عاقبت حيله انديشي براي ديگران
آورده اند ماهي خواري بر لب جوي آبي، خانه ساخته بود و هر روز به قدر حاجت ماهي مي گرفت و روزگار را به راحتي و فراخي نعمت مي گذراند. با گذشت زمان وقتي ضعف پيري بر او چيره شد و از شكار كردن عاجز گشت. با خود گفت: افسوس كه عمر، سريع و تند گذشت، درحالي كه جز تجربه و تمرين حاصلي نداشت كه در وقت پيري دست مرا بگيرد و ياور من باشد! امروز كه ديگر از كار افتاده ام بايد اساس كارم را بر حيله بگذارم و به ناچار انديشه ايي براي قوت خود كنم. پس غمگين در كنار جوي نشست! خرچنگي از دور او را ديد، جلو آمد و گفت: تو را غمناك مي بينم! گفت: چگونه غمناك نباشم؟ كه زندگاني من بر آن بود كه هر روز يكي، دو تا ماهي مي گرفتم و رفع گرسنگي مي كردم و روزگار مي گذراندم درحالي كه در تعداد ماهي ها كم وكاستي محسوسي ايجاد نمي شد، اما امروز دو صياد از اين جا مي گذشتند شنيدم يكي از آن دو به ديگري گفت؛ دراين آبگير ماهي بسيار است. براي صيدشان چاره ايي بايد انديشيد. ديگري گفت، فلان مكان ماهي هاي بيشتري دارد، وقتي از صيد آنها فارغ شديم، روي به اينجا مي آوريم. حالا تو بگو، اگر حرفشان عملي شود من نبايد به رنج تهيدستي بلكه تلخي مرگ دل ببندم؟!
خرچنگ رفت و ماهيان را از قضيه آگاه كرد. همه ماهي ها نزد ماهي خوار آمدند و گفتند: مشورت كننده هميشه از بلاها و خطرات در امان است. ما با تو مشورت مي كنيم و خردمند اگرچه دوست باشد يا دشمن در هنگام مشورت شرط نصيحت را ناديده نمي گيرد، مخصوصاً زماني كه نفع دو طرف درميان باشد؛ مثل اكنون كه شرط بقاي تو در تداوم نسل ماست. حالا بگو براي ما چه انديشه نيكي در سرداري؟
ماهي خوار گفت: در مقابل صياد امكان مقاومت وجود ندارد! دراين مورد راهنمايي نمي توانم بكنم، وليكن دراين نزديكي ها آبگيري مي شناسم كه آبش زلالتر از اشك عاشق است. به طوري كه مي توان دانه هاي درشتش را از قعر آن شمرد و تخم ماهي را از بالاي آن ديد. اگر بتوانيد به آنجا نقل مكان كنيد درايمني و راحتي و آسايش خيال زندگي خواهيد كرد. ماهيان گفتند: انديشه و نظر خوبي است؛ امابدون ياري و پشتيباني تو ممكن نيست. ماهي خوار گفت: از شما چيزي دريغ نمي كنم، اما اين كار وقت گير است و تا ساعاتي ديگر صيادان بيايند و فرصت از دست مي رود. ماهي ها بسيار التماس كردند و منتها كشيدند تا قرار را براين گذاشتند تا ماهي خوار هر روز چندتايي ماهي به آن آبگير ببرد! ماهي خوار طبق قرار هر روز چند ماهي را به هواي آبگير خيالي به تپه اي كه در آن اطراف بود مي برد و مي خورد و ديگر ماهيان، بي خبر از همه جا در آن جابجايي تعجيل و شتاب مي كردند و بريكديگر پيش دستي مي كردند و سبقت مي گرفتند!
ماهي خوار هم به ديده عبرت سهل انگاري و غفلت آنها مي نگريست و به زبان پند و نصيحت مي گفت:
هركه به بيهوده گويي دشمن فريفته شود و به موجود پست فطرت و بد ذات اعتماد كند، سزايش مرگ است.
خلاصه، روزها به اين صورت مي گذشت تا اين كه نوبت به خرچنگ رسيد و او هم خواست كه نقل مكان كند.
