پيدا شد . اين حنجره بتونه خوب كار كنه و ادم كم نياره.
گهواره گربه
وقتي ما خواهان مرگ كسي هستيم ، آن شخص نمي ميرد و عمرش از لج ما طولالني تر مي شود .
به نوبت
آدمها هیچ وقت تنها نیستند . وقتی ادم تنها شد کافی است کسانی را که دوست دارد در نظر مجسم کند ، مجسم کند که آن آدمها در ذهن او حضور دارند ، کاری ندارد ، همین .
ناپدیدشدگان
آیا مقصودم نوشتن وصیتنامه است؟ هرگز، چون نه مال دارم که دیوان خورند و نه دین دارم که شیطان ببرد، وانگهی چه چیزی روی زمین میتواند برایم کوچکترین ارزش را داشته باشد. آنچه که زندگی بوده است از دست دادهام، گذاشتم و خواستم از دستم برود و بعد از آنکه من رفتم، به درک، میخواهد کسی کاغذ پارههای مرا بخواند، میخواهد هفتاد سال سیاه هم نخواند.
بوف کور – صادق هدایت
حالا میخواهم سرتاسر زندگی خودم را مانند خوشه انگور در دستم بفشارم و عصارهی آن را، نه شراب آن را، قطره قطره در گلوی خشک سایهام مثل آب تربت بچکانم. فقط میخواهم پیش از آنکه بروم دردهایی که مرا خرده خرده مانند خوره یا سلعه گوشهی این اتاق خورده است روی کاغذ بیاورم. چون به این وسیله بهتر میتوانم افکار خودم را مرتب و منظم بکنم.
بوف کور – صادق هدایت
از وقتی او را گم کردم، از زمانی که یک دیوار سنگین، یک سد نمناک بدون روزنه به سنگینی سرب جلوی من و او کشیده شد، حس کردم که زندگیم برای همیشه بیهوده و گم شده است. اگر چه نوازش نگاه و کیف عمیقی که از دیدنش برده بودم یکطرفه بود و جوابی برایم نداشت؛ زیرا او مرا ندیده بود، ولی من احتیاج به این چشمها داشتم و فقط یک نگاه او کافی بود که همهی مشکلات فلسفی و معماهای الهی را برایم حل کند –به یک نگاه او دیگر رمز و اسراری برایم وجود نداشت.
بوف کور – صادق هدایت
بعد از او من دیگر خودم را از جرگهی آدمها، از جرگهی احمقها و خوشبختها به کلی بیرون کشیدم و برای فراموشی به شراب و تریاک پناه بردم – زندگی من تمام روز میان چهار دیواری اتاقم میگذشت و میگذرد –سرتاسر زندگیم میان چهار دیوار گذشته است.
___________________
سه ماه –نه، دو ماه و چهار روز بود که پی او را گم کرده بودم، ولی یادگار چشمهای جادویی یا شرارهی کشندهی چشمهایش در زندگی من همیشه ماند – چطور میتوانم او را فراموش بکنم که آنقدر وابسته به زندگی من است؟
بوف کور – صادق هدایت
در این دنیای پست پر از فقر و مسکنت، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید – اما افسوس، این شعاع آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستارهی پرنده بود که به صورت یک زن یا فرشته به من تجلی کرد و در روشنایی آن یک لحظه، فقط یک ثانیه همهی بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و به عظمت و شکوه آن پی بردم و بعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود دوباره ناپدید شد – نه، نتوانستم این پرتو گذرنده را برای خودم نگه دارم.
بوف کور – صادق هدایت
هری گفت:و اخرین سوالم این واقعیه؟یا تمام اینا توی ذهنم اتفاق می افته؟
دامبلدور لبخندی به او زد صدایش در گوشهای او بلند و قوی شنیده میشد "البته که در ذهن تو اتفاق می افته هری ولی به خاطر خداچرا این باید باعث بشه که واقعی نباشه؟
harry potter and deadly hollows
زندگي پشت سرمان اين عادت بد را دارد كه اغلب از سايه بيرون مي آيد ، به ما شكوه مي كند ، ما را به دادگاه مي كشد
جهالت
کتاب عشق و شور زندگی
نویسنده : باربارا دی آنجلیس
باربارا دی آنجلیس : این کتاب را با عشق و امتنائی بی پایان به شما هدیه می کنم که خود هم " آغاز " و هم " طریق" و هم "پایان " عشق و شور زندگی واقعی و حقیقی من هستید.
