-
اينترنت: يك نماي درشت
اين پروژه كه امروزه اينترنت خوانده ميشود در چهل سالي كه از عمر آن ميگذرد، دستخوش تحولات چشمگير شده و بر سطوح مختلفي از زندگي اجتماعي انسان ها تاثيراتي عميق برجاي گذاشته است. به عنوان مثال، در اين مدت اين فناوري با بهرهگيري از بسياري از تكنولوژيهاي پيشرفته ديجيتالي، ابعاد وسيعي از صنعت و فرهنگ چاپي ما را به چالش كشيده اند.[چطور زير ساختهاي اينترنت كار ميكنند؟]
اينترنت در حال توليد فرم هاي جديد انسان اجتماعي و عملكردهاي جديد فرهنگي و نيز متحول ساختن جهتگيريها و عملكردهاي قديمي است.[از داده ها تا فرهنگ] سرعت اين تحول آنچنان بالا است كه اغلب بررسي كلي تحولات ناشي از آن دشوار است، درست مثل اين است كه بخواهيم از قطاري كه به سرعت در حال حركت است، عكس بگيريم.
بررسي هاي انجام شده و آمارهاي موجود نشان مي دهند كه در دهه 1990 افراد تنها از ايميل استفاده ميكردند، يعني از چت استفاده نميكردند و در وب هم جستجو نميكردند. به تعبيري آنها در عصر حجر زندگي ميكردند.
تغيير نوع و ميزان استفاده از اينترنت با بسياري از قيود، ارزش ها و هنجارهاي نهادينه تعارض ايجاد كرده است. تنها به عنوان نمونه ميتوان به اين نكته اشاره كرد كه گسترش و تعميق استفاده از اينترنت بين بچه ها و نوجوانان مشاركت كننده در اين دنياي جديد و اقتدار سنتي والدين آنها تعارض ايجاد كرده است.
يكي از تحولات مهم در اينترنت تغيير كاربردهاي كاملا ابزاري (Instrumental Uses) آن به كاربردهاي بياني (Expressive Uses) بوده است.
اين تحول توليد رسانه هاي جديد، توسعه روابط اجتماعي، بيان احساسات و بروز خلاقيت هاي بسياري را آسان كرده است. دانشمندان علوم اجتماعي بسيار دير متوجه ابعاد بياني نوظهور اين فناوري شدند، زيرا آنها نيز گرايشي ابزاري نسبت به كامپيوتر داشتند. اين وسيله وراي كاربرد هاي نظامي اش، اساسا در حوزه هاي كاري به كار ميرود. پژوهشهاي اوليه ايي كه در فاصله سال هاي 1975 و 1990 صورت گرفته است، تاثير چشمگير پست الكترونيكي "ايميل" بر ارتباطات كاري و غيره را كاملا نشان داده است.
پژوهشگران در اوايل دهه 1980 اين وسيله را سرد، بي هويت و فاقد حضور اجتماعي ديدند چرا كه فاقد امكان استفاده از نشانه هاي ارتباط شفاهي نظير گفتگوي رو در رو بود. امروزه مي دانيم كه فضاي مجازي به همان ميزان كه به افراد و فعاليت هاي آنان مربوط است با انتقال اطلاعات نيز در ارتباط است. [اينترنت در خدمت اطلاع رساني]
اصطلاح شاهراه اطلاعاتي كه بطور عمومي بكار برده شده است، مفهوم رسانه جديد را به عنوان مسيرهاي ويژه انتقال بيتها (Bits) و بايتها ( Bytes) را دائمي و جاوداني كرده است. [مديريت داده ها: چند مفهوم]
اينترنت در كنار توزيع اطلاعات � عملكردهاي توزيعي (Distributing Functions) به نوعي " پيانوي بزرگ" تبديل شده است؛ ابزاري هيجاني كه راههاي بسياري را براي ارتباط و انتقال پيام انسانها بدون نياز به برنامه آموزشي گسترده يا سخت افزارهاي پيچيده فراهم كرده است. [يك شهر زير پوشش واي مكس]
برخي از اين تلاشها در راستاي انتقال نسل فرهنگي كهن به رسانههاي جديد و بهره برداري از امكانات جديد انجام گرفته است. سرعت بسيار تغيير و توسعه اينترنت ما را گيج كرده است.
اين تغيير و تحولات سريع و پياپي مشكلات زيادي را براي گروه خاصي از محققان ايجاد كرده است: محققاني كه ميخواهند نتايج تحقيقات خود را به تبعيت از علوم طبيعي تعميم دهند و نيز آن هايي كه عمدتا در پي مطالعه "تاثير" پديدههاي ارتباطي بر زندگي گروهي هستند. [روش شناسي مطالعه فضاي مجازي]
در مقابل، گروه ديگري از محققان هستند كه نسبت به اين فناوري ديدگاههايي متفاوت دارند. [اينترنت؛ خوب يا بد]
به عنوان نمونه شري تركل Sherry Turkle كامپيوتر ها را امتداد خود و يا حتي خود دوم محسوب ميكند و ميگويد: "كاربران اينترنت احساس در جريان بودن و بي زماني ميكنند و حالت سحر آميز تعامل با كامپيوتر، حتي زماني كه به تنهايي و بدون مخاطب انساني باشند، اين حس در جريان بودن را براي آنها تقويت ميكند."
اينترنت از نگاه ويكتور ترنر Victor Terner ، مردم شناس اينطور تعريف شده است: فضايي است متفاوت از زندگي عادي و زندگي غير عادي. او اين فضا را يك فضاي آستانه اي (Space liminal) تعريف ميكند. [اينترنت ابزاری جهانگرايانه، دين محتوايی جهانگرايانه]
لذا اين فضا يك فضاي بينابين (betwixt and between) است؛ فاقد قوانين و انتظاراتي است كه عموما بر زندگي روزانه حاكم اند، بيشتر احتمالي و نامتعين هستند. به همين دليل اين امر فضايي جديد و به لحاظ فرهنگي بدون چارچوب است. دست كم در فرم هاي نوشتاري آن غالبا هويت فردي را پنهان مي كند و مسئوليت در برابر كنش ها را كاهش ميدهد.
و از نظر ريچارد لانهام Richard Lanham نويسنده كتاب "واژه الكترونيك: دمكراسي، تكنولوژي و هنر"، كامپيوترهاي شخصي ابزاري اساسا نمايشي هستند كه گذشته از سرعت، انعطاف پذيري، تعامل و غناي امكانات، اين ابزاردر صورت وجود چند رسانه، كاربر را به نوعي "كارگردان" برنامه خود ميكند.
اين نوع ارتباط، ارتباطات اينترنتي، نظير ارسال پيام و چت بخشي از زندگي روزانه ميليونها انسان خاصه نوجوانان و نيز بزرگسالان شده است.
ويژگيهاي اينترنت:
گوردون گراهام Gordon Graham استاد فلسفه و اخلاق دو خصلت بارز براي اينترنت قائل است: بين الملل گرايي (انترناسيوناليسم) و عوام گرايي (پوپوليسم). [چشمانداز جهانی جامعه اطلاعاتی]
بين الملل گرايي اينترنت صرفا عامل ارتباط ميان افراد ملل مختلف نيست، چرا كه بسياري از ابزارها و فعاليتهاي انساني نيز همين كاركرد را دارند. نكته اصلي در اينجاست كه جستجو در اينترنت كاملا نسبت به مرزهاي ملي بي اعتنا است. افرادي كه در فضاي مجازي يكديگر را مي يابند تا قبل از ورود به اينترنت با يكديگر غريبه هستند، اما بواسطه علائق مشترك كه هيچگونه ارتباطي به مليت آنان ندارد با يكديگر پيوندي ميخورند. [وبلاگ؛ خانه هويت و تجسم شخصيت]
در چنين حالتي فرد در تضادي شديد با اظهارات انديشمندان "جامعه مدني" مبني بر جامعه اي با خصوصيت پيوند دادن افراد بيگانه يا وحدت بخشيدن به آنان در قالب يكحكم يا حوزه سياسي قرار ميگيرد.
اگرچه تا كنون روابط بين الملل در دنياي ما از طريق برقراري روابط ميان دولتها اتفاق ميافتاده است، اكنون با وجود اينترنت فضايي در حال رشد از تماس و همكاري به وجود آمده كه دولت ها، حتي در صورت هماهنگي با يكديگر نيز، كنترل ناچيزي بر روي آن دارند [جدال بر سر بيطرفي شبكهاي] و پتانسيل اينترنت در كاهش قدرت و سلطه دولتها بسيار است. [دولت ديجيتال]
اينترنت به افراط گرايي اخلاقي بيش از افراط گرايي سياسي كه ذاتا ويرانگر است، دامن ميزند. پيامد منطقي چنين وضعيتي، توسعه گسترده استفاده از اينترنت، فرو پاشي اخلاقيات است.
اين فرو پاشي به معناي بد كلمه "افراط گرايي" است چرا كه وسيله اي براي انتشار و ادغام تدريجي و خودساخته از نظامات اخلاقي متنوع است[حيات ديني و اينترنت] .
از اين رو، به احتمال زياد اين گروه هاي خاصي هستند كه از توسعه پديده اينترنت استقبال خواهند كرد.
دومين ويژگي اينترنت ، عوام گرايي يا پوپوليسم است. عوام گرايي اينترنت نه در مرتبه اي سطحي بلكه در مرتبه اي عمقي قرار دارد. در حال حاضر صلاحيتهاي خاصي براي جستجوي اطلاعات در شبكه ها و مشاركت در آنها وجود ندارد. [تیپ شناسي شخصیت در فضای آنلاين]
افزايش تعداد كامپيوتر ها در مدارس ، دانشگاه ها و كافه هاي اينترنتي و كاهش چشمگير هزينه ورود به اينترنت و استفاده از آن را مي توان از جمله عواملي دانست كه باعث شده اند نهادهاي كنترلي جامعه نتوانند در مقابله كردن با عوام گرايي به عنوان يك كل كار خاصي انجام دهند.
عوام گرايانه بودن، موجب جذب گروههاي افراطي به اينترنت شده است چرا كه اين پديده اجتماع نويني را در سطح بين الملل عرضه مي دارد كه در آن عوام ترين افراد نيز از امكان دسترسي نامحدود به جهان اطلاعات برخورداراند و مستقيما در شكل دهي به نظام جهان مشاركت مي كنند.
كاربران اينترنت برمبناي علائق و گزينش هاي فردي خود عمل كرده و با يكديگر هم پيمان مي شوند. چنين اقداماتي توسط هيچ كدام از مرز هاي ملي يا قدرت هاي مسلط بازرسي نمي شود و دولت ها، علي رغم برخورداري از قدرتهاي قهار ، از اعمال كنترل بر روندهاي جاري ناتوانند و تنها عاجزانه به اين وضعيت مي نگرند. [ابراز وجود در زندگي الکترونیک]
در اينترنت كاربران اين فرصت را مييابند كه در جستجوي كساني با روحيه هاي مشابه خود باشند و تاثيرات اصلاح و تزكيه كننده فرايند هاي طبيعي را ناديده بگيرند. اين وضعيت در مسائلي نظير شبكه هاي هرزه نگاري كودكان بيشتر ديده مي شود. [مرکز حمایت آنلاين از کودکان در اینترنت]
پيامد منطقي چنين وضعيتي فرو پاشي اخلاقي و نه يگانگي اخلاقي است. مقصود از اين شيوه تفكر نه راه انداختن جار و جنجال، بلكه يادآوري اين موضوع است كه اينترنت ابزاري با امكانات جديد است كه بايد به درك عميقي از آن رسيد.
-
تعامل حقوق و اخلاق در رسانهها
مفهوم اخلاق رسانهها
مقصود از اخلاق رسانهها مجموعه قواعدي است كه بايد دستاندركاران رسانهها داوطلبانه و براساس نداي وجدان و فطرت خويش در انجام كار حرفهاي رعايت كنند؛ بدون آنكه الزام خارجي داشته باشند يا در صورت تخلف دچار مجازاتهاي قانوني گردند.
درباره عناصر اين تعريف، كه پيشنهاد من براي اخلاق رسانهها است، پس از اين سخن خواهيم گفت. اما اشاره به نمونههاي اين قواعد ميتواند راهگشاي ما به سوي يافتن حقيقت باشد.
آنگونه كه �دفلور� و �دنيس� گفتهاند: به طور كلي اخلاقيات رسانهها در سه نقطه متمركز است :
1. درستي و انصاف و زيبايي در تهيه گزارش و ساير فعاليتهاي جنبي آن.
2. رفتارگزارشگران، مخصوصاً در ارتباط با منابع خبري.
3. خودداري از درگير شدن در برخورد منافع گروههاي مختلف.
آنان توضيحات و مثالهايي نيز براي هر يك از اين سه محور ارايه دادهاند، امّا جاي اين سؤال باقي است كه آيا اين سه محور ميتواند تمام مسائل و معضلات اخلاقي در عرصه رسانهها را پوشش دهد؟ به نظر ميرسد براي روشنتر شدن بحث �و در وراي اين اظهارنظرهاي كلي بهتر است به چند نمونه از مسائل اخلاقي مبتلا به روزنامهنگاران اشاره شود :
*آيا روزنامهنگاران ميتوانند براي پيگيري مطالب و گزارش خود، دستاويزي مانند دروغگويي و فريبكاري را به كار ببرند؟
*آيا آنان ميتوانند نقل قول مستقيمي را تغيير دهند؟
*آيا ضبط كردن صحبتهاي مصاحبهشونده بدون آگاهي وي، عملي مجاز است؟
*آيا روزنامهنگار ميتواند هداياي مصاحبهشونده را بپذيرد؟ آيا او فقط تحت شرايط خاصي ميتواند اين هدايا را قبول كند؟ آيا معيار اخلاقي متفاوتي براي دريافت يك كتاب اهدايي، بليت رايگان نمايش و يا سفر رايگان به مجمعالجزاير زيباي سيشلز وجود دارد؟
*تأثير دريافت هداياي بيش از حد متعارف، بر معيارها چيست؟
*هنگام مصاحبه با كودكان، روزنامهنگاران چه ملاحظاتي را بايد در نظر بگيرند؟
*آيا گزارشگر مجاز است با والدين دانشجويي كه دست به خودكشي زده است، تماس بگيرد؟
*آيا روزنامهها ميتوانند ستونهايي از روزنامه خود را به مطالب مبلغين مسيحي اختصاص بدهند ولي اديان ديگر را ناديده بگيرند؟
*تا چه اندازه روزنامهها، امكان پاسخگويي به مطالب غيرواقعي را براي خوانندگان فراهم آوردهاند؟
*روزنامهنگاران هنگام برخورد با بيماران رواني، چه ملاحظاتي را بايد مراعات كنند؟
*حفظ منابع خبري روزنامهها تا چه اندازه براي روزنامهنگاران داراي اهميت است؟
*آيا روزنامهنگاري دسته چكي يعني پرداخت پول به منابع خبري براي كسب خبر، مجاز است؟
*آيا نقض حريم خصوصي افراد براي تهيه خبر، مجاز است؟ آيا معيارهاي متفاوتي براي اشخاص معروف و عامه مردم وجود دارد؟
*تا چه ميزان تعهد به احزاب سياسي يا فعاليت در جنبشها، با مسائل حرفه روزنامهنگاري و جنبة حفظ عدالت و بيطرفي در اين حرفه، سنخيت دارد؟
*آيا روزنامهها مجازند اطلاعات نادرستي را كه از سوي دولتها در زمان جنگ (يا حتي صلح) اعلام ميشود، ارائه كند؟
*آيا نقض تحريمها مجاز است؟
*آيا پرداختن به مسائل سليقهاي و يا كاربرد عكسهاي جنجالبرانگيز و يا زبان عاري از نزاكت امكانپذير است؟
*تا چه ميزان كاربرد زبان در روزنامه، در مصطلح ساختن بعضي كلمات در جامعه مؤثر است و چگونه روزنامهنگاران ميتوانند با اين مسئله مقابله كنند؟
گرچه سؤالهاي فوق نميتواند فهرست همة مطالب مربوط به اخلاق رسانهها محسوب شود، اما دقت در آنها و نيز در مجموعههاي اخلاقي حرفهاي كه در گوشه و كنار جهان تدوين شده است، ميتواند دورنماي قابل قبولي از اخلاق رسانهها را به نمايش بگذارد. اينك با توجه به شباهت برخي از موضوعات فوق با موضوعات مطرح در حقوق رسانهها، نوبت طرح اين پرسش است كه اصولاً رابطه حقوق با اخلاق در عرصه رسانهها و تفاوت آنها چيست؟
رابطه حقوق و اخلاق
رابطه حقوق و اخلاق در همه عرصهها، و از جمله در زمينه فعاليت رسانهها، از قديميترين موضوعهايي است كه ذهن معماران زندگي اجتماعي بشر را به خود مشغول كرده است. گرچه به اين پرسش، پاسخهاي گوناگوني دادهاند، اما آنچه، به دور از مناقشههاي طولاني و پيچيده، ميتوان گفت نياز آن دو به يكديگر براي تكميل كاركرد و تحقق اهداف هر يك از آنها است.