ماهي خوار او را هم بر پشت خود سوار كرد و روبه آن سمتي كه قبرستان ماهي ها بود پرواز كرد. وقتي خرچنگ از دور استخوان ماهي ها را ديد، به حقيقت ماجرا پي برد و با خود گفت: فرد دانا وقتي به خطر دشمن پي مي برد و قصد او را در گرفتن جانش مي بيند، اگر براي نجات جان خود كوشش نكند، خودكشي كرده است. در صورت تلاش اگر پيروز شود مشهور مي گردد و اگر شكست خورد در ميزان همت و مردانگي و شهامت مورد سرزنش قرار نمي گيرد و علاوه بر سعادت و شهامت، اجر و پاداش جهاد را هم براي او مي نويسند. با اين افكار خود را برگردن ماهي خوار انداخت و حلق او را محكم فشار داد، طوري كه بيهوش بر زمين افتاد و به زيارت دربان جهنم رفت!
خرچنگ راه خود را درپي گرفت و قدم در راه بازگشت نهاد تا به بقيه ماهي هاي بركه پيوست و تمام ماجرا را برايشان شرح داد و مرگ ياران گذشته را تسليت و ادامه حيات آنها را تبريك گفت. همه آنها از عاقبت شاد شدند و مرگ او را عمر دوباره ايي براي خود به حساب آوردند.
اين داستان مثل «چاه مكن بهر كسي، اول خودت دوم كسي است» به اين معني كه بسياري از افراد با حيله و مكر مجوز مرگ خود را امضا مي كنند.
كتاب كليله و دمنه
اشاره اي به برخي از داستان هاي سندبادنامه
در تاريخ زبان و ادبيات فارسي، قصه نويسي سابقه اي طولاني دارد. نخستين آثار ادب فارسي حاوي مجموعه هايي از قصه هاي مردمي است كه در ميان آنها مي توان از كتاب كليله و دمنه نام برد كه اصلاً از پنچتنتراي هندي مايه گرفته و به صورت عبارات منظوم و منثور عرضه شده است. از ساير آثار ناب فارسي كه ريشه ايراني دارند مي توان از هزار افسانه، مرزبان نامه، سندبادنامه، طوطي نامه و بختيار نامه نام برد. مجموعه هايي از اين نوع قصه ها در وهله نخست براي سرگرمي و تهذيب اخلاق بعضي از شاهان تأليف شده اند و گو اينكه شهرت عمومي يافته و به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته اند اما در درجه اول محدود به طبقات تحصيل كرده و با سواد بوده اند.1
اما عشق به شنيدن يك قصه يا افسانه، اختصاص به فرد يا گروه يا ملت خاصي ندارد؛ از اعماق جنگل هاي آمازون تا كلبه هاي اسكيموها در آلاسكا،از كنار كرسي ايراني تا قهوه
خانه اي در ايرلند،از آفريقا گرفته تا چين و استراليا، همه جا قرن هاي متمادي است كه ميليون ها نفر با علاقه و شوق به شنيدن افسانه ها پرداخته اند و در همه جا آن افسانه سرايي را كه بتواند با جذابيت و مهارت قصه اي را بيان كند ، در دل تحسين مينمايد.2
در كليله و دمنه از زبان بزرگمهر، فوايد كتاب هاي قصه و افسانه چنين بيان شده كه «پند و حكمت و لهو و هزل بهم پيوست تا حكما براي استفاده آن را مطالعت كنند و نادانان براي افسانه خوانند...».3
جمعي از دانشمندان علم فولكلور معتقدند كه هند، مركز مهد بسياري از داستان ها و افسانه هايي است كه هم اكنون در كشورهاي جهان و از جمله ايران وجود دارد. پس از اسلام ترجمه هاي متعدد و منظمي از افسانه ها توسط ايرانيان از آثار پهلوي به زبان عربي و فارسي دري به عمل آمده و مالاً در حفظ بسياري از اين افسانه ها مؤثر افتاده است. كتبي نظير: «خدايناميك ها» كه به اعتباري منبع اصلي شاهنامه فردوسي است و «هزار افسانك» كه مأخذ ترجمه كناب هزار و يك شب است، همچنين هزاران افسانه ديگر دربارۀ پهلوانان و نبردهاي آنان تا قصه هاي ديو و پري و حكايت عدل امراء و هوش وزرا و افسانه هاي مربوط به حيوانات و پرندگان قرن ها دراين گونه داستان هاي عاميانه اصلي بسيار كهن در تاريخ زندگي يك قوم دارند گرچه داستان ها هر بار به اقتضاي زمان و به حكم تحول اوضاع جامعه، رنگي تازه به خود مي گيرند.4
نكته ديگر آنكه اين داستان ها اغلب به صورتي تمثيلي بيان شده اند چنانكه زادگاه اين افسانه ها يعني «ادبيات كهن هند» را مي توان جزو نخستين آثار تمثيلي بشر دانست.5
سندبادنامه كه درباره اش بيشتر صحبت خواهيم كرد، طبق تحقيقات دانشمندان از اصل ايراني است كه احتمالاً به ادبيات هندي وارد شده و با عناصري از فرهنگ هند درآميخته است.6 نسخه اي كه از اين كتاب امروزه در زبان فارسي موجود است، اثر ظهيري سمرقندي است.