- در آغاز تنها عشق بود. حتی زندگی و پیدایش شما بر روی این کره ی خاکی نیز برخاسته از عشق است . این عشق بوده است که در یک لحظه مرد و زنی را آنچنان به سوی هم جذب کرده است تا از تلفیق و اتحاد عاشقانه ی بدن آن ها بذر شما متولد گردد
- عشق مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند
- آنان که از خود عشق ساطع می کنند با عشق زندگی می کنند و با عشق نیز نفس می کشند ، دیگران را به سمت خود می کشانند
- عشق یگانه منبع نیرو و قدرت شماست
- مهم نیست چه کسی هستید ، چه شغلی دارید یا چگونه وقت خود را می گذرانید . هر روزه فرصت های بی شماری در اختیار دارید تا زندگی اطرافیان خود را از خود متاثر سازید . چه آنانی که می شناسید شان و چه آنان که برایتان بیگانه اند
چگونه؟
به عشق و شور زندگی خویش اجازه دهید خودش را ظاهر کند. از طریق کلمات ، چشمان ، اعمال ، و حتی با زبان بی زبانی قلبتان.
نمود و ظهور عشق و شور زندگی در شما دعوتی است از دیگران تا عشق و شور زندگی آنان نیز خود را نشان دهد.
- ایمان تنها زاده ی عشق و شور زندگی است
-هر گاه به عشق و شور زندگی تسلیم می شوید و بر نیاز و گرایش خود به خوشبختی و خوشحالی ، رضایت و حقیقت صحه بگذارید خود به خود به سر چشمه ی زندگی می پیوندید که درون خود شما وجود دارد.
ناگهان حس بالایی از قدرت ، هدفمندی و ارتباط با چیزی به مراتب بزرگتر از آن چه تا آن زمان آن را به عنوان " خویشتن خویش " می شناختید ، سر تا سر وجود شما را فرا خواهد گرفت.
آن گاه در می یابید که ایمان همان امید و امیدواری نیست و اصولا هیچ ارتباطی نیز با آن ندارد. در خواهید یافت که ایمان نوعی خود باوری و اعتماد به نفس است. ایمان به نوعی علم به این که آگاهی و شعور کیهانی به شکل " شما " و " در شما " به جریان افتاده و به کار گرفته شده است.
- به شکوه و اعجاز هستی و جهان پیرامون خود نگاهی بیاندازید. همه جا را غرق در زیبایی خواهید دید. این زیبایی ها عشق درون شما را صدا می زنند و فرا می خوانند.
شکوه و جلال جهان هستی را نظاره کنید و شکوه و جلال خود را به یاد آورید.
هرگاه به خود اجازه دهید تا هستی و آفرینش را با تمامی شکوه و عظمت آن حقیقتا نظاره کنید، آن گاه به قطعیت اقتدار ، زیبایی و عشق و شور زندگی در خودتان پی خواهید برد زیرا شما نیز بخشی از همین شکوه و عظمت هستید.
گویی آفریدگار هستی به شما می گوید : من تو را دوست دارم . من عاشق تو هستم . به همین دلیل این همه زیبایی ها را برای تو آفریده ام.
- عشق نور است که هرچه را در مسیرش قرار بگیرد - از جمله قلب ها را - از خود روشن می سازد.
- هر چه بیشتر عشق بورزید ، عشق و شور زندگی بیشتری به شما روی خواهد آورد.
- هر چه بیشتر عشق بورزید دیگران نیز مجوز آن را خواهند یافت تا عشق بیشتری به شما و نیز دیگران بورزند