دفع يا رفع تنازع انسانها و برقراري يك زندگي منطقي، مسالمتآميز و عادلانه، انگيزهي اصلي متفكران براي تدوين و به اجرا نهادن �قانون� در جامعههاي ديرين و نوين بوده و هست. اين دارو براي درمان زيادهخواهيها و ناديده گرفتن حقوقِ همنوعان، البته مفيد و لازم است، امّا بدون ترديد هيچگاه كافي نبوده و نيست. اين دارويِ تلخ، اگر با شيريني فضيلتهاي اخلاقي آميخته نشود، به كام كسي خوش نخواهد آمد.
درشتي و انعطافناپذيري قانون بايد با نرمي و لطافت اخلاق همراه شود تا براي فرزندان آدم جاذبه داشته باشد؛ همانگونه كه توصيههاي دلنشين اخلاقي به تنهايي و بدون دستورهاي الزامآور قانوني نميتواند همه آدميان را به كُرنش در برابر حقوق ديگران وادار سازد. به تعبير ديگر قانون و اخلاق دو نيروي ارزشمندي هستند كه با يكديگر معنا و تكميل ميشوند و با عمل به هر دو است كه جامعه بشري طعم شيرين سعادت و رستگاري را خواهد چشيد ؛ هيچ مردمي بدون آراسته شدن به فضيلتهاي اخلاقي و صرفاً به اتكاي دستورهاي قانوني به مقصود نرسيدهاند؛ همانگونه كه موعظههاي اخلاقي به تنهايي نتوانسته و نميتواند همه زيادهخواهان را از تجاوز به حقوقديگران باز دارد.
اين تحليل نه تنها مورد پذيرش نظامهاي حقوقي مبتني بر مذهب نيز هست، كه بر آن تأكيد بسيار بيشتري نيز ميشود؛ تا آنجا كه گروهي از نويسندگان، اصولاً اخلاق و حقوق را در اين گونه نظامها، كه حقوق ايران هم از زمره آنها است، يكي ديده و گفتهاند: �در نظامهاي حقوقي مذهبي، مانند حقوق اسلام، هيچگونه جدايي ميان حقوق و اخلاق يافت نميشود. هر هنجار حقوقي ضمناً يك هنجار اخلاقي است. در واقع حقوق و اخلاق در بينش حقوقي اين نظام، همانند دو رگي است كه يك خون در آن جريان دارد� و به عبارت ديگر �اخلاق كّلاً در فقه اسلامي وارد شده است.�
اما چنانكه خواهيم ديد بايد حق را به گروه ديگري داد كه به رغم اعتراف به تلازم و تأثيرپذيري متقابل اين دو مقوله، آنها را از يكديگر تفكيك ميكنند. آنها با اينكه معتقدند �در حقوق كنوني، ريشة بسياري از مقررات، اخلاق است� تصريح ميكنند كه : �با وجود اين، حقوق و اخلاق از پارهاي جهات با هم تفاوت دارند و همين تفاوتها است كه لزوم وضع قوانين را در كنار قواعد اخلاقي مدلّل ميدارد.� اما اين تفاوتها چيست؟ براي درك بهتر اين تفاوتها ابتدا بايد با ويژگيها و مختصات يك قاعده، حقوقي آشنا شويم و سپس به وجوه تمايز آن با يك دستور اخلاقي بپردازيم.
ويژگيهاي قاعدة حقوقي
در تعريف قاعده حقوقي چنين گفتهاند: �قاعدهاي كلي و الزامآور است كه به منظور ايجاد نظم و استقرار عدالت برزندگي اجتماعي انسانها حكومت ميكند و اجراي آن از طرف دولت تضمين شده است.� به اين ترتيب ميتوان اوصاف قاعده حقوقي را به شرح زير برشمرد:
1ـ كليت. قواعدي را ميتوان حقوقي ناميد كه به شخص يا موضوع معيني مربوط نباشد. گفته شد حقوق براي تنظيم روابط اجتماعي است و به همين دليل نيز دستورهاي آن بايد ناظر به عموم باشد. به اين ترتيب تصميماتي كه به حكم قانون اساسي بايد از طرف مجلس گرفته شود و ناظر به موضوع خاص است مانند گرفتن وام و استخدام كارشناسان خارجي (اصول 80 و 82)، اگرچه به ظاهر صورت قانون را دارد، از نظر ماهوي قاعده حقوقي ايجاد نميكند.
2ـ الزامآوري. براي اينكة حقوق به هدفنهايي خود يعني برقراري نظم در جامعه برسد بايد رعايت قواعد آن اجباري باشد. دستورهايي كه نتوانند اجراي خود را بر ديگران تحميل كنند، حقوقي محسوب نميشوند و حتي اگر در زمره مواد قانوني آورده شوند، تنها توصيهاي اخلاقي و اجتماعي به شمار ميروند. براي نمونه ميتوان به ماده 1103 قانوني مدني اشاره كرد كه ميگويد: �زن و شوهر مكلف به حسن معاشرت با يكديگرند�. همچنين است مادة 1104 همان قانون كه مقرر ميدارد: �زوجين بايد در تشييد مباني خانواده و تربيت اولاد خود به يكديگر معاضدت نمايند.� دو قاعدهاي كه در مواد قانوني فوق مورد تأكيد قرار گرفته است، از اموري نيست كه بدون تمايل دروني و خواست افراد و صرفاً با الزام خارجي قابل دستيابي باشد.
3ـ داشتن ضمانت اجرا. الزامآوري، بدون وجود ضمانت اجرا بيمعنا است. اگر انجام عملي اجباري است بايد سرپيچي از آن هم داراي پيامد باشد؛ وگرنه نظم اجتماعي رؤياي شيرين اما دستنيافتني است. اين پيامد ممكن است به صورت مجازات (حبس، تبعيد، اعدام و ...) يا بطلان و بياعتبار بودن عمل (مثل طلاقي كه نزد دو شاهد عادل انجام نشده باشد) و يا به صورت مداخله مستقيم و اجراي آن توسط قواي حاكم (مثل بيرون راندن غاصب از خانة ديگري) و يا به صورتهاي ديگر باشد.
از آنجا كه قواعد اخلاقي هم داراي ضمانت اجراي دروني و اخروي هستند، گفتهاند آنچه در مورد قواعد حقوقي مورد نظر است تنها �ضمانت اجراي دولتي� است؛ چيزي كه حيات و تأثير واقعي قوانين و مقررات در گروه آن است.
4ـ اجتماعي بودن: زندگي دو چهره گوناگون دارد: فردي و اجتماعي. از نظر فردي، انسان نيازمنديهاي خاص و تكاليف مختلفي دارد كه بطور معمول در قلمرو حقوق نيست. پاكي وجدان، تأمين سلامت روح و رفع نقيصههاي بشري با اخلاق است، ولي اداره زندگي اجتماعي فرد را حقوق به عهده دارد. اگر در حقوق نيز گاهي به اعمال فرد و حسن نيت او توجه ميشود به دليل اثري است كه اين امور در اجتماع دارد.
تفاوت دستورهاي حقوقي و اخلاقي
با در نظر گرفتن مجموعه گفتوگوهاي علمي، ميتوان چهار تفاوت مهم ميان حقوق و اخلاق قائل شد؛ تفاوت در هدف، تفاوت در قلمرو تفاوت در ضمانت اجرا و سرانجام تفاوت در كيفر. اينك به توضيح كوتاهي پيرامون هريك از اين موارد ميپردازيم.
1. تفاوت در هدف: اساسيترين اختلاف ميان قواعد حقوقي با دستورات اخلاقي را بايد در هدف آنها جست و جو كرد. هدف وضع قوانين، همانگونه كه تمام نويسندگان حقوقي تصريح كردهاند، حفظ نظم اجتماعي است. قانون هدفي جزبرقراري آرامش و تنظيم روابط شهروندان با يكديگر ندارد؛ اين هدف اصلي و نهايي آن است و به همين دليل �عادلانه� بودن نظمي كه ايجاد ميكند، گرچه �مطلوب� است، امّا از نظر اهميت در مرحله بعد قرار ميگيرد؛ تا آنجا كه در مقام مقايسه گفتهاند قانون و نظم بد بهتر از بيقانوني و آشفتگي روابط اجتماعي است.
اما اخلاق هدفي بالاتر و والاتر را دنبال ميكند؛ يعني پالايش جان و روح آدمي، تهذيب نفس و پاكيزگي درون. اخلاق هم مانند قانون به دنبال ساختن جامعهاي منظم و آرام است اما ميخواهد اين نظم و آرامش مبتني بر اجبار و قوه قهريه نباشد. علما و مربيان اخلاق ميخواهند آراستگي جامعه نمودي از آراستگي باطني شهروندان باشد. آنان در تلاش هستند تا تناسبي ميان نظم بيرون و آرامش درون برقرار كنند؛ چرا كه توفانهاي درون سرانجام روزي موانع بيروني را كه قانون برپا ميسازد، درهم ميشكند؛ مدينه فاضله ابتدا بايد در عالم صغير (وجود انسان) محقق گردد.
2. تفاوت در قلمرو: با توجه به تمايزي كه در هدف حقوق و اخلاق مشاهده شد، به ناچار قلمرو آنها نيز متفاوت خواهد شد. قانون، چون تنها در انديشه انتظام امور شهروندان است، فقط دربارة روابط شهروندان با يكديگر حكم صادر ميكند. قلمرو قواعد حقوقي فقط شامل روابط اجتماعي انسانها است و به همين جهت درباره رابطه انسانها با خدا يا با خود قانوني وضع نميشود. اين در حالي است كه اخلاق، به دليل تكيه بر پيرايش باطن از رذايل و آرايش آن به فضايل، افزون بر دستورات اخلاقي مربوط به اجتماع، احكام گستردهاي نيز دارد كه تنها به خود شخص مربوط ميشود. براي مثال حسادت نسبت به ديگران و بدخواهي براي آنان هنگامي مورد توجه قانون قرار ميگيرد كه نمود خارجي و بازتاب عملي پيدا كند، اما اخلاق حتي در غير اين صورت نيز حكم به زشتي و ممنوعيت آن ميدهد.
3. تفاوت در ضمانت اجرا: اين پندار كه تمام قوانين الزامآورند امّا اخلاقيات تنها توصيههايي هستند كه الزامي به رعايت آنها نيست، توهمي نادرست است كه گهگاه در تفكيك اين دو مورد تصريح قرار گرفته و نمونهاي از آن را ديديم.
واقعيت آن است كه دستورهاي قانوني و اخلاقي، هر دو الزامآورند، امّا منشأ الزام و پشتوانه اجرايي آن متفاوت است. سرچشمه قدرت قانون، حكومتهايي هستند كه مسئول برقراري نظم وتأمين امنيت تلقي ميشوند و به همين منظور هم به وضع قوانين رو ميآورند. امّا الزام به رعايت دستورهاي اخلاقي ريشه در وجدان بيدار و جان پاك آدمي دارد.
قدرتِ قانون از بيرون است و نيروي اخلاق از درون. اين دولتها هستند كه پشتوانه اجراي قوانين محسوب ميشوند، اما آنچه ضمانت اجراي اخلاقيات به شمار ميرود، انگيزههاي دروني و باطني است.
4. تفاوت در كيفر: با توجه به تفاوت پشتوانه اجرا، كيفر تخلف از قواعد حقوقي و اخلاقي نيز متفاوت خواهد شد. كيفر نقض قانون، دنيوي و مربوط به جسم و مال است؛ در حالي كه تخلف از اخلاق پيامدهايي مانند جريمه و زندان ندارد. محكمهاي است كه وجدان شخص برترين قاضي آن است و سرزنش باطني و عذاب دروني كيفر آن. آثار اخروي را نيز بايد از جمله كيفرهاي نقض اخلاق دانست كه اتفاقاً اعتقاد به آن مؤثرترين عامل در رعايت قواعد اخلاقي است.
لزوم اجتناب از خلط مرز حقوق و اخلاق
تفكيك مرز قواعد و بايستههاي اجتماعي، از اين نظر كه ماهيت حقوقي دارند يا اخلاقي، هميشه هم آسان نيست؛ به ويژه درباره مصاديق و خصوصاً در نظامهاي حقوقي مبتني بر دين. با اين حال تفاوتهاي مهم اين دو با يكديگر ايجاب ميكند تا نهايت تلاش براي پرهيز از خلط مرز ميان آنها صورت پذيرد.
اگر آنچه بايد به دليل ماهيت خاص خود در مجموعه قوانين جاي داده شود، تنها به صورت يك رفتار اخلاقي مورد تأكيد قرار گيرد و از الزام و كيفر مادي و بيروني برخوردار نباشد، هدف اصلي از حقوق (يعني تامين نظم عمومي) دستيافتني نيست؛ همانگونه كه جاي دادن امور اخلاقي در متن قوانين، ضمن سلب يا كاهش انگيزهها و پشتوانههاي دروني، در جهان خارج نيز مزيت اجرايي براي آن به وجود نميآورد.
آري، آنگاه كه نقض اخلاق موجب از بين رفتن نظم اجتماعي شود، بيترديد بايد به كمك وضع قوانين متناسب، آن را از الزام و ضمانت اجراي دولتي نيز برخوردار كرد. براي مثال دروغگويي كه از ديدگاه اخلاقي بسيار زشت و ممنوع است، همه جا از نظر قانوني جرم به شمار نميرود. امّا اگر دروغي �به قصد اضرار به غير يا تشويش اذهان عمومي يا مقامات رسمي� منتشر شود، قانوناً جرم تلقي شده و �علاوه بر اعاده حيثيت در صورت امكان، بايد به حبس از دو ماه تا دو سال و يا شلاق تا 74 ضربه محكوم شود.� (مادة 698 قانون مجازات اسلامي). همچنين است دروغي كه براي تضييع حقوق ديگران و در دادگاهها به عنوان �سوگند� يا �شهادت� ارتكاب شده باشد. (مواد 649 و 650 همان قانون).
نمونة بارز ديگر داشتن �عكسها و تصاوير و مطالب خلاف عفت عمومي� است كه به رغم ممنوعيت اخلاقي، جرم قانوني محسوب نميشود (مادة 640 همان قانون و رأي ديوان عالي كشور دربارة آن)؛ مگر آنكه دست به �انتشار� آنها زده شود كه در آن صورت �ممنوع و موجب تعزير شرعي است و اصرار بر آن موجب تشديد تعزير و لغو پروانه خواهد بود.� (مادة 28 قانون مطبوعات).
بنابراين جزء در مواردي كه زير پانهادن دستورهاي اخلاقي داراي آثار سوء اجتماعي و برهم خوردن آرامش و آسايش عمومي ميگردد، بايد از ورود آن به قلمرو حقوق خودداري كرد؛ هر چند آن دستور اخلاقي از نظر فردي داراي اهميت فراوان باشد.
اين در حالي است كه يكي از انتقادات وارد بر قوانين رسانهاي موجود در كشور ما خلط مرزهاي حقوق و اخلاق است. اين اشتباه موجب تبديل قبح اخلاقي به قبح قانوني و سبكتر شدن تخلف در نگاه عمومي است به ويژه آن كه در اين گونه موارد اصولاً مجازات متخلفان نيز ممكن نبوده و نيست.
براي مثال در بند 3 مادة 6 قانون مطبوعات �تبليغ و ترويج اسراف و تبذير� به مثابه يكي از موارد �اخلال به مباني و احكام اسلام و حقوق عمومي و خصوصي� ممنوع تلقي شده است اما بايد توجه داشت ضمن ابهام مفهومي و دشواري داوري درباره مصداقها، نه در اين قانون و نه در قوانين ديگر، مجازاتي براي متخلفان از آن تعيين نشده است و همين امر اين دستور قانوني را در عمل بياثر ساخته است؛ اين در حالي است كه اگر خودداري از �تبليغ و ترويج اسراف و تبذير� يك وظيفه اخلاقي و رسالت اجتماعي تلقي شود، بيترديد مؤثرتر خواهد بود. شايد به اين جهت بوده است كه همين موضوع به مثابه يكي از رسالتهاي مطبوعات در نظام جمهوري اسلامي ايران در بند �د� ماده 2 همان قانون ذكر شده است و معلوم نيست تكرار آن با عنوان يك عمل مجرمانه چه سودي در برداشته است.
�قانون خطمشي كلي و اصول برنامههاي سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران� كه در تاريخ 17/4/1361 به تصويب مجلس شوراي اسلامي رسيده است، مثال روشن ديگري در اين باره است. قانون ياد شده طي 64 ماده، به طور مفصل توصيههاي آرماني و اخلاقي مورد نظر را تبيين كرده است؛ بدون آن كه از الزامهاي مرسوم قوانين برخوردار باشد.