اين كتاب از نوع داستان هاي تمثيلي است و همان طور كه اشاره شد، خلف صدق كليله و دمنه محسوب مي شود كليله و دمنه به تعبيير پيشينيان از نوع كتب حكمت و به خصوص به سياست مدن يعني آيين كشورداري و طرز تدبير توجه دارد. در حقيقت غور در مطالب كتاب به جهان بيني خاصي رهنمون مي شود مبني بر خرد، دورانديشي داد پيشگي، تدبير، زيركي، چاره انديشي و معرفت فراوان به روحيات مردم.7 ظهيري سمرقندي نيز در ديباچه سندبادنامه اين گونه نظر دارد كه «آن غرايب كلم و عجايب حكم كي تأسيس قواعد رياست و تأكيد مباني سياست است متضمن مصالح دين و دولت و متكفل مناج ملك و ملت جد او هزل مانند و موعظمت او حكمت پيوند به امثال و اشعار و اخبار و آثار آراسته كردم...»8
در كتاب سندبادنامه دو بخش مهم و اصلي ديده مي شود: يكي داستان عشق كنيزك بر شاهزاده كه همانند داستان سودابه و سياووش زليخا و يوسف است و البته محور اصلي كتاب واقع شده است و ديگري حكايت هفت وزير و شفاعت آنها و ارشاد پادشاه است كه خود بخش مهمي از كتاب را شامل مي شود و البته شباهت فراواني با كتاب بختيارنامه و حكايت ده و زير در آن كتاب دارد.
اما در ميان دو بخش مهم و اصلي، حكايات و داستان هاي شيرين و حكمت آميزي نقل شده كه شخصيت هاي اين حكايات مردم و حيوانات و پرندگان هستند و سزاوار آن است كه به عنوان بخش مهم ديگري از سندبادنامه مورد تجزيه و تحليل واقع شود بلكه مي توان بن مايه و ارزش سندبادنامه را در همين حكايات جست و جو كرد زيرا به نظر مي رسد كه اغراض نويسنده در اين بخش نموده شده است. اين حكايات كه از ابتداي ظهور سندباد حكيم، در متن كتاب آغاز مي شود و تا پايان كتاب به فراخور مطلب جاري است، شامل سي و چهار داستان كوتاه بلند است.
سندبادنامه يك داستان اساسي است كه در ضمن آن حكايات و قصص متعدد مي آيد.
