و زاده شدم از دل دو ماهی
که عاشق دریا بودند،
حالا
دلم دریاست
و عاشق ماهی هایی ست
که عاشق دریا بودند...
کامران رسول زاده
Printable View
و زاده شدم از دل دو ماهی
که عاشق دریا بودند،
حالا
دلم دریاست
و عاشق ماهی هایی ست
که عاشق دریا بودند...
کامران رسول زاده
این آخرین برگ
دروغی است که هر پاییز
روی دیوارِ پشتِ درخت می کشم که نمیرم
کاش این پاییز
قبل از اولین باران
عیادتم کنی...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
انفجار،
باروت،
و این دود غلیظ
که فرو نشسته روی خیابان های ذهنم...
کسی دارد شعرهای مرا می سوزاند...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
گریه کار کمی ست
برای توصیف رفتنت..
دارم به رفتار پرشکوهی
شبیه مرگ
فکر می کنم...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
از خانه ای که نساختیم
ویرانه ای باقیست،
که دیوار ندارد که عکس تو را...
دنبال خودت نگرد!
تو با منی زیر آوار...
کامران رسول زاده
از کتاب
"فکر کنم باران دیشب مرا شسته/امروز «تو» ام"
گوشهی چشم ِتو
دنج میکند فضای شعر را،
این گوشهگیریِ من
بهخاطر چشمهای توست...
کامران رسول زاده
به نبودنت عادت کردم
اما
مشکل اینجاست.
که به بودنت
کنار کسی جز خودم
عادت نمی کنم
پرنده ای میان دست هام مرده است،
پرنده ای که بال می زند هنوز
خیالِ شانه های خسته ی مرا...
خیال می کنم
پرنده ای
میان دست هام مرده است...
کامران رسول زاده
/نقّاشی از:فروغ فرخزاد/
تنهایی
لباس نوئیست
که از بهار پیش
به هوای آمدنت
توی کُمُد
دست نخورده مانده...
کامران رسول زاده
درست مثل روز اولی که دیدمش،
من داشتم به تو فکر می کردم
و او میان زباله های شهر دنبال آینده می گشت...
حالا
هر روز
وقتی از هم رد می شویم
من دارم به تو فکر می کنم
و او هنوز...
کامران رسول زاده