بنابراين بايد پذيرفت كه راه حل همه مشكلات �مقرراتگذاري� نيست. چه بسا در مواردي �مقررات زدايي� مفيدتر و مؤثرتر از �مقرراتگذاري� باشد. بايد به سمتي رفت كه با اعتماد به درك متقابل رسانه، حاكميت و جامعه و علاقه هر يك به حفظ منافع ملي، رعايت بسياري از بايدها و نبايدها، برخاسته از انگيزههاي دروني باشد؛ راهحل سودمند و مفيدي كه در دنياي امروز به مثابه �خودتنظيمي� از اهميت فراواني برخوردار شده است.
شايد بتوان بارزترين نمونة خود تنظيمي رسانهها را در ايران �مجموعه مقررات و ضوابط توليد و پخش آگهيهاي راديويي و تلويزيوني� دانست. اين مجموعه، در قالب 81 اصل به تعيين ضوابطي پرداخته است كه بايد در توليد و پخش آگهيهاي بازرگاني صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران رعايت شود. با چشمپوشي از نقدهايي كه ممكن است از برخي جهات به اين مجموعه وارد باشد، تلاش قابل تحسيني است كه خود اين رسانه براي ضابطهمند كردن بخشي از فعاليتهاي خود نشان داده است؛ بدون آن كه الزام قانوني بر آن وجود داشته باشد.
اخلاق و رسانهها ؛ تعامل يا تضاد؟!
آنچه در مورد نياز به اخلاق و حقوق، به عنوان دو نيروي مكمل، گفته شد، در عرصه فعاليتهاي رسانهاي نيز صادق است.
درباره ضرورت �قانون� مندشدن فعاليت رسانهها ترديد يا مخالفت جدّي ابراز نميشود، امّا درمورد لزوم رعايت �اخلاق� رسانهاي چنين اتفاق نظري وجود ندارد. مخالفت با �اخلاق رسانهاي�، گاه چنان جدي است كه عدهاي آن را عبارتي ميدانند كه از دو جزء متناقض تشكيل شده است. آنان با تعجب ميپرسند: �اين ديگر چيست؟!� .
اگر هم چنين برخوردي را جدي نگيريم و بگوييم آنان احتمالاً �از روي شوخطبعي اين دو واژه را ناقض يكديگر خواندهاند� ، حداقل ميتوان گفت كه �برخي نشريات به مسائل اخلاقي مانند فلفل و نمك موضوعات خود� نگاه ميكنند و نه به عنوان كار اصلي و يك دغدغه جدّي! اما چرا؟
آنان براي توجيه ديدگاه خود به دلايلي نظير ضرورتهاي حرفهاي، ابهام در ارزشها و معيارهاي اخلاقي، نقش منابع پشتيباني كننده مانند آگهيهاي تجاري و بالاخره فقدان ضمانت اجرا اشاره كردهاند. امّا گذشته از پاسخهايي كه به هر يك از اين دلايل ميتوان داد، توجه به يك نكته كافي است تا ضرورت رعايت اخلاق حرفهاي را تصديق كنيم.
اين نكته آن است كه جذب مخاطب و حفظ اعتماد او سرمايه اصلي هر رسانه به شمار ميرود؛ تا آنجا كه ميزان ارزش هر رسانه به شمار مخاطبان و نيز تاثيري بستگي دارد كه بر آنان ميگذارد. از سوي ديگر رعايت اصول اخلاقي از عوامل اصلي جذب و حفظ مخاطبان هر رسانه است.
براي مثال ترديدي وجود ندارد كه �صحت و در نتيجه اعتبار براي روزنامهنگاران بسيار مهم است. در واقع اين دو معيار براي اغلب رسانهها مهم است� و به همين دليل هر رسانهاي و با هر نوع كاركردي خود را موظف به كسب اين سرمايه ميداند؛ �آنها كه اخبار ارائه ميكنند، فعاليتهاي روابط عمومي انجام ميدهند. در كار نشر آگهي هستند يا در ساير فعاليتهاي رسانهها مشاركت دارند، ميخواهند افكار عمومي پيامهاي آنها را باور كند و در عينحال مسائل اخلاقي را در تهيه و ارسال پيامهاي دريافتي لحاظ شده تلقي كنند. علاوه بر اينها، دستاندركاران رسانهها به خوبي ميدانند كه اگر اطلاعات، ديدگاهها و حتي برنامههاي سرگرمكنندهاي كه آنها به مردم ارائه ميدهند، باور و اطمينان آنها را جلب نكند به زودي از رونق خواهد افتاد و آنها به سرعت مخاطبان خود را از دست خواهند داد.�
علاوه بر اينكه �در صنعت ارتباطات هيچ چيز مهمتر از كسب اعتماد مخاطبان و ايجاد اعتماد نسبت به رسانهها نيست ... مسائل ديگري نيز مطرح هستند كه توجه به اخلاق را در رسانهها يا اخلاقيات ويژه رسانهها را جديت ميبخشند. توجه به لوازم وتبعات موادي كه در رسانهها عرضه ميشوند (مثل خشونت و جرم)، ايجاد فضاي پر از تفاهم ميان كارشناسان و صاحبنظران و نيزكارگزاران و مردم، همچنين رعايت برخي حريمها (مثل حريم حقوق فردي و شأن و منزلت افراد) هيچيك بدون اخلاق قابل تحقق نيست؛ حتي اگر قوانين رسانهها به اندازه كافي گويا باشند.�
بنابراين نياز رسانهها به رعايت اصول اخلاقي نه تنها قابل ترديد نيست، بلكه حتي نبايد به عنوان وظيفهاي فرعي يا موضوعي براي گفتوگوهاي صرفاً علمي تلقي شود. اين موضوع بايد به مثابة يك وظيفه اصلي براي حرفه روزنامهنگاري، به معناي عام آن (صنعت ارتباطات)، در نظر گرفته شود.
-
نظریههای ارتباطات توسعه(1)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نويسنده: سرینیواس آر
مترجم: دكتر یونس شكرخواه
در این مقاله، پژوهشها و رویههای مربوط به ارتباطات برای توسعه و توانبخشی در جهان سوم مورد بررسی قرار میگیرد.
توصیف و تغییر تئوریها، مفاهیم و روششناسیهای ارتباطات توسعه با چالشهای خاص خود همراه است.
توصیف ارتباطات توسعه، مستلزم درك مفاهیم كلیدی در این قلمرو و نیز مستلزم بررسی این امر است كه این مفاهیم كلیدی چه تفاوتها و چه شباهتهایی دارند با آنچه كه در دورههای مختلف تاریخی در اینباره تعریف و اجرا شده است. مفاهیم غالب در زمینه ارتباطات توسعه عبارتند از: ارتباطات، نوسازی، توسعه، مشاركت و توانبخشی.
مجموعه این مفاهیم، باعث به وجود آمدن مفاهیم دیگری شده و به بحثهایی دامن زده است. به همین سبب واژگان و اصطلاحات موجود در نظریههای ارتباطات توسعه و عرصههای مرتبط با آن، از متنی به متن دیگر و یا از بافتی به گستره و بافت دیگر دچار تفاوتهای معنایی عمدهای میشود.
یـك مثـال عمــده در این زمینه كه میتوان به آن اشاره كرد، تفاوت میان ارتباطات توسعه (Communication Development)وارتباطات حامی توسعه(development Support Communication) است. توسعه برای محققان و دستاندركاران گوناگون دارای مفاهیم متفاوتی است.
بنابراین، نمیتوان بدون تعریف توسعه و نیز تعریف ارتباطات، به درك درستی از نظریه و عمل در قبال ارتباطات توسعه رسید. اگر چه تعریف توسعه؛ نكتهای مهم و بدیهی به نظر میرسد، اما در بسیاری از آثار، تعریف كاملی از توسعه ارائه نشده است.
در یكصدوچهل تحقیق صورت گرفته در تحلیل فیر و شاه در سال ۱۹۹۷ این نكته مشخص شد كه تنها یك سوم این آثار تلاش كرده بودند تا به توسعه از جنبه مفهومی بپردازند. این در حالی است كه در قبال تعریفها نیز برداشتهای متفاوتی شكل میگیرد. اما در عین حال اگر چه این پژوهشها اكثراً بر این نكته توافق دارند كه توسعه یعنی ارتقای شرایط زندگی؛ اما بحث عمده در اینجا صورت میگیرد كه چه چیزهایی جزء شرایط زندگی هستند و باید تأمین شوند.
طی دهه گذشته، تعریف مفاهیم كلیدی و تعیین مرز برای این مباحث بین رشتهای و متداخل، حالت سیالتر و مبهمتری به خود گرفته است. پایان جنگ سرد در آغاز دهه ۱۹۹۰، قطببندی شدن مسائل قومی، مذهبی و ملی، فراملی سازی، افزایش جریان اطلاعات و نفوذ و نیز ارتقای آگاهی گروههای حاشیهنشین و از دیگر سو كاهش منابع، همه و همه دست به دست یكدیگر داد تا مسائل موجود دچار تغییرات بیشتر و چالشهای تازهتر شود.
طی سالهای گذشته، حداقل چهار چشمانداز یا چهار دیدگاه در قبال دستیابی به توسعه شكل گرفته است: نوسازی اولین آنهاست كه مبتنی بر نظریه اقتصادی نئوكلاسیك است و در جهت ارتقای توسعه اقتصادی سرمایهداری حركت میكند. در این دیدگاه، مدل رشد اقتصادی غرب به همه نقاط دیگر قابل تعمیم تلقی میشود و تكنولوژیهای مدرن هم باید در توسعه نقش مهمی ایفا كنند.
دومین دیدگاه، همان اندیشههای انتقادی موجود در قبال توسعه است. از دیدگاه انتقادی، توسعهگرایی فرهنگی و اقتصادی و امپریالیسم نوسازی مورد چالش قرار میگیرد. اندیشه انتقادی خواستار بازسازی سیاسی و اقتصادی در مسیر توزیع عادلانه منابع و دستاوردها در میان جوامع است.
سومین قلمرو متعلق به اندیشههای رهاییبخش و وحدتگرا (توحیدی) است. این اندیشهها عمدتاً برگرفته از الهیات رهاییبخش (Freire,۱۹۷۰) است كه متمركز بر رهایی فردی و جمعی جوامع از بند ستم به مثابه كلید خود اتكایی است و از اینرو هدف توسعه قلمداد نمیشود.
اندیشه توان بخشی، چهارمین عرصه را شكل داده است. این اندیشه عمدتاً در ادبیات دهه ۱۹۹۰ ارتباطات و توسعه مورد تأكید قرار گرفته، اما در عین حال، هنوز از نظر اصطلاحات، نمونهها و سطوح تحلیل و نتایج، چندان قوام نگرفته است. از دیگرسو نمیتوان بیآنكه به درك درستی از مفهوم توان و قدرت رسید، به تعریف توان بخشی دست یافت.
مفهوم توانبخشی در ضمن با مفاهیم قدرت و كنترل در تئوری و علل توسعه، رابطه دارد.همانگونه كه ذكر شد، تئوری و عمل ارتباطات توسعه بیانگر آمیزهای از دیدگاهها در قبال ارتباطات، توسعه و توان بخشی است. پژوهشگران و دستاندركاران عرصه ارتباطات توسعه، هنوز میخواهند بین دو جریان تمایز وجود داشته باشد: عدهای كه ارتباطات را یك نظام سازمانی برای تحویل (توزیع و ارائه) میدانند و عدهای كه در یك برداشت گستردهتر، ارتباطات را غیرقابل تفكیك از فرهنگ و تغییرات اجتماعی میدانند. در واقع باید گفت كه این جهتگیری، حاكی از اتكا به فرضیات مختلف نسبت به مقولات توسعه، توانبخشی و ارتباطات توسعه است و به دیگر سخن از اختلافنظر در این زمینه حكایت میكند.
من در اینجا تلاش میكنم تا در قبال نظریههای ارتباطات برای توسعه یك تحلیل بدهم. برای این كار، ابتدا به گفتمان نوسازی و جانبداریهای تاریخی و مفهومی آن كه باعث تثبیت و تقویت این گفتمان شد، میپردازم. بنابراین، در همین بخش به نظریههای ارتباطی مرتبط با پارادایم نوسازی خواهم پرداخت كه دارای جانبداریهای نهادی و بافتی هستند. سپس در بخش دوم به توصیف نظریهها میپردازم و از نظریههای ارتباطات برای توسعه انتقاد خواهم كرد. آنگاه به موقعیت اجتماعی و سیاسی كشورهای رو به توسعه در جهان كنونی خواهم پرداخت كه مشخصه آنها نابرابری در مناسبات قدرت و نابرابری در ساختارهاست. و بالاخره آن دسته از دیدگاههای ارتباطی را پی میگیرم كه به نظرم برای چالشهای جوامع جهان سومی مناسبتر هستند.
پارادایم نوسازی
«نوسازی» یكی از پرقدرتترین پارادایمهایی بود كه پس از جنگ جهانی دوم سربرآورد و دارای پیامدهای متعدد اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی برای جهان سوم بود. نوسازی یك محصول عملیاتی از مفهوم «توسعه» و مبتنی بر نظریه سیاسی لیبرال بود و بنابراین در پروژه بزرگتر روشنگری (تنویر) یعنی خردگرایی، عینیگرایی و سایر اصول فلسفی علم غربی ریشه داشت. تعریف جامعه مدرن در نظریههای نوسازی، به جوامع صنعتی غربی در همه حوزههای جامعه مشتمل بر نهادها و رفتارهای اقتصادی ـ سیاسی، نگرش نسبت به تكنولوژی، علم و فرهنگ، شبیه است. مدل اقتصادی نظریههای نوسازی همان نگرش نئوكلاسیك است كه سنگ پایه اقتصادهای غربی را میسازد. پارادایم حاكم در این عرصه همان میزان تولید ناخالص ملی است و تشویق همه عوامل و نهادها در مسیر شتاب بخشیدن به رشد در عرصههایی نظیر صنعتیشدن سرمایه بر، تكنولوژی و مالكیت خصوصی در حوزههایی چون تولید، تجارت آزاد و اصل بازار آزاد. پارادایم نوسازی نه تنها از نظریه اقتصادی بلكه از نظریه تكامل اجتماعی هم بهره گرفته و به همین خاطر بود كه در فرایند نوسازی جوامع انسانی، در سطح كلان از نظرات داروین در نظریههای نوسازی استفاده شده است. نظریههای مبتنی بر تكامل اجتماعی، تأثیرگذار بوده و باعث مطرح شدن مفاهیم مهم دیگری در زمینه جامعهشناسی توسعه شده كه از میان آنان میتوان به نظریههای «دوپایه» یا «دوقطبی» توسعه اشاره كرد. در این نظریهها، همه مراحل جهانی موجود در نظریههای تكامل اجتماعی به دو قطب ایدهآل ـ معرف، تقلیل داده شدند: پیوستگی اجتماعی در برابر همبستگی اجتماعی، جوامع سنتی در برابر جوامع مدرن و غیره.
جوامع جهان سومی در این نظریهها جزو جوامع سنتی طبقهبندی میشدند و جوامع صنعتی غربی طرف مدرن به حساب میآمدند. جوامع پیشرفته غربی در رویارویی با مسائل اقتصادی، تكنولوژیك، فرهنگی و اجتماعی در فرایند تغییرات اجتماعی؛ دارای طیفی از خودمختاری آن هم از نوع نظاممند تصویر میشوند اما از دیگر سو، جهان سومیها كه فاقد تفكیك نقش در نهادها و فاقد مشخصههای همگامی با تحولات جهانی و فاقد سایر مشخصههای كمّی كشورهای صنعتی بودند، در مواجهه با مشكلات و بحرانها و یا حتی در مدیریت مسائل محیط خود، فاقد توان و قدرت ترسیم میشوند. از سوی دیگر، اگر از سطح خرد به نظریههای نوسازی نگریسته شود، تأكید این نظریهها بر ضرورت تغییر ارزشها و نگرشهای فردی هم كاملاً آشكار است.