پادشاهي پسر بسيار تربيت شده و صاحب جمالي دارد كه مورد عشق و علاقه يكي از زنان حرم شاه است. اين زن به ملكزاده اظهار عشق مي كند و مي گويد كه اگر مرا از وصال خود برخوردار كني من شاه را مسموم مي كنم و تو بر تخت سلطنت مي نشيني. ملكزاده از اين سخن مشمئز و متنفر مي شود و از حرم بيرون مي رود و آن كنيزك به حضور شاه رفته ملكزاده را متهم مي سازد. شاه گفتار او را باور كرده في الفور حكم مي دهد كه ملكزاده را بياورند و به قتل برسانند. سندباد كه استاد و معلم اين شاهزاده است از دلايل نجومي چنين استباط كرده است كه مدت هفت روز ملكزاده بايد لب از سخن گفتن ببندد و اگر به يك كلمه تفوه كند عمرش به پايان خواهد رسيد. از طرفي چون ملكزاده ساكت باشد،تهمت و افتراي آن زن را نمي تواند از خود دفع كند. اما خبر به هفت وزير شاه مي رسد و ايشان مصمم
مي شوند كه در اين روز به هر تدبيري كه هست قتل ملكزاده را به تأخير بيندازند تا قفل از دهان او برداشته شود. بنابراين هر روز در ساعتي كه ملكزاده را براي اجراي حكم شاه به حضور او مي آوررند، هر هفت وزير در برابر تخت او مي ايستند و هر روز يكي از ايشان دو حكايت در اثبات خدعه و مكر زنان و مضار عجله در اجراي حكم قتل به عرض شاه مي رسانند و روز بعد زن شاه حكايتي در گنهكاري مردان مي گويد و به التماس تقاضاي مجازات شهزاده را مي كند تا روز هشتم تهمت را از خود دفع كرده حجت بر بي گناهي خود مي آورد و شاه، آن زن بي عفت بدطينت را به جزاي عملش مي رساند.
سندبادنامه به اين لحاظ «كه شكل يافته از داستان هايي منقطع است كه محور همه آنها يك مقصود اصلي باز داشتن داستان شنونده از ارتكاب عملي كه داستانگزار مانع آن است10» بسيار شبيه به كتاب بختيارنامه11 و نيز كتاب طوطي12 نامه است».
شخصيت هاي اين داستان ها را مي توان به دو گروه حيوانات و آدميان تقسيم كرد. حيواناتي نظير حمدونه، روباه، شتر، طوطي، كبك، بوزينه، شير، سگ، راسو، زنبور، مورچه و هدهد. و در بخش آدميان طبقات مختلفي از مردم چون شاه، وزير، تاجر، زن، بزاز، بقال، لشكري، كودك، گرماوه بان، شاهزاده، گنده پير، صياد، زاهد، كفشگر، پارسامرد و طرازان و در كنار آدميان از غول و پري نيز صحبت به ميان مي آيد. ازميان اين 34 داستان مربوط به آدميان 30 داستان مربوط به آدميان و غول و پري و بالاخره 7 داستان مربوط به آدميان و حيوانات است. در هر كدام از اين داستان ها حكمت و موضوعي پندآميز وجود دارد. غير از موضوع مكرر غدر و مكر زنان كه در اغلب حكايايت نقل شده است.13 اين مضامين در حكايات متفاوت يافت مي شود: «بر حذر بودن از قريب، در عمل كردن و لاف نزدن احتراز از تقرب با سلطان، اقتدا به رهبري دانا و ترك صحبت نادان، تدبير دركارها قبل از اقدام به انجام آن كه مكرر نقل شده است، در مذمت تعجيل، حرص بي جا به هلاك مي انجامد، رعايت شرط احتياط، پرهيز از مشورت با احمق كه ثمره اي جز يأس ندارد، در مذمت مشاوره با زنان مشروط به سن و سال نيست(چنانكه كودكان در 3 حكايت به صفت زيركي متجلي اند) مهيا شدن مقدمات براي هر كاري لازم است، چون كار به جان رسد ديگر گريزي نيست از تقدير حذر سود ندارد».
با اين حال بعضي از موضوعات بيشتر قابل تأمل هستند: در حكايت پنجم «داستان كدخداي با زن و طوطي» كه دربارۀ غدر و مكر زنان نقل شده است و نيز نقش طوطي در ساختار كلي داستان، به حكايات و قصه هايي ديگر در ادبيات فارسي شباهت فراواني دارد.
