رژیم غذایی
صبحانه:قهوهء تلخ، یه تکه نان برشته
نه کره، نه ژله، نه مربّا.
ناهار: چند پر کاهو دو ساقه کرفس
نه مشروب، نه سیب زمینی، نه گوشت.
شام: یه بال جوجهء کبابی، سرخ نشده
نه سُس گوشت، نه بیسکویت، نه کیک.
و این رژیم، رژیم، رژیم
جون آدم به لب می رسونه.
یه هویج به من بده و یه آلو برام پوس بکن
یه لیوان شیر کم چرب هم به من بده، همین.
تلویزیون رو خاموش کن که تبلیغ غذاهای مک دونالد
اعصابمو داغون می کنه.
به سیب زمینی سرخ کرده و سوسیس و نان پنجره ای فکر می کنم
همین طور به ماکارونی، کلوچه و کیک
هر شب خواب بستنی شکلاتی میبینم
امّا وقتی بیدار می شم، خیلی گرسنه ام، همش برای خاطر تو.
پورهء سیب زمینی درست می کنی با خامه، برای بچه ها
وبرای من کمی آبِ گوشتِ رقیق.
درِ یخچالو قفل می کنی
خدا می دونه کلیدو کجا می ذاری
تا آخر شب گرسنگی می کشم
همه اش به خاطر تو.
می گی وقتی بتونم زیر شکممو ببینم
اونوقت تو راضی می شی.
شام: دو تکه گُلِ کلمِ خام
چند تکه گوشت، به قدر ناخن
یه ورقه گوجه فرنگی ... یه تکهء کوچک کلم
به خدا خوراکِ زندونی ها بهتر از اینه.
اون پیتزا رو جلو چشمم نخور
دختر! این کمترین لطفیه که به من می کنی
وقتی حرف می زنم، اون آب نباتو ولش کن
جونم به لبم رسیده و روده هامو خالی نگه داشتم، برای خاطر تو.
وقتی، مُردم، پولِ بیمهء عمرمو تو جیبت می ذاری
نعشم و نگاه می کنی و پوزخندی می زنی
می گی، خُب، سعی شو کرد، خیلی چیزهارو تحمّل کرد تا مرد
امّا اونوقت اه که لاغر بود، هیکلش بهتر نبود؟