در این سطح، براین نكته تأكید میشود كه تغییر دادن ارزشهای فردی، پیششرط ایجاد جامعه مدرن است. محققانی چون مك كللند (۱۹۶۷)، لرنر (۱۹۵۸)، اینكلس (۱۹۶۶) و راجرز (۱۹۶۹) مشخصههای هنجاری ـ ارزشی مؤثر در نوسازی افراد در غرب و خصیصههای مانع نوسازی در جهان سوم را فهرست كردهاند. این محققان معتقدند نوسازی جهان سوم در گرو تغییر یافتن خصایص افراد جهان سومی است و اینكه باید نگرشها و ارزشهای خود را به خصایص مردم اروپای غربی و آمریكای شمالی شبیه سازند. به این ترتیب، نظریههای نوسازی، سنگ پایهٔ معرفت شناختی اولیه را برای تئوریهای ارتباطات در خدمت توسعه فراهم ساختند. از سوی دیگر این امر باعث شد تا میراثی از جانبداریهای تاریخی و نهادی كه محصول پژوهشهای مربوط به نقش «تبلیغ» بود و در فاصله دو جنگ جهانی در امریكا صورت گرفته بود، وارد این عرصه شود. در آن دوران، وسایل ارتباط جمعی، ابزارهایی پرقدرت قلمداد میشدند كه میتوانستند در افكار مردم دخل و تصرف كنند و رفتارهای آنان را در مدتی كوتاه تغییر دهند.
این باور و تعصب و جانبداری كه صنعتی نهادینه به نظر میرسید توسط محققانی افشا شد (گلاندر، ۲۰۰۰؛ سیمپسون، ۱۹۹۴).
سیمپسون (۱۹۹۴) فاش ساخت كه گستره اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بر گسترش جانبداری از تأثیرات پرقدرت رسانهها نقش داشته است. او بهطور خاص بر حمایت و پشتیبانی پرقدرت نهادهایی چون دولت امریكا، ارتش و نیروی هوایی امریكا و نیز بر پشتیبانی سازمان سیا از این نوع پژوهشها و یافتههای آنها انگشت میگذارد. سیمپسون این نكته را آشكار میسازد كه میان پژوهشگران و نهادهای فوق یك رابطه حرفهای وجود داشته و همین ارتباط باعث شده است دیدگاه معتقد به تأثیرات پرقدرت رسانهها بتواند سایر دیدگاههای غیرغالب را حذف كند و خود را كه حامی سیاست خارجی آمریكا بوده، بر سایر دیدگاهها حاكم سازد. به این ترتیب، دیدگاه معتقد به تأثیرات پرقدرت رسانهها در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ وارد نظریههای توسعه ارتباطات شده است. بنابراین در اینجا میتوان گفت كه آنچه در این قلمرو به عنوان یك هنجار مطرح شده، از ابتدا چیزی جز یك جانبداری نسبت به تأثیرات پرقدرت رسانهها نبوده و نمیتوانسته برای شرایط فرهنگی و اجتماعی ـ اقتصادی موجود در آسیا، آفریقا، حوزه كارائیب یا آمریكای لاتین مناسب باشد. از طرف دیگر برای اینكه موضوع به حد كافی پیچیدهتر شود، محققان جوان كشورهای رو به توسعه هم تحتعنوان برنامه Pl ۴۸۰ (كه یك برنامه كمك غذایی بود) به آمریكا برده شدند تا با الگوی آمریكایی پرورش یابند.
-
نظریههای ارتباطات توسعه(2)
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
نويسنده: سرینیواس آر
مترجم: دكتر یونس شكرخواه
انتقاد شدید و جدی از گزارههای پارادایم نوسازی از دهه هفتاد و از سوی محققان آمریكای لاتین و آسیا آغاز شد. آنها این نكته را مطرح ساختند كه روند توسعه در كشورهای جهان سوم با فرضیات موجود در پارادایم نوسازی سنخیت ندارد. از دیدگاه این محققان، پارادایم نوسازی قادر به تبیین تغییرات اجتماعی در كشورهای رو به توسعه نبود و بیشتر به كار كشورهای اروپای غربی و آمریكای شمالی میآمد. مدل اقتصادی نئوكلاسیك كه مشوق نگرش موسوم به «نشت به پایین» به عنوان روشی سودمند برای توسعه تلقی میشد، از دهه ۱۹۷۰ اعتبار خود را از دست داد و ركود جهانی دهه ۱۹۸۰ و اصلاحات اقتصادی نئولیبرال در كشورهای جهان سوم باعث شد تا هر چه بیشتر عقب گذاشته شود. انتقادهایی كه از جامعهشناسی مدلهای توسعه به عمل آمد بر انتزاعی بودن نظریههای اجتماعی، ماهیت غیرتاریخی گزارهها و بر اشتباه بودن شاخصهای توسعه كه در واقع «همگانیهای جهانی تكامل» را شكل داده بود و توسط محققانی چون پارسونز (۱۹۶۴) مطرح شده بود؛ انگشت گذاشت.
افزون براین، مدلهایی كه حكم قانون را یافته و توسط افرادی چون مكل كللند (۱۹۶۷)، هاگن (۱۹۶۲)، اینكلس و اسمیت (۱۹۷۴)، لرنر (۱۹۸۵)، راجرز (۱۹۶۹) و دیگران مطرح شده بود، به خاطرِ ماهیت قوممدارانه آنها و به خاطر غفلت از نقش محدودیتهای ساختاری در قبال كنشها و رویههای فردی مورد انتقاد قرار گرفت. پارادایم نوسازی همچنین بهخاطر داشتن دیدگاه منفی نسبت به فرهنگ؛ به ویژه فرهنگ دینی و بهخاطر جانبداریها و تعصبات پدرسالارانه و خودمحور، طرف انتقادات بیشتری واقع شد. از دیدگاه تفكرات حاكم(Mainstream View) ،اگر كشورهای جهان سوم میخواستند مدرن شوند باید سنن فرهنگی خود را نابود میكردند. اگرچه هنوز هم فرایندهای نوسازی، سنن بومی را نابود میسازد و یا آنها را به نحو مقتضی تغییر میدهد و یا جذب خود میسازد، اما دیگر نظریه نوسازی حامی آشكار ندارد. محققان نئوماركسیست، جنبههای متعددی از انگاشتههای پارادایم نوسازی را مورد انتقاد قرار دادهاند. از دیدگاه آنها، توسعه نیافتگی الزاماً فرایندی متمایز از توسعه یافتگی نبوده و در واقع دو جنبه از یك فرایند به حساب میآید. توسعهٔ توسعه نیافته (Frank, ۱۹۶۹) در ملل جهان سوم در واقع با توسعه اقتصادی اروپای غربی و آمریكای شمالی در ارتباط است.
در ادامه، من برخی از جانبداریهای پیدا و پنهان پارادایم حاكم و گفتمانهایش را ذكر كردهام كه فهرست جامعی نیست، اما میشود آن را آغازی برای شالودهشكنی پارادایم حاكم به حساب آورد:خردگرایی و پیشرفت با خردگرایی و رشد اقتصادی مترادف هستند چون نخبگان اقتصادی و سیاسی شمال این را میگویند، چون سازمانهای چندجانبهای كه توسط همین نخبگان و بوروكراتهای دولتی اداره میشوند میگویند و چون منافع قطعی در جنوب وجود دارد .
سطح زندگی به عنوان یك شاخص كمّی و مواردی چون درآمد سرانه، سرانه مصرف منابع و سودناخالص ملی بسیار مهم هستند و جزو اهداف كلیدی بهشمار میآیند. بحث فقط بر سر «رفاه» فرد یا جامعه به عنوان دو جنبه مادی و غیرمادی زندگی، نیست، بلكه بر سر «برخورداری كامل» است و این یعنی بیشترین مصرف مادی .
گفتمان حاكم با اتكا بر روشهای علمی پوزیتیویستی، مدعی ارائه «حقیقت» در قبال توسعه است. و به همین خاطر فرضیات و انگارههای مدرنیته و پیشرفت كه از غرب صنعتی صادر شده، بیآنكه مورد چالش قرار گیرد، توسط سران كشورهای گیرنده موردپذیرش قرار گرفته است. این فرضیات نیز غالباً بر توصیفهایی چون توصیفهای علمی ـ فولكلور غلبه یافته است.
ارتباط تاریخ كشورهای رو به توسعه با مقوله نوسازی نادیده گرفته شده است. تاریخ و فرهنگ آنان گرفته شده و به جای آن یك طرح تكنوكراتیك برای آینده آنها در نظر گرفته شده است و به این ترتیب، اهداف توسعه در یك خلاء تاریخی قرار گرفته كه راه را بر هر نوع تحلیل ابتكارات گذشته و مضار آنها سد میكند.
مفاهیم توسعه، ابتكارات و منافع برخاسته از آن، توسط جغرافیای اربابان كه توسط نهادها و دولتهای حاكم ساخته شده، هدایت میشود و به همین سبب، مفاهیمی چون جهان سوم، شرقی، افریقایی و شمال ـ جنوب به كلیشه تبدیل شدهاند و كشورهای جهان سوم و حلقههای فقیرتر موجود در آنها به طرزی غلط گیرندگان محض كمكهای توسعه قلمداد میشوند .
یك استعاره بیولوژیك در گفتمان توسعه وجود دارد كه به آن"Entwicklung" میگویند. این واژه به معنی «فرایند تكامل اجتماعی» است. گفته میشود فرایند تكامل اجتماعی، شبیه تغییرات فیلوژنیك در ارگانیزمهای بیولوژیك است. مدتها طول كشید تا رشد شناسی (انتوژنی) برگشتناپذیری و خطی بودن مراحل فیلوژنی را به تصویر بكشد.
بیربطی تاریخی به بروز مشكلات اجتماعی میانجامد و این طبیعی است. یعنی نمیتوان آن را محصول سیاست، عدم مدیریت، فساد، طمع یا اعمال قدرت قلمداد كرد . بلایای طبیعی نظیر قحطی و خشكسالی جزو نتایج احتمالی قصور در برنامهها یا كوتاهی در پارادایمهای پژوهشی یا بحرانهای اقدامات كاپیتالیستی نوسازی نیستند.
در واقع علم پوزیتیویست به داور نهایی حقیقت تبدیل شده است. در حالی كه ارزشهای روشنگری (دوره تنویر) به عنوان قوامدهنده به علم، با سیستمهای اقتصادی ـ سیاسی مدرن گره خوردهاند، گفتمانهای علم و علمی، علم اقتصاد و علم سیاست هم بهطور متقابل سیستمهای تقویتكننده را میسازند و به این ترتیب میتوان گفت كه دولتهای مدرن، بوروكراتها و نخبگان در موضع قدرت از یك طرف و از طرف دیگر تكنوكراتهای علمی با ابزار علم، مسئولیت تعیین این نكته را كه چه چیزی حقیقت است و چه چیزی حقیقت نیست، به دست گرفتهاند. پساساختارگراهایی نظیر فوكو معتقدند علم به عنوان نوكر دولت، نه تنها در توصیف واقعیت، بلكه در تولید، كنترل و عادیسازی واقعیت هم به كار گرفته شده است و فرایند عادیسازی از طریق همگنسازی عواطف، تمایلات و كنشهای افراد، از میزان عدم تجانس و ناهمگنی میكاهد.
نظریههای ارتباطات برای توسعه
نظریههای ارتباطات برای توسعه را میتوان در دو گروه طبقهبندی كرد: گروهی كه در قلمرو پارادایم حاكم نوسازی قرار میگیرند ـ كه بحث آنها را مطرح كردم ـ و یك پارادایم آلترناتیو و مطلوب دیگر كه در واقع در برابر مدل تجویزی و «نشت به پایین» پارادایم نوسازی قرار میگیرد.
نخستین خانواده نظریهها مركب از نظریه ارتباطات و نوسازی، نظریه نوآوری، نگرش بازاریابی اجتماعی و استراتژیهای آموزشی ـ سرگرمكننده است. اما در خانواده دوم نگرشهایی چون مدل پژوهشی مبتنی بر كنش مشاركتی و توان بخشی یا تفویض اختیار و قدرتبخشی گنجانده شده است.
نظریهها و مداخلهها در پارادایم حاكم نوسازی
نظریه ارتباطات و نوسازی
در نظریه ارتباطات و نوسازی، ارتباطات چیزی فراتر از یك رابط میان فرستنده و گیرنده بود. ارتباطات در این نظریه به عنوان یك سیستم پیچیده، كاركردهای اجتماعی ویژهای داشت و به این ترتیب رسانههای جمعی به عنوان عوامل و شاخصهای نوسازی در كشورهای جهان سوم به كار گرفته شدند، علاوه بر تحلیل نقش رسانههای جمعی در سطح كلان، پژوهشگران همچنین تحقیقاتی در زمینه تأثیرات ارتباطی انجام دادند و روی مدلهایی كه جنبههای اجتماعی ـ روانشناختی افراد را برای انتقال از جامعه سنتی به مدرن ضروری میساخت، كار كردند.
گذر از جامعه سنتی
دانیل لرنر ایدههای بنیادین مربوط به رسانههای جمعی و نگرش مبتنی بر نوسازی را به تصویر میكشد. لرنر یك الگوی روانشناختی در افراد را شناسایی و توصیف كرد كه هم برای جامعه مدرن ضروری بود و هم آن را تقویت میكرد. فرد موردنظر او به ظرفیت بالایی برای شناسایی مشخصههای جدید پیرامون خود مجهز بود و میتوانست نیازهای جدیدی را كه جامعهٔ بزرگتر ایجاد میكرد، در خود درونی سازد. به عبارت دیگر چنین شخصی از یك همدلی بالا برخوردار بود و این یعنی ظرفیت دیدن خودش در موقعیت دیگران. لرنر معتقد بود كه همدلی دارای دو وظیفه است. اول، تواناسازی فرد برای عمل در یك جامعه مدرن كه پیوسته در حال تغییر است و دوم اینكه همدلی یك مهارت جداییناپذیر برای افرادی است كه میخواهند موقعیت سنتی خود را ترك كنند.
به این ترتیب، رسانههای جمعی، كارگزاران مهم نوسازی قلمداد شدند. افراد جهانسومی میتوانستند همدلی خود را با در معرض رسانهها قرار گرفتن گسترش دهند. چرا كه رسانهها با نشان دادن چشماندازهای جدید، آنها را در برابر رفتارها و فرهنگهای تازه قرار میدادند.
كوتاه سخن آنكه، رسانههای جمعی از این توان بالقوه برخوردار بودند كه نسیم دگرگونی و نوسازی را در جوامع سنتی و منزوی به حركت در آورند و ساختارهای زندگی، ارزشها و رفتارهای جوامع سنتی را با آنچه در جوامع مدرن غربی بود، عوض كنند.
نقش قدرتمند رسانههای جمعی در نوسازی، توسط لرنر و شرام و عدهای دیگر در پژوهشهایی كه در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به عمل آمد، مورد تأكید قرار گرفت و همین پژوهشها بود كه گزارههای موجود در پارادایم حاكم توسعه را تكمیل كرد. به این ترتیب، رسانههای جمعی، حكم وسایل نقلیهای را یافتند كه ایدههای جدید و مدلهای تازه را از غرب به جهان سوم و از مناطق شهری به حومههای روستایی منتقل میكردند. نكته مهم دیگر، باور این مسأله بود كه رسانههای جمعی میتوانند افراد ساكن در كشورهای رو به توسعه را برای پذیرش تغییرات سریع اجتماعی آماده سازند و این كار را از طریق استقرار «جوّنوسازی» عملی سازند. این امر در واقع پذیرش این نكته بود كه رسانههای جمعی قدرتمند هستند و بر افراد تأثیر مستقیم میگذارند. به این ترتیب نظریه گلولههای جادویی در مورد تأثیرات رسانههای جمعی در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ در جهان سوم جا افتاد و این در حالی بود كه حتی پیش از آن در آمریكای شمالی رد شده بود .
قدرت رسانههای جمعی در یك سویه بودن، از بالا به پایین بودن، در همزمانی و در دامنه وسیع انتشار آنها ریشه دارد. رسانههای جمعی از این نظر در كشورهای جهان سوم حكم «چندبرابركننده جادویی» منافع توسعه را یافتند. مجریان، محققان و كارگران بهطرز صادقانهای قدرت فراوان رسانهها را به عنوان منادیان نفوذ نوسازی باور كرده بودند. بنابراین، اطلاعات حكم حلقه مفقوده در زنجیرهٔ توسعه را یافت.
نظریه نشر نوآوری
در حالی كه پژوهشگران و تصمیمسازان در سطح كلان درباره نقش حمایتی رسانههای جمعی در توسعه و نقش حمایتی آنها در نوسازی بحث میكردند، نظریه نشر نوآوری بهتدریج به عنوان یك چارچوب محلی برای هدایت ارتباطات در خدمت توسعه مطرح شد. نظریه نشرنوآوری، ارتباطات نظری مهمی نیز با پژوهشهای متمركز بر حوزه تأثیرات ارتباطی داشت. تأكید نظریه نشرنوآوری عمدتاً بر تأثیرات ابزارهای ارتباطی بود: قدرت پیامهای رسانهای و رهبران فكری برای ایجاد دانش مربوط به رویهها و ایدههای جدید و نیز قدرت متقاعدسازی مخاطبان پیامها برای اتخاذ نوآوریهایی كه از بیرون به آنها ارائه میشد. ریشه نشر نوآوری در گزارهها و فرضیات نظریه تغییر از بیرون است. دیدگاه مبتنی بر تغییر از بیرون، مفاهیم و فرضیاتی را به نظریه نشر نوآوری داده است. نخستین تعریف توسعه در این چارچوب این چنین ارائه شده بود: نوعی تغییر اجتماعی كه در آن ایدههای تازه برای افزایش درآمد سرانه و ارتقای سطح زندگی، از طریق روشهای مدرن تولید و بهبود وضعیت سازمان اجتماعی، به یك نظام اجتماعی داده میشود .راه الزامی تغییر از یك فرد سنتی به یك فرد مدرن، ارتباطات و پذیرش ایدههای جدید از سوی منابع بیرونی برای نظام اجتماعی است .