خلاصه داستان اين است كه مردي زني صاحب جمال كه متابعت وساوس شيطاني
مي كرد. اين مرد صاحب طوطي اي بود گويا، كه اسرار خانه و حوادث آن را براي مرد نقل
مي نمود. مرد شبي به ميهماني دوستي دعوت مي شود و قبل از ترك خانه به طوطي
مي سپارد كه آنچه در غياب من در منزل رخ مي دهد به خاطر بسپار و برايم بازگو كن. در غياب شوهر، زن معشوق خود را فرا مي خواند و طوطي هرآنچه به آنها مي گذرد را مي بيند و بعد از آمدن شوهر برايش نقل مي كند و شوهر هم زن را گوشمال حسابي مي دهد. زن از اين موضوع مي رنجد؛ اما با حيله طوطي را دچار صحنه سازي مي كند و بار ديگر به سراغ معشوق خود مي رود. طوطي از آن صحنه سازي «طشت و حراقه و چراغ و بادبيزن و آب» كه زن حيله كرده بود دچار ترس و توهم شده و مي پندارد طوفاني شده است و آنچه به نظر خود مي بيند براي صاحب خود نقل مي كند. و البته با گفتن آن هذيانات مورد مؤاخذه مرد واقع
مي شود و از خانه به در مي افتد. تا اينكه با تفحص دوستي از دوستان آن مرد، بي گناهي طوطي و حقيقت مطلب روشن مي شود ولي چه سود كه طوطي سخت مجروح و شكسته شده است.
حكايت مرزبان و زن او و بازدار او در كليله و دمنه حكايت هاي كتاب طوطي نامه؛ و حكايات كتاب جواهر الاسمار بسيار شبيه به اين حكايت سندبادنامه است. و البته دو كتاب طوطي نامه و جواهر الاسمار از اصل سانسكريت «سوكه سپتايي» به معني هفتاد طوطي مأخوذ است.14 موضوع كتاب طوطي نامه اثر ضياءالدين نخشبي از نويسندگان و شعراي قرن هشتم، سرگذشت زني است خجسته نام كه شويش طوطي اي گويا و رازدان داشت. شوي به سفر رفته و زن شيفته جواني از شاهزادگان شده، هر شب آهنگ رفتن به خانه او مي كرد، ليكن طوطي او را تا بانگ خروس به افسانه اي سرگرم مي داشت تا شوي از سفر بازآمد. طوطي حقيقت حال بدو گفت و او زن را از زيور حيات عاري ساخت.15 قالب كلي داستان كتاب جواهر الاسمار نيز شبيه «طوطي براي بانوي خويش، خجسته مي گويد.16
در مورد نقش حيوانات مختلف در داستان هاي ادبي بايد اذعان كرد كه ورود حيوانات به صحنه ادبيات به اين منظور بوده است كه فكر سازنده و نو به ساحل امن نشر و گسترش برسد، چنانكه تمثيل هاي كليله و دمنه اثر نصرالله منشي از اين دست هستند:
حيواناتي ناقل افكار ممنوع به عبارتي حيوانات بلدهايي را ماننده اند كه زوار بي جواز فكري را از بيراهه به زيارت مي رسانده اند و در بين اين حيوانات طوطي مقام امن و خاص خود را دارد. پرنده اي مال انديش و معقول كه جز در زمينه مسائل خانوادگي و عشقي گاهي معضلات تجاري و اقتصادي هنري ديگر ندارد و ديگر امور را چون سياست به گرگ و گاو و شير و شغال واگذارده است. طوطي با بسياري از شعراي بزرگ ما از جمله سنايي، نظامي، خاقاني، عطار، مولوي، سعدي و حافظ انس گرفته است و در نزد همگي به شيرين سخني و شكرشكني شهره شده است. هرچندگاهي «طوطي محبوس در قفس» را اشاره به مردمي در بندي قفس تن و اسير زندان طبايع گشته، دانسته اند و تعبيير عرفاني ديگري از وي نكرده اند، اما همگي طوطي بازان برآنند كه «طوطي خرد دنيايي دارد» صفاتي كه به طوطي نسبت داده اند كاملاً متضاد است. گاهي او را نشانه خامي و نپختگي و بي انديشه و تعقل سخن گفتن شمرده اند و گاه او را مال انديش و سايس و دانا.17
