ميازاكي در اين اثر به سراغ كتابي با همبن نام نوشته "دایانا وین جونز" رفته و به خوبي و با هنر تمام مخاطب را درگير اين داستان كرده است. انيميشن قلعه متحرك هم به اصل داستان پايبند بوده و هم اثري است كه با سليقه و خصوصيات انيمي هاي ميازاكي پيوند خورده ، البته بيشتر شاهد هنرنمايي ميازاكي در آن هستيم ، چه بسا اگر كارگردان ديگري به سراغ اين كار ميرفت نتيجه تا اين حد مطلوب و دقت به جزئيات اينقدر دقيق نبود. كاراكتر سوفي از وقتي به شكل يك پيرزن درمي آيد دائم در حال تغيير است و ميزان پيري در چهره او در موقعيت هاي مهم با توجه به فضاي موجود متغير است اما اين تغييرات به قدري خوب و حرفه اي كار شده كه قبل از احساس آن ، به باورپذيري بيشتر فضاي داستان كمك مي كند.
هر چقدر عشق سوفي به هاول و بالعكس بيشتر نمود ميابد چهره سوفي جوانتر و شادبتر ميشود و اين حس در يك انيميشن به خوبي كار شده ، حتي در اواخر داستان موي بافته شده خود را به خاطر عشق به هاول به كالسيفر ميدهد كه قبلا هم مشابه آن را در قلعه اي در آسمان ديده بوديم ، اين تغييرات در هاول نيز ديده مي شود حتي تغيير رفتاري او را نيز پررنگ تر و باور پذير تر مي سازد. البته اين تغييرات همگي به سوي ذات اصلي آنهاست ، همان هدف متعالي انسان.
شخصيت جادوگر ويست هم از آن شخصيت هاي خنثي در كارهاي ميازاكي به حساب مي آيد كه نه خوب خوب اند و نه بدِ بد ، شخصيتي كه به همين دليل ساده ممكن است بسيار غير واقعي و ضعيف از آب درآيد كه البته ميازاكي تمام تلاش خود را در اجتناب از اين امر به كار بسته ولي در بعضي صحنه ها مثل برخورد او با سوفي در مسير قصر پادشاه زياد باورپذير نيست.
صحنه هايي مانند جادوي مادام ساليمان در قصر و نشان دادن هاول تلسم شده و همچنين قسمتي كه سوفي بعد از سقوط به دره به كمك حلقه اي كه از هاول گرفته (مشابه حلقه راهنما در قلعه اي در آسمان) بعد از عبور از در جادويي به راز هاول و كالسيفر پي مي برد به زيبايي كار شده اند و هنر ميازاكي را كاملا به رخ مخاطب مي كشند.
در پايان انيمي كه همه چيز به خوبي به پايان مي رسد قلعه را مي بينيم كه به آسمان پرواز مي كند (با پرچمي با نماد درخت !) و اين يك پايان نمادين در آثار ميازاكي است.
در كل ميازاكي مسيري را از "قلعه اي در آسمان" شروع كرد و در "قلعه متحرك هاول" آن را به اوج خود و شايد هم به پايان رساند ، به همين دليل كار بعدي او بايد متفات از اين باشد.