اورت ام. راجرز كه اثرش در این زمینه نقش محوری دارد، در تحلیل نشر نوآوری و یا اشاعه هر ایده تازه، عناصر عمده زیر را شناسایی كرد:
نوآوری، ۲. ارتباطات از طریق كانالهای مشخص، ۳. در بین اعضای نظام اجتماعی، ۴. به مرور زمان.در این نظریه، پذیرش نوآوری، روندی تعریف میشود كه در آن فرد در نخستین مرحلهای كه از نوآوری مطلع میشود، تصمیم میگیرد نوآوری را بپذیرد و یا اینكه آن را طرد كند. پنج مرحلهای كه در اینجا مطرح میشود عبارتند از: آگاهی، علاقه، ارزشیابی، آزمون و پذیرش.
مطالعات متمركز بر نوآوری از این امر حكایت دارد كه میان گروههای پذیرنده نوآوری از نظر خصوصیات فردی، رفتار رسانهای و موقعیت در ساختار اجتماعی، تفاوتهای عمدهای وجود دارد. بهطور نسبی، گروههای پذیرنده عمدتاً جوان هستند، موقعیت اجتماعی و وضعیت مالی بهتری دارند، دستاندركار امور تخصصی بوده و به لحاظ توانمندیهای ذهنی نسبت به دیرپذیرندگان قدرتمندترند. كسانی كه نوآوری را زودتر پذیرفتهاند؛ از جنبه ارتباطی، بیشتر از رسانههای جمعی و منابع اطلاعاتی جهانی استفاده میكردهاند. علاوه بر این، مناسبات اجتماعی كسانی كه زودتر به نوآوری تن دادهاند، جهانیتر از دیرپذیرندگان بوده و خصوصیت و قدرت رهبری فكری هم در آنها بالاتر از گروه دیرپذیرنده بوده است.
بهطور خلاصه باید گفت مطالعات مربوط به نشرنوآوری، بر اهمیت ارتباطات در فرایند نوسازی در سطح محلی تأكید ورزید. ارتباطات در پارادایم حاكم، میان ایدههای بیرونی و جوامع محلی نقش رابط را داشت. نشرنوآوری همچنین بر ماهیت و نقش ارتباطات در تسهیل اشاعه نوآوری در جوامع محلی تأكید ورزید. بهاین ترتیب میتوان گفت كه مطالعات نشرنوآوری، تأثیر ارتباطات (بین فردی و رسانههای جمعی) بر تغییر روش زندگی از سنتی به مدرن را مستند ساخت.
-
نکاتی چند در خصوص علامت تجاری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
1- داشتن علامت تجارتی اختیاری است مگر در مواردی که دولت داشتن آن را الزامی قرار دهد.
2- حق استعمال انحصاری عللامت تجاری فقط برای کسی محسوب می شود که علامت خود را در اداره مالکیت صنعتی به ثبت برسانید.
3- علامت تجارتی قابل نقل و انتقال است و باید وفق مقررات قانون ثبت علائم و اختراعات ایران، این انتقال باید بموجب سند رسمی بوده و در اداره مالکیت صنعتی به ثبت برسد.
4- مالک علامت تجارتی ثبت شده می تواند اجازه استفاده از آنرا به دیگران بدهد و این اجازه استفاده باید به موجب سند رسمی باشد و هم چنین این اجازه باید در اداره مالکیت صنعتی به ثبت برسد.
5- برای علامت تجارتی ثبت شده گواهی ثبت علامت اختصاری صادر خواهد شد.
6- مدت اعتبار ثبت علامت تجاری 10 سال است سال است . و این مدت قابل تمدید می باشد.
7- برای ثبت چند علامت باید به تعداد آنها اظهار نامه جداگانه داده شود.
8- تغییرات مربوط به نشانی و مالک علامت تجارتی رسمیت نخواهد داشت مگر اینکه در اداره مالکیت صنعتی به ثبت رسیده باشد.
9-تغییرات در علامت تجارتی یا نوع محصولاتی که علامت تجارتی برای تشخیص آن بکار رفته باید مطابق مقررات به ثبت برسد والا این گونه تغییرات مورد حمایت قانون قرار نمی گیرند.
10- علامت تجارتی ثبت شده از تاریخ تسلیم اظهارنامه مورد حمایت قانون می باشد.
مدارک لازم برای تقاضای ثبت علامت تجاری
مرحله اول:
1- سه نسخه اظهارنامه ثبت علامت تجارتی و تکمیل آن طبق نمونه پیوستی.
2- درصورتی که علامت تجارتی متضمن تصویر نوشته بخصوصی باشد ده قطعه از تصویر ضمیمه شود.
3- تصویر مدارک هویت متقاضی. (شناسنامه)
مرحله دوم:
1- ارائه یک نسخه روزنامه رسمی که آگهی تقاضای ثبت علامت تجارتی درآن درج شده است.
2- یک برگ تقاضای ثبت علامت تجارتی (بشرح نمونه پیوستی).
3- یک برگ تصدیق ثبت علامت تجارتی به انظمام فتوکپی آن.
4- قبض پرداخت حق الثبت علامت تجارتی.
5- ارائه روزنامه رسمی ثبت علامت تجارتی.
6- شرکت هایی که قصد ثبت علامت تجارتی دارند باید به دلیل مدیریت شرکت و آخرین روزنامه رسمی (که انتخاب مدیران در آن درج شده است) را ارائه و مدیرانی که دارای حق امضاء هستند ضمن ارائه یک برگ فتوکپی شناسنامه خود اظهار نامه را امضاء و مهمور به مهر شرکت نمایند.
در این نوشته، می توانید با طبقه بندی علائم صنعتی و تجارتی آشنا شوید.
-
ویروس های زندگی مشترک
ويروس شماره يک : تعصب افراطي
نوع : بسيار خطرناک
علل پيدايش : شک و ترديد به طرف مقابل ، نداشتن صراحت ، وسواس فکري ، قضاوت هاي کودرکورانه و بدبيني.
راه هاي درمان : احترام به آزادي و ويژگي ها طرف مقابل ، داشتن صراحت کامل ، بررسي منطقي و آرام مسائل ، قاطي نکردن مسائل مختلف با همديگر ، روشنفکري ، اعتماد و اطمينان قلبي به طرف مقابل ، گذشت .
( و از همه مهمتر ، او کودکي نيست که با ديدين اسباب بازي بهتر ( خوش تيپ تر ، پولدارتر يا ...) شما را از ياد ببرد او همانقدر شما را دوست دارد که شما او را پس جاي نگراني نيست.)
ويروس شماره 2 : دروغگويي
نوع: مخرب
علل پيدايش : کوته فکري ، ترس از حقيقت ، عدم اعتماد به نفس
راه هاي درمان : پذيرفتن اشتباه طرف مقابل ، صداقت ، پرهيز از فريبکاري ، افزايش اطمينان به نفس، نترسيدن از گفتن حقيقت اگر چه تلخ باشد.
(هميشه اميد به گذشت،تنها بدليل راستگويي وجود دارد . اين رمز تداوم زندگي است).
ويروس شماره 3 :خشونت
نوع : بسيار خطرناک
علل پيدايش : عناد و سرسختي ، ضعف طرف مقابل ، داشتن عقده هاي مختلف ، کمبود محبت ، مشکلات عاطفي
راه هاي درمان : صبر ، تسامح ، قناعت ، عطوفت و صميميت در زندگي مشترک ، صراحت و صداقت در تمام مسائل ، و تاثير نگرفتن از مشکلات بيروني در محيط خانه ، قبل از هر تصميم خشني چند لحظه فکر کردن به عواقب کار.
(قبل از هر گونه خشونت ، خوبي هاي او را به خود يادآوري کنيد.حال آيا او مستحق چنين خشونتي است يا مي توان کمي ملايم تر برخورد کرد).
ويروس شماره 4 : دخالت خانواده ها
نوع :خطرناک
علل پيدايش : درز کردن مشکلات خصوصي زن و شوهر به خارج از خانه ، رفت و آمدهاي بيش از حد، آگاه شدن ديگران از جزئيات زندگي خصوصي
راه هاي درمان : حفظ مسائل سري و خصوصي ، اولويت دادن به مسائل خانه و خانواده ، را زداري و حل مسائل تا حد امکان درون خانه و کمک گرفتن از مشاوران حرفه اي به جاي کمک خواستن از اقوام .
(شايد ابراز انتقاد در تنهايي عذرخواهي لذت بخشي را بدنبال داشته باشد در صورتي که انتقاد از يکديگر جلو ديگران ، عواقبي مثل عدم پذيرش ، ناراحتي دروني و کينه توزانه اي را به همراه داشته باشد، همچنين خالت هاي ديگران بعنوان طرفداري يکجانيه يا راهنمايي دو جانبه و بدتر از همه حرفهاي آنچناني پشت سر هر دو)
ويروس شماره 5 : خودخواهي
نوع : مخرب
علل پيدايش : خودپسندي ، عدم احساس مسئوليت ، عقده هاي مختلف
راه هاي درمان : احترام به خواسته ها و حقوق طرف مقابل ، مشارکت زن و شوهر در خوشي ها و ناخوشي هاي زندگي ، پذيرفتن عيوب خود و ديگران ، انتقادپذيري
(تمامي من گفتن ها از تنهايي منشاء مي گيرد ، در کنار يکديگر به ما برسيد که هدف زندگي مشترک اين است ).
ويروس شماره 6 : خساست
نوع : خطرناک
علل پيدايش : سرشت بد ، تنفر ، مادي بودن
راه هاي درمان : شاکر بودن به آنچه خداوند داده است ، از روزي حلال بهره بردن ، دل نبستن به دنيا ، عدم رقابت مادي با ديگران ، اولويت دادن به روحيه خانواده نسبت به ماديات ، اعتقاد به مرگي که هر آن ممکن است فرا رسد.
(آيا آنچه برايش خساست بخرج ميدهيد ارزش خدشه دار شدن ارتباط شما را دارد و اگر ارزش ارتباط شما از همه چيز مهمتر است پس خساست را سر جايش بنشانيد).
-
اصول حل مشکلات روابط زناشویی
راه حل حقیقی در رفع مشکلات
اولیـن مـرحله مـــصالحه و سازش است. شما باید از فریاد زدن و سـرزنــش کردن بـه شـدت پرهیـز کنید و بـه نــظرات و عقاید یکدیگر احترام بگذارید. مرحله دوم شناسایی مشکل و مــطرح کـــردن آن است. این دو مرحله قبل از شروع هر بحثی باید انجام شوند در غیر این صورت هیچ گاه موفق به سازش نخواهید شد. زمانیکه آمادگی ورود به مرحله سوم را پیدا کـردید می بایست بر روی چند مطلب با یکدیگر به توافق برسید.
اصل اول: در طول بـحث بـرای شـکست هـا و پــیروزی های یکدیگر چوب خط نیندازید. متاسفانه این یکی از شایع ترین مشکلاتی است که اغلب زوج ها مرتکب آن میشوند. هنگامیکه یکی از طرفین دچار اشتباهی شد طرف مقابل آن را در ذهن خود ثبت میکند تا در یک موقعیت مناسب آن را بازگو کنـد. وقتـی یـکــــی از آنها شروع به گله و شکایت میکند دیگری هم آرام نمی نشیند و هر آنچه را در ذهن خود ثبت کـرده اســـت بــــاز گو میکند گویی با این عمل موفق تر از میدان بیرون می آید. در یک چنین وضعیتی حساب کردن برد و باخت ها به صورت مهمترین عامل در می آید و هـر دو طـــرف از حیــطه بحث اصلی خارج می شوند. روزی یکی از دوستانم به من گفت: "من ایــــــن هفته توانستم چـهـار بـــار حرفم را به کرسی بنشانم در حالیکه همسرم تنها دو بار توانست این کار را انجام دهد." او هیچ اهمیتی به درست یا غلط بودن کار خود نمی داد، فقط میخواست حرف آخر را خودش بزند. عده ای فرصت دادن به شریک زندگی را ضـعـــف شخصیتی به حــــساب می آورند. چنین رفتاری باعث جدایی و دور شدن زوجین از یکدیگر و در نهایت ایجاد تنفر میشود. مصالحه و سازش بـه معنای وجود ضعف در شخصیت افراد نیست. هرزگاهی چند اجازه رشد کردن را به طرف مقابل بدهیـد. نفس خود را به مبارزه دعــــوت کنید تا روح شما از هرگونه عیب و زشتی به دور باشد. اگر با کله شقی تمام تنها به جـــمع کردن امتیاز در یـک رابـطـه بـیـندیشـید دیـگر قــادر بـه دیـدن مشــکلات اصـلی نخواهید بود و تصمیمات نادرستی اتخاذ میکنید که به زندگی مشترکتان صدمات جبران نا پذیری خواهد زد.
اصل دوم: طرز حرف زدن عامل مهمی در تعیین نتیجه هر گونه بحثی است.حـتی اگـــر حــــق با شما باشد، اگر به روش صحیح آن را مطرح نکنید ممکن است حق مسلم خود را از دست بدهید. پس سعی کنید شیوه درست را برگزیـنـید. اصـــــلا خوب نیست که با به کار بردن لغات و اصطلاحات توهین آمیز شریک زندگــی خود را مجبور به دفــــاع کنید. واکنش طبیعی نسبت به حمله و تجاوز از دو حال خـارج نیسـت: یـــا فـــرد متقابلا تصمیم به مبارزه میگیرد و یا اینکه به لاک دفاعی فرو می رود که در هر دو حالت مشکل به شیوه منطقی حل نخواهد شد.
از کلمات "همیشه" و "هرگز" استفاده نکنید.گفتن جمله هایی ازقبیل "تو هرگز در کارهای خانه کمک نمیکنی" از آغاز ایجاد هرگونه بحث منطقی را مختل میکند. بیــشتر شبیه این است که شما قصد مبالغه داشته و می خـواهیـــد شخص مقابل را به مبارزه دعوت کنید. پاسخ به شما چیزی جز این نیست: "این درست نیسـت، دو هـفـته پیش بود که من تمام خانه را تمیز کردم و بچه ها را به مدرسه بردم" و کل بحث به جــریان تو بگو من بگو تبدیل می شود و از دایره بحث اصلی خارج میشوید. بنابراین از به کار بردن لغاتی که معنای کلی و قطعی دارند خـودداری کنـید. جمله بالا را میتوان با فرم متفاوتی به این شکل بیان کرد: "من می خـواسـتـم راجــع به سهم تو در کارهای خانه صحبت کنم؛ لطفا مرا هم در اولویت قرار بده؛ بعضی وقت ها فـکر می کنم خانواده، دوستان و همکارانت نسبت به من ارجع تر هستند."
دشنام و ناسزا با صدای بلند. بعضی از انسانها با این باور رشد می کنند که هر کس پـرخـاشگرتـر بــاشد و با صدای بلندتری صحبت کند، قدرتـمندتر بوده و می تـوانـد تـوجـه بیشتری را بخود جلب کند. این شیوه برای تهدید و ارعاب و بی ارزش کردن همسرانتان بی نظیر است اما با این کار شما فقط آنها را عصبانی میکنید، بعد از مـدتی هم نسبت به شما بی میل خواهند شد. شاید جرات بازگو کردن این مطلب را در مـقـابـل چشمان شما نداشته باشند اما بیحرمتی در نهانشان باعث ایجاد انزجار و تنفر از شما میگردد. هـر بــار که یکی از زوجین مورد آزار دیگری قرار گیرد و خاطرش از او آزرده شود نـه تـنـهـا مشکل اصلی حل نمی شود بلکه لکه های جبران ناپذیری نیز بر روی پـرده روابطــشـان به وجود می آید که خود باعث فروپاشی بنیان خانواده می گـردد. هنگام شنیدن کلمات توهین آمیز به شخص مقابل بگویید: "اگر بخواهی به این طرز صحبت کــردن ادامه دهی من نمی توانم با تو گفتگو کنم." و بعد پیشنهاد کنید تا بـحث به زمان دیــگـری کـه هــر دو طرف از آرامش کامل برخوردارند موکول شود. ولـی اگر متـقـاعد نـشد و تـجـاوز خـــود بـه حریم شما را ادامه داد، تصمیم گیری با شماست. از خود بپرسید آیا می تــوانــید با کسی که بی شرمانه به حقوق شما تجاوز میکند، زندگی کنید؟!