در كتاب مقدس «وادها» و در اكثر داستان ها حيوانات نقش انسان را ايفا مي كنند و انسان از زبان حيوانات سخن مي گويد از اختصاصات داستان هاي هندي، نسبت دادن خواص انساني به حيوانات و پرندگان است. آنهايي كه درتماس دائمي با طبيعت بودند نمي توانستند به موجودات طبيعت بي تفاوت بمانند و اين روش متباين با فكر يك هندو است. زيرا هندوان به تناسخ و وحدت وجود معتقدند و به همين دليل در اين داستان ها حيوانات و پرندگان و حتي نباتات از نيروي عقلايي و قوه تكلم بهره مند هستند و آنها نيز در تكامل معنوي خود تلاش
مي كنند.18
از نقش زن و مرد در اين داستان ها بسيار مي توان سخن گفت، در داستان هاي هندي به طور كلي هر چند مرد هندي متعصب و انحصار طلب و با سوء ظن معرفي شده است زن هندو بي قيد و انحصار شكن و حيله گر ترسيم گشته. همواره كوشش زن اين است كه از سايه تملك انحصاري مرد هندي بگريزد و يا دست كم خود را از مظان تهمت بي عفتي مرد، برهاند.19 زن كه به الزامي طبيعي و دوراني درگير و بند زمين اسير مي ماند، از خوش بيني بيزار است. نمي خواهد و نمي تواند هر روز به گوشه اي و هر شب جايي باشد. ناچار اسكان مي يابد و حضري مي شود. با اسكان زن، مرد هم به تبع تن به اسارت مي دهد. و اين اسارت تا به آنجا مي انجامد كه در دوره اي مالكان زمين و ده را با كشاورزانش يك جا معامله مي كنند. اما طبع مردم بي قرار و نا آرام است. هر چند دلبستگي به زن، بستگي به زمين را تحميل مي كند ولي مرد، خوي خوشنشيني خويش را در قالب سفر هنوز دارد. از اين سر عالم مي كوبد و مي رود تا به انتهاي عالم برسد و آب حيات را بيابد و مرگ را مغلوب كند . اگرچه در اين تلاش به مراد نمي رسد و مغلوب مرگ مي گردد اما دست كم تاريخ را
مي سازد ولي زن حضري مي نشيند و مي زايد و براي نوزادش مي سرايد. يعني بودن اينكه بر مرگ غلبه كند، به زندگي مي پردازد. زندگي براي او هوس باختن است و قصه ساختن. تاريخ و قصه يعني گذشته انسان.20
موضوع ديگري كه در سندبادنامه به چشم مي خورد صفت تعجيل و عكس العمل سريع و بدون تدبير مردان است كه در چندين داستان آن را نقل كرده آن دو گرچه مي خواسته اند شاه را از تعجيل منع كنند ولي گويا عمدي بوده كه صفت عجله و برخورد قاطع اما بدون تأمل و آگاهي را به مردان مختص كنند به ويژه وقتي كه موضوع حمايت يا حميت از اهل و عيال مدنظر بوده است. داستان هايي نظير «مرد لشكري و كودك و گربه و مار» و داستان «زن پسر با خسرو و معشوق» از اين قبيل اند.
در حكايت دوازدهم، داستان زن بازرگان،موضوع حول محور مكر و حيله زنان است. داستان از اين قرار است كه بازرگاني زني صاحب جمال دارد و به مناسبت شغلي كه دارد سفر مي كند و درهنگام غيبت او طالبان وصال زن به سراغش مي آيند و هر يك به او تقربي مي كنند. بازرگان نيز كه سفرش به طول مي انجامد با خود مي انديشد كه نبايد عمر را بيهوده و بي «مي و معشوق» به سر كرد و بنابراين تصميم مي گيرد تا زني صاحب جمال را دريابد و البته اين زن كسي جز همسر خود او نيست و اسباب ادعاي زن به اين طريق فراهم مي شود و كدورتي بين آن دو واقع مي گردد تا اينكه به وساطت رفع مي شود. در اين داستان اگر چه عشق بازي زن حيله و غدر او محسوب مي شود اما چگونه مي توان تقاضاي «مي و معشوق» بازرگان و خيانت او را توجيه كرد.
