کلاغها به خانه برمیگردند
با تصویری از تو
در مردمک چشمهایشان
تو اما...
قصد آمدن نداری
با این که صابونها
قالب قالب کم می شوند
و کلاغها
دسته دسته
تا انتهای قصه می روند
-آرزو نوری-
Printable View
کلاغها به خانه برمیگردند
با تصویری از تو
در مردمک چشمهایشان
تو اما...
قصد آمدن نداری
با این که صابونها
قالب قالب کم می شوند
و کلاغها
دسته دسته
تا انتهای قصه می روند
-آرزو نوری-
سر میروم
از حوصلهام
که بیتاب است
کم دارم
دستات را
برای گرفتن
لبات را
برای...
میچرخد زمین
بعد از تو اما
خورشید
سلانه سلانه …
شب
ناگاه و دیرپا...
ارديبهشت 87
-آرزو نوری-
دست کم نگیر قلبم را
آتشی که زمستانهای زیادی
همراهت بود
دست کم نگیر دستم را
پارویی که در تلاطم دریا
به سمت ساحل ات برد
دست کم نگیر مرا
وقتی این چنین
از چشمت افتادم و امیدوار ماندم
شهریور 92
-آرزو نوری-
من از کوه
از ابر
از این دره آبستنام
ببین!
باد در پیراهنام میوزد
تیر 81
-آرزو نوری-
و ناگهان
خورشید به زمین نزدیک شد
وقتی زمستان بود
در تاریکی جهانی
که آلوده به سرما بود
تو روئیدی
در تجیر کوچکی
که از جهان جدایت میکرد
در قلب من
در زاویه متروکی
از جهانی متروکتر
روئیدی
وقتی ناامید بودم
وقتی آمدن ات
قصه ای بود
رویایی ...
آمدی!
تا هجاهای نام ات را
با لب هایی از سرما کبود
زمزمه کنم
آمدنات
خورشید را آورد
و ناگهان هوا گرم شد
وقتی زمستان بود-آرزو نوری-
با کدام آفتاب
آب می شود
برفی که میبارد
می چرخد
روی موهایت
آرام می گیرد
می نشیند...
شهریور 83
-آرزو نوری-
وارونه افتاده بودم
و ابتدای جهان گم شده بود
دست و پا می زدم
برای رسیدن
بی آن که بدانم
بیهوده
بیهودهبیهوده می کوشمبستری بود جهان
نه به وسعت دست هایم
و خوابگاهی
نه به وسعت خوابهایمان
آبان 87
-آرزو نوری-
Photo: Eve by alexandra fira
تو پنجره -ای بسته-
من اتاق تاریکی
پشت همین پنجره-
بیرون از اینجا
فصلها
در گذرند
آذر93
-آرزو نوری-
دیری است رفتهای
حتی دلت هوای مرا هم نمیکند
مهر 89
-آرزو نوری-
رفتن تو
آغاز عصر جدیدی بود
که از ابتدای آن
زنده بوده ام
بی آن که زندگی کنم
-آرزو نوری-