تهدیداتی نظیر "و اگر نه...!!"
بسـیـاری از افـراد هسـتــــند که همیشه از ضمیمه کردن یک جمله تهدید آمـیـز بـه آخـر سخنان خود لذت می برند. برای مثال می گویند " تـو بهـتـر اســت کارها را مطابق میل من انجام دهی واگرنه...!!" آنها ظاهرا احساس می کـنـــــند که نیاز خود را از این طریق مرتفع می سازند اما اگر در مقابل جوابی مانند "و اگر نه چــــــه کار میخواهی بکنی؟؟" دریافت کنند آنگاه؟!... در این لحظه که شما بی توجهی همســرتان را نسبت به تهدید خود می بینید چه کاری میتوانید انجام دهید؟ باز هم به فکر تلافی مـــی افتید. مشکل اینجاست که عدده معدودی پاسخ مثبت به اینگونه تهدیدها می دهند و ســـایرین تنها به این دلیل که ثابت کنند هیچ گاه مجبور به انجام عملی نیستند دقیقا کار مخالف نظر شما را انجام می دهند. اگر زمان عمل به گفته هایتان فرا برسد، چه کار می کــنـــیــد؟ عقب نشینی میکنید و یا به جنگ با همسرتان ادامه میدهید؟ طور دیگر به قضیه نگاه کنید و طرز برخورد خود را تغییر دهید. آگاه ساختن طرف مقابـــل از نتـایـج کــــار خــود عملی عاقلانه است اما باید با ملایمت بیان شود، مثلا: "اگر طبق خواسته من عمل نکنی موجب میــشود که من ...." اگر او در انجام خواسته شما قصور کند حداقل شما او را از نتیجه کارش آگاه ساخته اید. اما شما چطور میـــتوانید از نتیجه کار مطمین باشید؟ چطور همه چیز بر وفق مراد شما پیش خواهد رفت؟ راهــــهای زیادی برای انتقال افکار وجود دارد که مهمترین آنها "گفتار" است. شما به وسیله گفته های خود میتوانید شخص مقابل را متوجه کلیه آمال درونی خود بکنید. به کار بردن جمـله های زیر میتواند مشکل هر رابطه ای را به آسانی برطرف کند:
-- چیزی هست که برای من اهـــــمیت زیادی داره، اگر ممکن باشه میخواستم امروز در موردش باهات صحبت کنم.
-- من فکر میکنم ما دو تایی از پس این مشکل بر می آییم.
-- تـــحمل این قضیه واقعا برای من سخته، فقط میخواستم نظرمو در مورد این مطلب با تو در میون بذارم.
-- فقط میخوام به من گوش بدی و تا وقتی حرفام تموم نشده قضاوت نکنی.
-- اصــــلا لازم نیــست تمام مشکلات همین حالا حل بشه، فقط می خوام حـرفـــامــــو بشنوی.
اصل سوم: در یک زمان خاص تنها بر روی یکی از مشکلات خود تمرکز کنید تا به نتیجه برسید.
یکی از اساسی تریــن مشکلات من هنکام روان درمانی زوج ها، دور نگه داشتن آنها از خلط کردن چند مبحث مختلف است. مـــوشکافی و تجزه تحلیل چند مساله مهم در آن واحد غیر ممکن است. و تنها دلیل شکست در راه حــل مشکلات آمیختن آنها با یکدیگر است. به تازگی من و همسرم در مورد مسایلی پیرامـــون مــــدیـــریت مالی زندگی به مشـکل بـر خـوردیـم و بـحـث و جـدال را شـروع کـردیـم. سپـس تـصمـیم گـرفتیم با قضیه منطقی برخورد کنیم. اشتباهاتمان را پذیرفتیم و به موضوع بحث اصلی پرداختیم. الـبته برای رسیدن به نتیجه مطلوب کمی تلاش لازم است. با تمرکز بر روی یک موضوع مشخص میتوانید خیلی زود به نتیجه برسید. شـاید در نگاه اول کمی مشکل به نظر برسد اما ارزش تـوجـه بیـشتر را دارد. شاید شریک زندگیتان با پـرداخـتـن بـه یـک مـوضـوع دیـگر شـما را از ریـل اصـلی خارج کرده و به بیراهه بکشانـد. صحبت کردن پیرامون مسایل مختلف روشی موذیانه برای تغییر موضوع بـحث است. هر زمان با چنین مشکلی مواجه شدید به عنوان مثال بگویید: "اجازه بده در حـال حاضر به این موضوع بپردازیم و -------- (موضوع بعدی) را برای یک وقت دیگر بگذاریم."
اصل چهارم: زمان و فضای مناسبی را برای بحث و مذاکرات خود در نظر بگیرید. همیشه زمان و مـکان مـنـاسبــی برای حل مشکلات شما وجود دارد. ابتدا مکان: دقیقا نمی توان گفت کدامیک از اتاق های خـــانه مناسب است، فقط کافی است برای هر دو نفر فضایی آرام بخش باشد. ممکن است بــرای عـــده ای میز آشپزخانه و برای سایرین اتـاق خـواب بـاشـد. تـوجــــــه داشته باشید که هیچ گاه در مـلا عام و یا خانه دوستان و آشنایان بحث خانوادگی را شـــروع نکنید. چنین گفتگوهایی ارزش برگزاری در یک مکان مناسب را دارند.
سهل انگاری در انتخاب یک مکان مناسب بزرگترین اشتباه است که متاسفانه بسیاری از زوج ها مرتکب آن می شوند. انتخاب زمان مناسب به انـدازه مـکان از اهـمـیـت ویـژه بـرخـوردار اســت. در ایـن مبـحث می بایست سه امر اساسی مورد توجه قرار گیرد. اولا شما باید (و واقعا باید) مشکلات را در نقطه شروع شناسایی کنید تـا قـدرت داشته باشید قبل از اینکه به یک خصوصیت اخلاقی در فرد مقابل تبدیل شوند آنها را رفع کنید. بسیاری از افراد پس از اینکه طرف مقابل برای بیستمین بار مرتـکـب اشتباهی میشود، احساس ناراحتی می کنند که دیگر آن زمان بسیار دیر است. هر چـه طرف مقابل مدت زمان بیـشتری بـه کـار اشــتباه خـود ادامـه دهــد شما باید نیروی بیشتری صرف کنید تا بتوانید او را از این عمل باز دارید. اگر دست روی دســت بگذارید و توقع داشته باشید که همه مسایل به خودی خود حل شوند هیچ گاه نباید انتـظار داشته باشید تا خواستهای شما برآورده شود و نیازهایتان مرتفع گردد. ثانیا مطمئن شوید که به اندازه کافـی زمـان هسـت تـا بـتــوانید به طور کامل به موضوع مورد بحث بپردازید. عده زیادی از بـیـمـاران مـن مسـایل بسیار مـهــم را درست در زمان خاتمه جلسه بیان می کنند و بعد از اینکه من به آنها پایان جلسه را اعـلام میــکنم آنها عصبانی میــشوند. مورد مشابه در روابط خانوادگی وجود دارد. شروع بحث هنگام خروج از منزل یا رفتن به محل کار بی فایده است. البتـه تـوجـه داشـتـه بـاشیــد اگر بحث برای مدت زمان زیادی به تعویق افتد ممکن است مشکل شما بـه دسـت فـرامـوشی سپرده شـود و برای همیشه حل نشده باقی بماند. بنـابرایـن زمـان مناسبـی را بـرای شــــروع بحث رودر رو انتخاب کنید. (مکالمه تلفنی به اندازه کافی اثر بخش نیست.) ثالثا اگـر ســاعت ها بر روی مشکل خود بحث کردید و به نتیجه مطلوب نرسیدید، شاید وقت آن رسیده باشد که جلسه را تعطیل کنید و ادامه آن را به زمان دیگری موکول کنید. زمانیکه هر دو طرف خسته باشند ممکن است بحث به حاشیه کشیده شود؛ پس بهتر است بر سر این مساله با یکدیگر توافق کنید و ادامه بحث را زمانی کـه هــــر دو طرف از آمادگی کامل برخوردار بودند ادامه دهید.
اصل پنجم: اگـر نسـبـت بـه هـمسر خود بی اعتنایی کردید و او را آزرده خاطر ساختید؛ از او عذرخواهی کنید. عذرخواهی یـک عـمـل کوتاه و شیرین است. هیچ کس کامل و بی عیب نیست. گاهی پیش می آید که دانسته و یا نادانسته به احساسات طرف مـقـابل خود لطمه می زنید. ممکن است در آن لحظه ارواح خبیثه شما را احـاطـه کـرده بـاشـند اما چیزی که اهمیت دارد این است که در حال حاضر پشیمان هستید. غرورتان را کنار بگذارید و از همسرتان طلب بخشش کنید.در شرایط مشابه هنگامیکه شما نیز مورد بد رفتاری و بی احترامی قرار گرفتید، می توانید انتظار عذرخواهی از جانب همسرتان را داشته باشید. ممکن است شما والدینی داشتید که برای حقوق یکدیگر ارزشی قائل نـبودند، به حریم شخصی یکدیگر تجاوز میکردند و مشکلات زندگی روابط آنها را به راحتی پایــمال میکرد. من حاضرم با شما شرط ببندم که آنها هیچ گاه از یکدیگر عذرخواهی نمی کـردنـد. پس متفاوت باشید. اشتباهات خود را قبول کنید تا از هر قید و بنـدی بـه دور بـاشــیــد. برای شریک زندگی تان ارزش قائل باشید و اجازه ندهید تا مشـکـلات سرانــجام ناخوشی را برای شما به همراه داشته باشند. اصول و فنون یاد شده را می تــوانـید در زمینه حل کلیه مشکلات خود به کار گیرید تا در حل تمام مشکلات روابط زناشویی خود به موفقیت دست پیدا کنید.
-
روشهـاي مديريـت هتـل
مديريت و روشهاي رهـبري
1- مديريـت خودکامـــه) دیکتاتوری (
در این نوع مدیریت ، مدیر بدون هيچگونه نظرخواهـي از ساير همکاران خود و یا ارائه توضيح در خصوص علت اقدامات جاري ، دستورالعملهايــــي را با خشونت صادر مي كند . اين نوع مديريت با کمترين حس وفاداري نسبت به سازمان انجام وظيفه نموده و هميشه به حرفه ، تخصص و مهارت خويش کاملا" معتقد است .
اين گـروه از مديــران بــر روي تمايلات خود تکيه بسیـــاری دارند و بر اســاس معلومــات فني و حرفه اي خود عمل می کنند و در صورتی که مقـــررات و آئين نامه هاي سازماني با نظرات آنها مخالف باشد هیچگاه به آنها اهميت نخواهند داد . اين گونه مديران اعمال سلیقه شخصی را در حل و فصل مشکلات جايز مي دانند و از اين جهت کليه امور سازمان یا هتل خود را با روش شخصي اداره مي کننـــد و هميشــــه از کلمــه � من � بجاي � ما � استفاده مي کنند . اين گونه فضاي مديريتي داراي محيط كاري سخت و نامناسب مي باشد . در حال حاضر اين نوع مديريت ممکن است در مشاغل خاص مانند مشاغل نظامی جوابگو باشد اما در موارد دیگر عدم موفقيت آن كاملاً به اثبات رسيده است .
2- مديريت مهار گسيختــه
در مديريت باري به هر جهت و مهار گسيخته مـشكلات به عهده كاركنان است و در مواقع ازدحام و شلوغي و نابساماني كار ، مدير در صـحنه كار حضور نداشته و در دفتر كار خود مانده و از مقابله با مـشكلات خودداري مي نمايد . در اين گونه مديريت گاهی روابط جاي قوانين و ضوابط
را گرفته و همشهري بودن ، هم زبان بودن ، هم مذهب بودن و هم مسلک بودن باعث مي گردد افراد و کارکنان سازمان يا هتل جايگاههاي رسمي خود را فراموش کرده و در قالبهاي غير رسمي و دوستانه باهم ارتباط برقرار کنند . گاهي اين افراد به جاي عملکرد مفید با ايجاد تشکل ها سدّ راه تحقق اهداف رسمي هتل مي شوند . در کشورهائی که تنوع و گوناگوني نژاد ، مذهب و زبان وجود دارد ، تشکلهاي غير رسمي در سازمانها بیشتر و قويتر مي باشند . در چنين فضائي - در سازمان يا هتل - فرهنگ سخن گوئي جانشين عمل و اقدام شده و سخن بسيار و عمل اندک مي گردد . کار مديريت و کارکنان حرافي و لفاظي است و به فعاليت و تلاش در راه تحقق اهداف توجه چندانی نمي شود و در نتيجه نظام کاري بي تحرک و منفعل است . هر کس کار و وظيفه اش را به ديگري واگذار مي کند و در پاسخگوئي شانه خالي مي کند و با آن که می داند صداقت در کلام ارزشمند است ولي در سازمان بي صداقتي شايع می شود . محبت و صفا ستايش مي شود ولي روابط مديران و کارکنان خالي از احساس و عاطفه است . همه براي يکديگر خط و نشان مي کشند و براي خود جلوه دادن ، ديگران را سرکوب مي کنند .
اين روش مديريتي بسيار ناموفق بوده و با مشـكلات پي در پي به سرعت بركناري مدير را در پي خواهد داشت .
3- مديريت دموكراتيك
در این نوع مديريت ، مدیر ضمن هدايت فعاليتهاي واحـد تحت سرپرستي خود ، خويشتن را نيز عضوي از اعضاي تيم دانسته و به صورت بحث و گفتگو و اظهار نظر در جلسات كاركنان را در تصميم گيريها سهيم مي دارد . در مديريت به روش دموکراتيک ، ارتباط بين
مديران و کارکنان هتل بسيار حائز اهميت مي باشد . دکتر مهدی الوانی در کتاب � مديريت عمومي � خود در اين مورد چنين مي نويسد :
� وجود ارتباطات مؤثر و صحيح در سازمان همواره يکي از اجزاي مهم در توفيق مديريت به شمار آمده است . به تجربه ثابت شده است که اگر ارتباط صحيحي در سازمان برقرار نباشد ، گردش امور مختل شده و کارها آشفته مي شوند . هماهنگي ، برنامه ريزي ، سازماندهي ، کنترل و ساير وظايف مدير بدون وجود سيستم ارتباطي مؤثر در سازمان قابل تحقق نبوده و در غياب چنين سيستمي امکان اداره سازمان موجود نخواهد بود . در هر سازماني اطلاعات بايد طي جريان ارتباطي مداوم در اختيار مدير قرار گيرد تا وي بتواند با آگاهي به انجام وظائف خود بپـــردازد . � يکي از علماي مديريت نقش اطلاعاتي و ارتباطي مديــر را در سازمـــان جزء اساسی ترین نقش هاي او قلمداد کرده است. به نظر اين نويسنده مدير داراي سه نقش عمده در سازمان است :
- نقش جمع آوري اطلاعات
- نقش ايجاد ارتباط بين افراد و اعضاي سازمان وانتقال اطلاعات
- نقش تصميم گيري
اگر به زماني که صرف انجام هر يک از وظايف مديريت مي شود بنگريم ، مشاهده مي شود که اکثر اوقات مدير صرف ايجاد ارتباط و انتقال اطلاعات مي گردد ، و همان طور که اشاره شد انجام کليه وظايف منوط به ايجاد ارتباط و حصول اطلاعات مي باشد . ارتباط بین مدیران و کارکنان تار و پود سازمان را به هم پيوند داده و موجب يکپارچگي و وحدت سازماني مي گردد . مسئوليت ايجاد ارتباطات صحيح در سازمان به عهده مديريت است ؛ منظور از مديريت کليه سطوح مديريت از مدیران ارشد سازمان تا مراتب پايه سازماني است . از اين رو مديريت ها بايد از کم و کيف فرايند ارتباطي آگاه بوده و نحوه برقراري ارتباطات مؤثر را بدانند .
به طور خلاصه ارتباط در مديريت هتل عبارت است از انتقال اطلاعات ، مفاهيم و معاني بين افراد و کارکنان هتل که اين اطلاعات تنها وقايع و نظرات نبوده بلکه احساسات و عواطف را نيز شامل مي شود . بنابراين زماني که اطلاع يا خبري را به فردي مي دهيم ، يا نظرمان را برايش بازگو مي کنيم با او ارتباط برقرار کرده ايم . همين طور زماني که به يکي از کارکنان يا مهمانان � صبح بخير � مي گوئيم در نگاه ، حالات چهره ، طرز رفتار یا لحن صدايمان نکته اي هست که به طور غیر مستقیم بازگو کننده احساسات و عواطف و در نتیجه مهمان نوازی ما مي باشد . بدين ترتيب ارتباطات عبارت است از انتقال و تبادل اطلاعات ، معانــي و مفاهيم و احساسها بيــن افـراد هتـــل ، با واسطه يا بدون واسطه .