اما حكايت بيستم داستان زاهد و پري و مشورت با زن از جمله حكايت هايي است كه نظايري در ادبيات دارد. اين داستان به لحاظ اسلوب و موضوع اصلي، بسيار شبيه است به داستان «يوسف و كرسف» كه در سياستنامه21 خواجه نظام الملك طوسي نقل شده است.
خلاصه داستان بيستم اين گونه است كه زاهدي بود كه در گوشه اي به طاعت حق مشغول گشته و با يكي از جنيان و پريان راه مصاحبت و موافقت در پيش گرفته. تا اينكه روزي آن جني قصد دياري ديگر كرد ولي وقت رفتن به زاهد همنشين خود سه نام از نام هاي بزرگ خدا را كه موجب برآورده شدن دعا و گشايش خير و رحمت بود بياموخت تا با آن بتواند رفع مهمات و معضلات كند و طريق كمال را بپيمايد. اما زن زاهد سبب حرمان او مي شود. و هر سه نام بزرگ خداوند را در سه خواسته و مقصود تباه و بي ارزش بر زبان زاهد جاري مي كندو او را عاطل و باطل مي گذارد.
نظير اين داستان «يوسف و كرسف» است و آن بدين گونه نقل شده «گويند در روزگار بني اسرائيل فرمان چنان بود كه چهل سال تن خويش را از گناه كباير بر نگاه داشتي و نمازها به وقت خويش بگزاردي و هيچ كس نيازردي، سه حاجت به او نزديك خداي عزوجل روا بودي و هر چه خواستي ميسر گشتي. در آن روزگار مردي بود از بني اسرائيل، پارسا و نيكمرد نام او يوسف و زني همچون او پارسا و ستوده نام او كرسف. اين يوسف به اين گونه چهل سال طاعت كرد خداي عزوجل...؛ پس زن را گفت كه من طاعت چهل ساله به سر بردم و سه حاجت من رواست و در همه جهان مرا نيكخواه تر از تو كسي نيست. چه گويي و چه خواهم از خداي عزوجل. زن گفت ...از خداي تعالي بخواه تا مرا كه جفت توام جمالي دهد...مرد را حديث زن خوش آمد. دعا كرد و گفت يا رب اين زن مرا حسني و جنالي ده كه هيچ زن را
نداده اي. ايزد تعالي دعاي يوسف اجاب كرد. زن او ديگر روز، نه آن زن بود كه شب خفته بود. صورتي گشته بود كه هرگز جهانيان به نيكويي او نديده بودند....»
«از اين معني، هوش و تمناها در سر اين زن شد و بي فرمان و لجاج و ستيزه كاري پيش آورد....و دست از داشتن و شستن و خورد و خواب ايشان بداشت. و از بدسازي به جايي رسيد كه يوسف از او به جان آمد و ستوه شد و سخت اندر ماند. روي به آسمان كردو گفت: «يا رب اين زن را خرس گردان». در وقت خرسي گشت و نكال شد...ديگر باره درماند و عاجز شد. ضرورتش بدان آورد كه روي به آسمان كرد و دست برداشت و گفت: «يا رب اين خرس گشته را زني گردان چنانكه بود و دلي قانعش بده تا بر سر اين كودكان خرد مي باشد و تيمار ايشان مي دارد چنانكه مي داشت تا من بنده به عبادت تو خداي كريم مشغول گردم».
در حالي اين زن همچنان كه بود، زني گشت و به تيمار كودكان مشغول گشت... و چهل سال عبادت يوسف هباء منثور شد و حبطه گشت و به سبب هوا و تدبير زن.»
حكايت سي و چهارم، داستان زنبور و مورچه، نيز در ادبيات فارسي بارها نقل شده و از جمله عطار22 آن را به نظم آورده سروده است. در كتاب جوامع الحكايات23 عوفي نيز اين حكايت نقل شده و گويي اقتباسي است از همين حكايت كه پيش تر در كتاب اسرارالتوحيد مذكور افتاده بود و آن چنين است.
اين داستان در كتاب اسرار التوحيد اين گونه نقل شده است:
شيخ ما گفت: ـ قدس الله روحه ـ كه وقتي زنبوري به موري رسيد او را ديد كه دانه اي گندم مي برد و به خانه و آن دانه زير و زبر مي شد و آن مور با آن زير و زبر مي آمد و به جهد و حيله بسيار آن را مي كشيد و مردمان پاي بر او مي نهادند و او را خسته و افگار مي كردند.
