-
"...خواهم غزل رابراي پرواز بهانه كنم، و پرواز رابراي رسيدن به تو، و تو رابهانه زندگي، و عشق را دليل زندگي، مي خواهم بگريزم ازاين همه دلتنگي و دلواپسي، ازاين همه دوري و جدائي، برايم ترانه بخوان ميخواهم با نوازش نواي پرمهرتو تمام غصه ها رابه صليب بكشم، با آخرين غزل به سوي تو پرواز خواهم كرد درانتظارباش كه درانتظار ديدارتوام..."
-
بامداد رنگي هايت آمدنت رانقاشي ميكنم و جاده سفيد رفتنت را خط خطي ! كسي نيست زندگي را برايم ديكته كند! زندگي را سالهاست كه غلط نوشته ام! جغرافياي حضورت از مرز دريا گذشته است! هرگاه كه خواستم بنويسيم آب داد نوكه مدادم شكست! حالا با كوچكترين يادي از تو قلبم مي شكند! بيا و ثانيه ها را سوگند بده تا بداني در نبودت چه ها كشيده ام! زمين خوردنم را تماشا نكن ! بيا و دستانم رابگير، بيا و ببين كه دل بهانه گيرم عجولانه پا بر زمين ميكوبد و تو را از من ميخواهد، و گريستن مرا بر همگان نشان مي دهد، بيا و جواب دلم را بده كه خسته شده ام خسته... !!!! "
-
پدر دخترک پنج ساله اش را تشر زده بود که چرا کاغذ کادويی طلايی گران قيمتش را خراب کرده. مخارجش زياد بود و هزينه های زندگی کلافه اش می کرد. اما وقتی که دخترک جعبه کادو پيچ شده را به او داد از رفتار تندش پشيمان شد. جعبه را باز کرد اما وقتی چيزی درون آن نيافت با عصبانيت گفت ، هنوز نمی دانی وقتی هديه ای به کسی ميدهی انتظار دارد که چيزی درون آن باشد
اشک در چشمان دخترک حلقه زد و با بغض گفت : اما پدر جعبه که خالی نيست پر از بوسه های من است.
" دايانا استيونسون"
-
من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم
صد بار توبه کردم و ديگر نمیکنم
باغ بهشت و سايه طوبی و قصر و حور
با خاک کوی دوست برابر نمیکنم
تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است
گفتم کنايتی و مکرر نمیکنم
هرگز نمیشود ز سر خود خبر مرا
تا در ميان ميکده سر بر نمیکنم
ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن
محتاج جنگ نيست برادر نمیکنم
اين تقويم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم
حافظ جناب پير مغان جای دولت است
من ترک خاک بوسی اين در نمیکنم
-
غنچه خنديد ولی باغ به اين خنده گريست
غنچه آنروز ندانست که اين گريه ز چيست!!!
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبديل
گريه ی باغ فزون تر شد و چون ابر گريست
باغبان آمد و يک يک همه ی گلها را چيد
باغ عريان شد و ديدند که از گل خالی ست
باغ پرسيد چه سودی بری از چيدن گل؟!!
گفت: پژمردگی اش را نتوانم نگريست
من اگر از روی هر شاخه نچينم گل را
چه به گلزار و چه گلدان، دگر عمرش فانی ست
همه محکوم به مرگند، چه انسان، چه گياه
اين چنين است همه کاره جهان تا باقی ست!!!
گريه ی باغ از آن بود که او ميدانست
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نيست!!!
رسم تقدير چنين است و چنين خواهد بود
ميرود عمر، ولی خنده به لب بايد زيست!!!
-
سلام
شرمنده ام بي ام جان اگه احتمالاپستايي كه مي دم به اينجاربط نداره!....عادت دارم هروقت دلم ميگيره شعرايي كه دوست دارموياآهنگايي كه خوشم ميادوبنويسم...اگه مزاحمم بگيدديگه ننويسم!
غربت من هرچي كه هست، ازباتوبودن بهتره
آخره خط زندگي، اين نفساي آخره
وقتي دارم باهرنفس ازاين زمونه سيرمي شم
وقتي بايه زخم زبون ازاين واون دلگيرمي شم
اين آخرراه ديگه،بايدكه تنهابميرم
تنهاتواوج بي كسي،توغربت آروم بگيرم
بايدبرم بايدبرم،بايدكه بي توبپرم
آخ كه چه سنگين مي زنه اين نفساي آخرم!
سكوت من نشونه رضايتم نيست ،مي دوني
گلايه هامومي توني ازتوي چشمام بخوني
بگوآخه جرمم چيه كه بايداين جوربسوزم!
هيچي نگم،دادنزنم،لبام وروهم بدوزم!
دربه درغزل فروش ،منم كه گيتارمي زنم
باهرنگاه به عكست انگارمن خودمو دار مي زنم
نفرين به عشق وعاشقي،نفرين به بخت وسرنوشت
به اون نگاه كه عشق تو،توسرنوشت من نوشت!
نفرين به من،نفرين به تو،نفرين به عشق من وتو!
به ساده بودن من وبه اون دل سياه تو
نفرين به عشق وعاشقي، نفرين به بخت وسرنوشت
به اون نگاه كه عشق تو،توسرنوشت من نوشت
نفرين به من،نفرين به تو،نفرين به عشق من وتو
به ساده بودن من وبه اون دل سياه تو!
-
نمي دانم چه مي خواهم بگويم ،زبانم دردهان بازبسته است!
درتنگ قفس بازاست وافسوس ،كه بال مرغ آوازم شكسته است
نمي دانم چه مي خواهم بگويم،غمي دراستخوانم مي گدازد
خيال ناشناسي آشنارم،گهي مي سوزدم گه مي نوازد!
پريشان سايه اي آشفته آهم زمغزم مي طراودگيج وگمراه
چوروح خواب گردي مات ومدحوش كه بي سامان به ره افتدشبانگاه
درون سينه ام دردي است خون بار،كه همچون گريه مي گيردگلويم
غمي آشفته،دردي گريه آلودنمي دانم چه مي خواهم بگويم!
-
این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمی است که همچنان که تو را می بوسند طناب دار تو را می بافند! فروغ فرخزاد
-
من وتو وخيابون
سه تايي زيربارون
انگارهمين ترانه رو مي خونديم
شونه به شونه هم،زيربارون نم نم
تاخودشب توكوچه هامي مونديم
اسم توبود،رولب من
قلباباهم يكي بودن
تنهاموندم، حالاتو بارون
ازتوخوندم ،توي خيابون،توبارون
من وتو و خيابون
سه تايي زيربارون
من وترانه تو،دل وبهانه تو
توشب بي ستاره
تنهاشدم دوباره
چشماي من ،چشماتوكم مي ياره
من وترانه تو،دل وبهانه تو
بي تودلم يه دلخوشي نداره
اسم توبودرولب من
قلباباهم يكي بودن
تنهاموندم حالاتو بارون
ازتوخوندم توي خيابون،توبارون
-
شب
براي چيدن
ستاره هاي قلبت خواهم آمد.
بيدار باش
من با سبدي پر از بو سه مي آيم
و آن را قبل از چيدن ستاره هاي قلبت
روي گونه هايت مي كارم
تا بداني اي خوبم دوستت دارم