تجربه نشان داده است كه اين روش يكي از موفقترين روشهاي مديريتي است . بديهي اســت سخــت گيــريهاي لازم و به موقـع برای جلوگیـــری از سوء استفاده ها را بايــد مـد نظـــر داشت .
4- مديريت مشارکتی ( جدی و مهربان )
مديريت مسئوليت پذيری است كه با برگزاری جـلسات با معاونان و كاركنان مسائل و مـشكلات را از طریق بحث و مشاوره به طور جدی حل نموده و يا با مهربانی در حل آنها سعي و كوشش نمايد ، هميشه با مشكلات رو در رو بوده و در صحنه حضور داشته باشـد . هدف اصلي استفاده از اين روش ، مشارکت مديران و معاونان در برنامه ريزي ، سازمان دهي ، ارتباطات سازماني ، تصميم گيري و خلاقيت ، فرآوري و در نهایت ایجاد صمیمیت است . در اين صورت همه مسئولين انگيزه ي بيشتري براي رسيدن به هدفهايي که در تعيين آن توافق و همکاري کرده اند نشان خواهند داد . در نتيجه از آنجا که کار از سوی همگان ارزشيابي مي شود ، رده هاي پائين در رسيدن به هدفهاي شغلي رفتارهای خــود را با محبت هماهنـــگ مي کنند ، نظرات سرپرست مستقيم خود در طول کار را دريافت می دارند و در صورت نیاز اصلاحات لازم را به عمل می آورند .
باید توجه داشت که هدفها و برنامه ریزیهای آينده که با سعي ، کوشش و تفاهم مشترک تعيين شده بایستی منطقي و دست يافتني باشد . در غير اين صورت ، باعث فشارهاي روحي و اضطراب در کارکنان رده پايين خواهد شد ؛ به علاوه هدفها بايد جدي بوده و جنبه هاي کيفي و کمي نتايج کار را در بر داشته و بيشتر عيني و قابل اندازه گيري باشند . گاهي ممکن است لازم باشد هدفهای مورد توافق جهت ضمانت اجرایی بیشتر به تصویب رده بالاتر هم برسد .
به نظر نگارنده ، اين بهترين روش مديريتي در هتلها مي باشد ، چون مشارکت در اهداف همراه با تفاهم ، موجب رشد عطوفت و مهرباني بين كاركنان و مديران هتل شده و این صميميت و انبساط خاطر به مهمانان نيز منتقل خواهد شد .
اهــداف مـديريــت
در هر موسسه خدماتي ، بازرگاني و توليدي به جز اهداف مشترک ، مدیریت نیز هدفهاي خاصي دارد که بر اساس نياز و يا خواستهاي مالکين يا هيأت مدیره تعيين مي شوند .
این اهداف عبارتنـد از :
1- تحكيم روابط انساني از طريق به كارگيري روشهای دموكراتيك
2- شناخت روشهاي مختلف مديريتي
3- آشنايي با نمودارهاي سازماني مربوط به کارکنان و وظائف مديران
4- آشنايي با روش مقابله با عكس العملهاي کارکنان به هنگام ايجاد تغييرات در محيط كار و نحوه غلبه و برخورد با آن
5- سعي و كوشش در جهت ارتقاء سطح تخصص و مهارت کارکنان از طریق آموزشهاي مداوم
6- آشنايي با شـرح وظائف و مسئوليتهاي سرپرستان قسمتها
7- آشنايي با ايجاد روابط انساني بين كاركنان
جرج کلود در کتاب � تاريخ انديشه هاي مديريت � اهداف مديريت علمي را به شرح ذيل عنوان کرده است :
1- تنظيم عمليات موسسات با توجه به معيارهاي بازار به منظور حفظ ارزش سرمايه و تداوم عمليات مطلوب
2- ايجاد اطمينان خاطر در کارکنان نسبت به تداوم عمليات و استمرار استخدام و آموزش و ایجاد در آمد شغلي کارکنان با توجه به معيارهاي بازار و در چهارچوب برنامه ريزيهاي انجام شده در مورد کار عادلانه
3- افزايش در آمد از راه تقليل ضايعات ، کوتاه کردن مراحل انجام کار و صـــرفه جوئــي در هزينه هاي پرسنلي و ساير هزينه ها که در نهايت به افزايش سودآوري و افزایش درآمد کارکنان منجر خواهد شد .
George Claude
4- فراهم آوردن امکانات برخورداري از سطح زندگي بالاتر در نتيجه افزايش درآمد کارکنان
5- تأمين زندگي خانوادگي و اجتماعي مرفه و آسوده براي کارکنان از راه افزايش در آمد و برطرف کردن بسياري از عوامل مضطرب کننده در زندگي آنان
6- تأمين سلامت کارکنان و بهبود شرايط کار فردي و اجتماعي قابل قبول براي آنان
7- فراهم آوردن امکانات استفاده از حداکثر توانائي هاي افراد از طريق اعمال روشهاي علمي در تجزيه و تحليل کار ، انتخاب ، آموزش ، انتصاب ، انتقال و ترفيع کارکنان
8- فراهم کردن فرصتهاي آموزشي تئوري و عملي در حين خدمت براي کارکنان در جهت شکوفائي هر چه بيشتر استعدادها و پرورش توانائي هاي آنان به گونه اي که براي ترفيعات و مشاغل بالاتر آماده شوند .
9-قويت � اعتماد به نفس � و احساس ارزش شخصي در کارکنان از طريق فراهم آوردن فرصت براي هر يک از آنان به منظور شناخت خود و درک اهمیت کارها ، برنامه ها و روشهاي انجام کار موسسه .
10-فراهم کردن امکان � خودشناسي � و � تعيين لياقتهاي شخصي � براي کارکنان از طريق ايجاد و تقويت محيط مناسب براي ارزيابي و شناخت توانائيهاي فردي و تأمين آزادي در روابط سازماني
11-کمک به رشد شخصيت کارکنان از طريق واگذاري کار مناسب به آنان
12-گسترش عدالت از طريق حذف تبعيضات در تعيين و پرداخت حقوق و مزايا و ساير امور مربوط به کارکنان
13-حذف عوامل نامطلوب محيطي عوامل موجود درگیری در بین کارکنان تلاش در جهت ایجاد تفاهم مشترک و تحمل يکديگر و در نتیجه تقويت کارنگارنده در حد مطالعات خود این اهداف را کاملترین می داند .
اصـول روابط انساني بين مدير و كاركنان هتل
1- در مورد نحوه ارتقاء كاركنان به پستهاي شغلي بالاتر توضیح داده شود .
2- در مواقعي كه نياز به تشويق باشد بايد سريعاً اقدام و اطــلاع رساني گردد .
3- هنگام ايجاد تغييرات احتمالي بايد سريعاً اطلاع رساني شده و چگونگي تغييرات و زمان انجام آن مشخص گردد .
4- با كاركنان ارتباط صحیح برقرار گردد و نسبت به حل مشكلات آنان در زمينة كار ، سازمان و يا مسائل شخصي تلاش شود .
5- استعدادها و توانائيهاي افـراد تحت نـظارت شناسایی شود و از آنها در جهت نيل به اهداف استفاده بهینه شــود .
6- زمينه رشد و ترقي كاركنان را فراهم کرده و به منظور تشويق و پيشرفت ، آنــان را بــه واحد های دیگر منتقل کنــد .
7- به منظور ارائه خدمات حرفه اي بهتر و انجام رفتار مناسبتر به کارکنان آموزش داده شود .
اصول ايجاد ارتباط صـحيح بين كاركنان و مديريت هتل
1- هر كارمند ، وفاداري و وظيفه خود را به واحـد مطبوع نشان دهـد و سعي نمايد فضايی مملو از اعـتماد در جهت پيشبرد اهداف هتل به وجود آورد .
2- احساس عــلاقه مندي همراه با وظيفه شناسي را در انجام کار بالا برده و ارتباط خود را با مديريت مستحـكم نمايد .
3- ایجاد همكاري و همفـكري و كار تيمي که موجب هماهنگي در گردش كار شده و اعتماد بين كاركنان و مدير را افزايش داده و باعث آرامـش در گردش كار مي گردد
4- ایجاد محيط كاری پر از صفا و صميميت که باعث حل مـشكلات گرديده و نهايتاً منجر به پيشرفت و توسعه مي گردد و ارتباط بين كاركنان و مديران و بالعكس را تحكيــم مي بخشد .
-
ارتباطات غير كلامي (عمده ترين فعاليتهاي فيزيكي غيركلام)
بد نيست بدانيد كه كلام 7درصد ، لحن و طنين 38درصد و حركات ( كه ارتباطات غيركلامي در آن دخيل هستند )55درصد اطلاعات را منتقل مي كنند . بسياري بر اين باورند كه همواره ارتباطات غير كلامي بر ارتباطات كلامي از نظر صحيح بودن ارجحيت دارد . چرا كه علامات غير كلامي از درون انسان نشات گرفته و اغلب نمي توان آنها را كنترل كرد و اكثر انسانها از مهار كردن هيجانات خود عاجز هستند ، ناكامي را نمي توانند ناديده بگيرند و نشان ندهند و شعف را دير يا زود با حركات خود به ديگري انتقال مي دهند .
عمده ترين فعاليتهاي فيزيكي غير كلامي
بطور كلي عمده ترين فعاليتهاي فيزيكي غير كلامي 12 مورد با تركيب زير است(جدول يك) اين فعاليتها مربوط به فيزيك ماست كه در برخي از اين فعاليتها بطور ويژه توضيح داده مي شوند.
1. فرم موها و محاسن (بخش عمده اي از اختلافات والدين ايراني با جوانان در رابطه با فرم موي آنهاست)
2. حركات چشم و ابرو (چشم صادق ترين عضو ارتباطات غير كلامي است)
3. فرم گريستن (ناليدن، زار زدن و ...)
4. فرم خنديدن (تبسم، زهرخند، نيشخند، قهقهه و ....)
5. لحن كلام: (70 درصد از افراد به خاطر لحن كلام از ما ميرنجند)
6. حركات سر
7. حركات دست (حركات دست ميزان نشاط يا افسردگي را نشان مي دهد0دست فعال ترين عضو ارتباطات غير كلامي است)
8. فرم ايستادن (فرم ايستاذن ميزان اعتماد به نفس را نشان مي دهد)
9. فرم راه رفتن (فرم راه رفتن نشانه ميزان قدرت و توانايي است)
10. فرم نشستن (نشستن در مراودات اجتماعي ايرانيان اهميت خاصي دارد)
11. فرم لباس پوشيدن (فرم لباس پوشيدن اولين تصوير و تاثير را در ذهن ديگران از ما شكل مي دهد)
12. وسايل همراه (كلاه، كيف، تسبيح و ...)
� لباس و پوشش ظاهري
لباس, احتمالا ماو شخصيت ما را شكل نمي دهد اما لباس و وضع ظاهر ، اغلب پايه اي براي قضاوت اوليه در مورد افراد است و تاثير شگرفي بر قضاوتهاي ديگران نسبت به ما دارد . بنابراين بهتر است در هنگام مواجه و روبرو شدن با مردم به بهترين وضع ظاهري مواجه شد.
لباس متحدالشكل يا يونيفرم معناي خاصي دارد و بيانگر درجه و مقام و پايگاه اجتماعي كسي است كه آن را در بردارد . كسي كه لباس نظامي در بر دارد هرچند از نظر رفتار ونگرش بر راي ما ناشناس باشد به صرف پوشيدن لباس خاص ، بسياري از ويژگي هاي رفتاري و نگرشي او قابل تشخيص است . بسياري از پژوهشگران ارتباطات بر اين باورند كه لباس معمولي كم و بيش همين عمل را انجام مي دهد .براي مثال اگر شما لباس مرتبط با پايگاه اجتماعي بالايي را در بر داشته باشيد و هيچكس شما را نشناسد، در عبور از عرض يك خيابان شلوغ بيشتر از كسي كه لباس پايگاه اجتماعي پائين تر را در بر دارد مورد توجه قرار خواهيد گرفت و آسان تر به شما راه خواهند داد .
اصولا تميزي و آراستگي ظاهر به ويژه در لباس هاي شما نشانگر شخصيت و ارزشي است كه شما به خود و حتي به ديگران قائل هستيد . بنابراين در هنگام انجام وظيفه پوشيدن لباسي كه نشانگر شغل شما باشداز يك طرف و تميزي و آراستگي آن از طرف ديگر موجب موفقيت شما در كار و ارتباط صميمانه شما با ديگران خواهد بود .
وقتي مهمانان آراستگي ظاهري و تميزي لباس شما را مي بينند احترام بيشتري براي شما قائل شده و در رضايتمندي آنها بسيار موثرتر خواهد بود. مهمانان و مشتريان معتقدند كسي كه به وضع ظاهري خود نمي رسد در حقيقت احترامي براي آنان قائل نيست و لذا داراي ارزش و احترام كمتري است. پس تلاش كنيم تا در بهترين وضعيت در مقابل مشتريان ظاهر شويم.
پوشاك تقريبا نشانه اي است كه به بيننده مي گويد شما چه كسي هستيد ، از آنجا كه شما مي توانيد نوع پوشش خود را انتخاب كنيد ، اين انتخاب بيانگر آن ذهنيتي است كه مي خواهيد در مورد خود در ديگران ايجاد كنيد و در واقع روشي است كه شما با استفاده از آن مي خواهيد ديگران در مورد شما خوب قضاوت كنند . به طور كلي پوشيدن لباسي بر خلاف عرف جايز نيست.
هنگامي كه براي اولين بار با كسي روبرو ميشويد وضع ظاهري شما خيلي مهم است مهم پوشيدن لباس لوكس و شيك نيست مهم نظم و نظافت آن است. ميزبان بايستي معطر باشد لباس اتو شده و بدون لك بپوشد ، پيراهن تميز و كفش واكس زده داشته باشند. لباس شما از نظر رنگ همخواني داشته باشد موهايتان را مرتب كنيد و هرگز در مجامع پاهايتان را از كفشتان بيرون نكنيد و هميشه متوجه باشيد كه ديگران به پوشش شما خيلي حساس هستند پس باتوجه به آن درباره شما و كارتان قضاوت ميكنند.
لازم به ذكر است لباس مراسم رسمي عموماً كت و شلوار تيره رنگ ، پيراهن روشن ، جوراب خاكستري و كفش مشكي است.
نكات مهم
دربرخورد با ديگران بخصوص هنگامي كه براي اولين بار با كسي روبرو ميشويم چيزيكه قبل از همه درشخص مقابل اثر ميگذارد وضع ظاهري يعنيلباس است.
لباس پوشيدن ميبايست با سن ، موقعيت و محيطي كه در آن زندگي ميكنيد تناسب داشته باشد.
گران و نو بودن لباس مهم نيست لباس تميز بر تن داشته باشيد.
هر كس بايد بداند چه رنگ و چه فرم لباسي براي او مناسب است.
افراد مسن و بخصوص خانمهاي مسن نبايستي در پوشيدن لباس از جوانان تقليد كنند.
لباس ديگران را به عاريتگرفتن كاري است كه كمتر كسي به آن تمايل دارد.
نپوشيدن جوراب و با پاهاي برهنه در حضور مهمانان نشستن خلاف نزاكت است.
زياد تابع مد بودنصحيح نيست بهتر است ازمدهايجديد با عجله استقبال نشود.
چهره و چشم ها
چهره به مراتب از رمزها و رسانه هاي كلامي راستگوتر است و در ميان رسانه هاي غير كلامي تماس چشمي مي تواند كمترين دروغ را بگويد . برخي مطالعات و تحقيقات كه بر روي ارتباطات غيركلامي انجام شده فقط روي حركات چشم ها و چهره متمركز شده اند . چشم ها از ميان كليه وجوه ظاهري ما،آشكار سازترند . چشم ها حتي گاهي بدون اينكه خود بخواهيم ، ارتباط برقرار مي كنند .مثلا وقتي كه مردمك هاي چشم هاي ما گشاد مي شوند صميمي تر، جذابتر و گرمتر به نظر مي رسيم.
بر اساس نظريه اي به نام نظريه مردمك سنجي وقتي كه چشم ها روي چيزي مطلوب و لذت بخش متمركز شده اند ، مردمك ها گشاد و وقتي روي چيزي ناراحت كننده متمركز باشند تنگ تر مي شوند . مردمك هاي بزرگ و گشاد شده نشان دهنده علاقه و مردمك هاي تنگ شده وكوچك شده ،نشان دهنده خستگي و بي حوصلگي است.
نگاه كردن مستقيم بيش از ده ثانيه مي تواند موجب عصبانيت يك فرد شود.
بهتر است در هنگام ارتباط و سخن گفتن بامشتريان ارتباط چشمي و رودررو برقرار كنيم .زيرا حداقل 65 درصد از كل معني و مفهوم سخنان ما در ارتباط چهره به چهره انتقال مي يابد.اما اين نگاه نبايد به صورت خيره شدن به چهره فرد باشد . نگاه كردن به چشم طرف عموماً بيانگر اين است كه ما در گفتار خود صادق هستيم .
اشارت و حركات دست ها
در زندگي روزمره شايد بارها به اين نتيجه رسيده ايم كه بسياري از آدم ها با دست هاي خود سخن مي گويند . به اين معني كه آنان با حركات مختلف دست پيام هاي گوناگوني را به مخاطبان خود القا كرده و با آنان ارتباط موثري از اين طريق برقرار مي كنند.دانش آموزي كه سعي در بيان آموختهاي خود به معلمش دارد .معلمي كه مفاهيم نهفته در ذهن خود را با خلوص براي دانش آموزان خود تشريح مي كند روانكاوي كه با حركت دادن انگشتان خود به صورت منظم بر روي ميز به سخنان بيمار گوش مي دهد و ... مي توان گفت كمتر كسي است كه از آن بهره مند نگردد .
حركات و اشارات دست ها گاه جايگزين كامل زبان و كلام مي شود . با اين حال بهترين روش اين است كه از حركات و اشارات دست ها براي انتقال مفاهيم به مهمانان و ساير افراد استفاده كنيم . و در اين صورت نبايد در استفاده از اشارات و حركت دستها زياده روي كرد.
� دست دادن
� دستدادن نوعي اداي احترام ، ابلاغ دوستي و تأييد صميمت است و نه رفع تكليف .
بعضيها عادت دارند وقتي به چند نفر ميرسند در حالي كه دست را به سوي نفر اول دراز ميكنند براي دست دادن ، رو را به نفر دوم ميچرخانند . همين عمل نسبت به سايرين تكرار ميشود. حال آن كه چنين روشي بسيار بسيار ناپسند است سعي كنيد بهنگام دست دادن با كسي به صورت او و چه بسا به چشمانش نگاه كنيد تا تأييد دوستي و صميمت دو چندان شود . با يك نفر دست دادن و به ديگري حتي نگاه كردن ـ چه رسد صحبت كردن ـ يكجور بيادبي و بياعتنايي است به فردي كه با شما دست ميدهد.
البته ميدانيد كه به هنگام ديدار بزرگترها اين شما نيستيد كه اول دستتان را جلو ميبريد بلكه اوست كه دستش را پيش ميآورد. دست دادن با يك دست انجام ميگيرد و بردن دست چپ به جلو وگرفتن دست طرف ، تاكيد بر احترام نيست نوعي كم اطلاعي از آداب معاشرت است. همچنين است قرار دادن يك دست روي سينه هنگام خوش و بش و به كار بردن لغاتي چون � چاكرم نوكرم � اين اداها و واژهها تملق است عادتي مذموم و مشمئز كننده .
از طرفي طرز دست دادن مانند طرز راه رفتن نشان دهنده اخلاق و روحيه اشخاص است چرا كه از ژست و قيافه افراد ميتوان ميزان اعتماد به نفس يا محافظه كاري و اينكه تا چه حد خونسرد و يا خونگرم و مهربان هستند پي برد.
بايستي صميمانه دست داد فاصله آنقدر زياد نباشد كه بدن خود را بكشيم بايستي قدم پيش بگذاريم وقتي دست ميدهيم بايستي به فرد نگاه كنيم دست دادن بايستي تا حدي محكم ، صميمانه و كوتاه باشد پس نگه داشتن دست افراد براي مدت طولاني و يا با هيجان شديد و يا محكم به كف دست ديگري زدن كار شايستهاي نيست.
امتناع از دست دادن با كسي كه دست خود را دراز كرده است كار شايسته اي نيست دست دادن با دستكش صحيح نميباشد اگر به ميهماني وارد شديد لازم نيست با همه دست دهيد كافي است فقط به ميزبان دست بدهيد.
نكات مهم
طرز دست دادن مانند طرز راه رفتن نشان دهنده اخلاق و روحيه اشخاص است و ميتواند و ممكن است خيلي سرد و يا با بياعتنايي و بيتفاوتي يا خشونت و يا با صميميت و گرمي صورت گيرد.
هنگام دست دادن نبايد با كسي كه ميخواهيم با او دست بدهيم فاصله زياد داشته باشيم و دست خود را خيلي دراز كنيم.
كساني كه ازدور دست ميدهند خودخواه و بيادب جلوه ميكنند.
موقعي كه با كسي دست ميدهيم بايد نگاه خود را به صورت او دوخته با لبخند يا كمي خمكردن سر اظهار خوشحالي كنيم.
نبايستي با دستكش با كسي دست بدهيم.
نگاه داشتن دست اشخاص براي مدت نسبتاً زياد برخلاف نزاكت است.
اگر كسي دست خود را به سوي شما دراز كرد هرچند به نظر شما از نظر شخصيت پائين باشد يا آنكه از او خوشتان نيايد از دست دادن امتناع نكنيد، يا آنكه هنگامي كه با او دست ميدهيد قيافه ناراحتي به خود نگيريد.
دست دادن بايد تا حدي محكم ، صميمانه و كوتاه باشد.
لحن كلام
همانطور كه هر فرهنگ نسبت به فرهنگ هاي ديگر از بسياري جهات متفاوت است از نظر ارتباطي نيز تفاوت هايي مشهود است.
مثلا مردم آذربايجان عموما بلندتر و درشت تر از مردمان فارس و اصفهان سخن مي گويند.عموما شهرنشينان نسبت به روستاييان و عشاير آرام تر و با بلندي كمتري سخن مي گويند.
مردمان كوهستان ها و دشت هاي فراخ به نسبت شهرنشينان از بلندي بيشتري در سخنگويي و محاوره استفاده مي كنند . حرفه نيز در بلندي صدا موثر است كارگران و كاركنان سازمان هاي صنعتي كه با سر و صداي بيشتري سرو كار دارند از كارمندان اداري كه در دفاتر تميز و بي سر و صدا كار مي كنند بلندتر صحبت مي كنند . معماران عمدتاً نسبت به ديگر حرفه ها مثل پزشكان يا كارمندان دفتري و حسابداران از بلندي صداي بيشتري در محاوره با ديگران استفاده مي كنند .
هر اندازه سر و صدا و عوامل اختلال زا بيشتر وجود داشته باشد بلندي صدا بيشتر مي شود.
فردي كه بسيار بلند سخن مي گويد اغلب موجب رنجش ديگران مي شود . روانشناسان و متخصصان ارتباطات معتقدند : افرادي كه داراي ويژگي شخصيتي تهاجمي هستند با بلنداي صداي بيشتري نسبت به كسي كه در نقطه مقابل است و در ويژگي شخصيتي خجالتي قرار گرفته است سخن مي گويد.
كيفيت صدا نيز بايد مطلوب و خوش طنين باشد . لذا ناخوشي هاي مربوط به بيني ، بيني گرفتگي، گرفتگي صدا ، خشونت صدا و نفس زني(دشواريهاي تنفسي) موجب اختلال در ارتباط و ناراحتي مشتريان خواهد شد.
-
مهارتهاي چهارگانه ارتباطات كلامي
كلمات ، در پيامي كه به ديگري منتقل مي كنيد تاثير فراواني دارند . بنابراين از بكار گرفتن كلمات برحسب عادت و بدون انديشه خودداري كنيد .
فراموش نكنيد كه فرمان دادن يكي از برخورد هاي محكوم به شكست است . براي اين كه سخنان شما نافذ و موثر واقع شود بايد نظريات خود را با كلمات مناسب و در چار چوب مشخص مطرح كنيد . كلمات مي توانند تاثير مثبت داشته باشند و يا با ايجاد حالت تدافعي گفت و گو را به بحث و جدل بكشانند .
پس چارچوب پيام خود را با دقت مشخص كنيد و سپس با صراحت و بدون پيشداوري حقايق را با لحن و كلامي غير مغرضانه شرح دهيد .
بيان الفاظي دلپذير و موزون موجب مي شود كه شخص مقابل با متانت گوش فرا مي دهد ، حقايق را جمع بندي كند و به فكر حل مساله باشد . اما عبارات مغرضانه و كينه جويانه اغلب خشم فرد ديگر رابرمي انگيزد و او را به جبهه گيري دعوت مي كند و در نهايت روابط ، را به دشمني و تعارض و نبرد مي كشاند .
يك كلمه بايد دقيقا مفهوم مورد نظر ما را در بر داشته باشد ، نه كمتر و نه بيشتر . به طور كلي كلماتي را انتخاب كنيد كه در الگوي زير بگنجد . (( صريح ، كوتاه ، دقيق ، مودبانه ، صــحيح و پر محتوا ))
كلمات بايد روشن و صريح باشند ، يعني بتوانند به درستي درونيات شما را به ديگران منتقل كنند .
مطلب را مختصر و مفيد بيان كنيد تا مخاطبين شوق شنيدن را از دست ندهند . تحقيقات نشان مي دهد كه آدمي تنها قادر است بين 5 تا 9 نكته را در آن واحد به ذهن بسپارد . پيام خود را تا آنجا كه مي توانيد كامل بيان كنيد .
براي درك ارتباط كلامي با مهارتهاي چهارگانه ارتباط كلامي (1) آشنا مي شويم .
�شنيدن و گفتن، خواندن و نوشتن� مهارتهاي چهارگانه ارتباط كلامي هستند كه آدميان به طور طبيعي و به ترتيب آنها را آغاز ميكنند :
� گفتن / 2 سالگي
� شنيدن / 4 سالگي
� خواندن / 6 سالگي
� نوشتن / 8 سالگي
ما از زماني كه متولد ميشويم ميشنويم اما شنيدن بعنوان مهارت از زماني آغاز ميشود كه فرد تصميم ميگيرد و با اراده انجام ميدهد در اين زمينه بيشتر توضيح داده مي شود.
گفتن
===
سخن گفتن فن يا هنري است كه آدمي به وسيله آن بر ديگران تأثير ميگذارد. ديگران را ترغيب و اقناع ميكند و همواره در مراودات اجتماعي كاربرد دارد.
در اولين لحظه برقراري ارتباط شما با سلام و يا احوال پرسي قدرت بيان خود را نشان ميدهيد. اينكه چقدر با صلابت سلام كنيد يا از روي ترس يا ناراحتي و يا چيز ديگري، وضعيت روحي شما را نشان ميدهد.
گفتن در بين مهارتهاي چهارگانه بيشترين كاربرد را دارد و براي برقراري ارتباط مهم تلقي ميشود. لذا بايستي در هنگام سخن گفتن و يا سخنراني نكاتي را رعايت كنيم.
1. خوب گوش كردن ما را براي بهتر گفتن آماده ميكند.
2. مطالعه كردن به ما فرصت ميدهد تا حرفي براي گفتن داشته باشيم.
3. درباره آنچه اطلاعات نداريم اظهار نظر و صحبت نكنيم.
4. از به كار بردن كلماتي كه معناي آن را نميدانيم خودداري كنيم.
5. به جز آغاز ارتباط سعي كنيد اگر از شما پرسش نشد درباره خودتان سخن نگوييد.
6. هنگام گفتگو به ديگران نيز فرصت گفتن بدهيد.
7. درباره آنچه علاقمند هستيد و اطلاعات داريد صحبت كنيد.
8. سعي كنيد از نظرات بزرگان هنگام سخن گفتن نقل قول كنيد.
9. در سخن گفتن از ديگران تقليد نكنيد.
شنيدن
====
سرچشمه بسياري از مشكلات روزمره، عدم توجه به سخنان ديگران است. چرا كه بسياري اوقات بدون اينكه بدانيم ديگري درباره چه چيزي سخن خواهد گفت فكر ميكنيم همه چيز را ميدانيم.
انديشمندان بزرگ بر اين باورند كه (دو بايد شنيد و يكي بايد گفت) از طرفي كساني كه خودشان را علم كل ميدانند، اهميت و ارزشي براي شنيدن قائل نيستند. در حاليكه �شنيدن، بهرهمندي از دانايي تمامي افرادي است كه با آنان زندگي ميكنيم�.
1. حال چگونه از اين مهارت بهتر و بيشتر بهرهمند شويم :
2. بپذيريم كه ديگران حق حرف زدن و حرفي براي گفتن دارند.
3. از قطع كردن حرف ديگران خودداري كنيم.
4. همواره سعي كنيد فقط به حرف يك گوينده گوش فرا دهيد.
5. شنونده فعالي باشيد يعني آنچه را كه گوينده درست ميگويد تأييد نماييد.
6. اگر ابهامي درباره سخنان گوينده داريد سئوال كنيد.
7. براي كودكان و نوجوانان خيلي مهم است كه والدين آنان به سخنانشان گوش دهند.
8. گوش دادن يعني اينكه براي ديگران و حرف آنان احترام قائل هستيد.
خواندن
=====
خواندن سومين مهارت ارتباطي است كه به طور طبيعي آدميان از 6 سالگي آن را شروع ميكنند، توانايي خواندن امتيازي است كه انسانها را به دو دسته باسواد و بيسواد تقسيم مينمايد و مهارتي است كه اين فرصت را ايجاد ميكند تا ما بتوانيم از انديشههاي انسانهاي بزرگ كه عمدتا" مكتوب است، بهرهمند شويم . واقعيت اين است كه ما چيزي درباره روش صحيح خواندن و مطالعه نميدانيم و متأسفانه در مدرسه و دانشگاه هم چيزي راجع به چگونه درس خواندن به ما نياموختهاند. با اين حال نكات مهمي است كه به ما كمك ميكند تا با درست خواندن به سوي يكي از اساسيترين نمادهاي خودشكوفايي يعني نوشتن حركت كنيم.
1. هر كس هر مطلب يا هر موضوعي را وقتي براي دومين بار ميخواند بهتر و عميقتر درك ميكند. بنابراين تكرار در مطالعه ابزاري مهم در يادگيري است.
2. براي مطالعه فعال، نوشتن نكات مهم در حين خواندن ضروري است. خواندن بدون يادداشت برداري علت مهم فراموشي است.
3. خواندن با خط كشيدن زير نكات مهم، حاشيه نوشتن، خلاصهنويسي و يادآوري دوام مييابد. حتما" بايد در حال مطالعه خلاصه برداري كنيد.
4. پيش از مطالعه از صرف غذاهاي چرب و سنگين خودداري كنيد.
5. حداكثر زماني كه افراد ميتوانند فكر خود را براي مطالعه روي موضوعي متمركز كنند 30 دقيقه است پس ازمطالعه 10 دقيقه استراحت كنيد.
6. پژوهشگران ثابت كردهاند اگر 30 درصد وقت خود را به خواندن و 70 درصد ديگر را به يادآوري اختصاص دهيد بسيار مفيدتر از آن است كه تمام وقت خود را به خواندن بگذرانيد. بهتر است پس از مطالعه، مطالب را به زبان خودتان بازگو نماييد.
7. خواننده بايد آنچه را ميخواند بفهمد
نوشتن
====
زبان و خط عمدهترين شيوههاي ارتباط كلامي است و انسانها براي بيان احساسات بيشتر از زبان و براي ابراز افكار عمدتا" از خط ياري ميطلبند. توسعه علمي جهان نيز مديون اختراع چاپ است كه به تكثير و توسعه افكارو نوشتههاي آدميان انجاميده است.
اگرچه خوب نوشتن كار دشواري است و نوشتن سخت ترين مهارت ارتباطي است اما چگونه بهتر بنويسيم:
1. مدت كوتاهي قبل از آغاز نوشتن، درباره موضوع فكر كنيد.
2. نوشته كوتاه حداقل با بيش از 3 بخش �مقدمه، متن و نتيجه� تشكيل شود.
3. نوشته بلند حداقل بايستي داراي پنج بخش �تيتر، مقدمه، متن، نتيجه و منابع� باشد.
4. براي خوب نوشتن به طور گسترده مطالعه كنيد.
5. غلط انشايي و يا املايي در نوشته تأثير شگرف بر خواننده دارد.
6. از نوشتن كلماتي كه معناي آن را نميدانيد، خودداري كنيد.
7. دقت كنيد نوشتهها از گفتهها تأثير جديتر و ماندگارتري بر ديگران ميگذارد.
8. هميشه بايستي متن نوشته پس از اتمام نوشتن و قبل از ارسال به گيرنده يك بار خوانده شود.
علاوه بر مهارتهاي ارتباطي اشاره شده مهارت ديگري نيز در زندگي روزمره ما نقش ايفاء مي كند كه به آن "تجربه " مي گويند .