آن زنبور آن مور را گفت كه اين چه سختي و مشقت است كه تو را از براي دانه اي بر خود نهاده اي و از براي يك دانه محقر چندين مذلت مي كشي. بيا تا ببيني كه من چگونه آسان مي خورم و از چندين نعمت ها با لذت بي اين همه مشقت نصيب مي گيرم و از آنچه نيكوتر و بهتر است و شايسته به مراد خويش به كار مي برم. پس مور را با خويشتن به دكان قصابي برد، جايي كه گوشت نيكو فربه تر بود. بنشست و از جايي كه نازك تر بود سير بخورد و
پاره اي فراهم آورد تا ببرد. قصاب فراز آمد و كاردي بر وي زد و آن زنبور را به دو نيمه كرد و بينداخت. آن زنبور افتاد و آن مور فراز آمد و پايش بگرفت و مي كشيد و مي گفت: «هر كه آنجا نشيند كه خواهد مرادش بود چنانش كشندكه نخواهد و مرادش نبود.»24
درخواست مطلب در مورد چند موضوع روانشناسی
سلام.
من در مورد یکی از موضوعات زیر باید تحقیق کنم و حتما هم باید انگلیسی باشه. ولی چون انگلیسی بلد نیستم مخصوصا زبان تخصصی روانشناسی رو ، نمیتونم سرچ کنم ، چون نمی فهمم که درباره چیه و داره چی میگه.
1. شناخت درمانی
2. رفتار درمانی
3. ارتباط عمومی
4. رفتار جرات مدارانه
5. خانواده درمانی
لطفا فقط در مورد یکی از اینها مقاله بدین. ( حتما انگلیسی )
البته اگه هم انگلیسیش باشه و هم معنیش با هم که خیلی شرمندم میکنید ، ولی در هر صورت متن انگلیسیش مهمتره.
آدرس یه سایت خوب و مقاله هاش یا آدرس مستقیم مقاله ( انگلیسی ) بدین. فقط خواهش میکنم تا فردا یعنی سه شنبه 2 مرداد تا ظهر و حد اکثر عصر جواب بدید. یه جورایی پای آبرومم در میونه.
من این تاپیک رو در انجمن متفرقه ، ادبیات و علوم انسانی و وب سایت ها و وبلاگ ها ایجاد کردم.(قابل توجه مدیران و همکاران این انجمنها ) :
من نمیدونستم دقیقا باید این موضوع رو تو کدوم انجمن مطرح کنم. اگه وجود این تاپیک داری اشکاله ، خواهش میکنم تا فردا صبر کنید تا من جواب بگیرم ( یا جوابمو بدید ) بعد این تاپیک رو انتقال بدهید یا پاک کنید.
با تشکرات فراوان از هر کی کمک میکنه و هرکی که تلاش میکنه که کمک کنه
:11::10::11::10:
درخواست یک تحقیق برای درس ادبیات فارسی
دوستان با سلام مجدد
دوستان راستش رو بخواین برا دانشگاه باید یک تحقیق ببرم استاده گفته میتونید از اینترنت تهیه کنید ولی باید از 4 منبع مختلف تهیه بشه یک موضوع ادبی باید باشه حالا در زمینه شعرا یا هر چیز ادبی دیگر ولی از 4 منبع مختلف باید باشه یعنی نصفش از این منبع نصفش از منبع دیگر و نصف بقیه از منبع سوم و بقیش هم از منبع چهارم اگه تعداد منابع بیشتر هم بود چه بهتر حتی اگه منابع از روی کتاب هم باشه که دیگه محشر میشه.
فقط زندگی نامه نباشه
مقدمه هم داشته باشه
ولی دوستان توروخدا کمکم کنید تا بتونم یک تحقیق خوب ارائه بدم.
با تشکر از همکاری صمیمانه شما عزیزان
تحقیق در مورد سکه بعد از اسلام
سلام دوستان
من یه تحقیق می خوام در مورد سکه در اسلام و بعد از اسلام
لطفا کمک کنید
خیلی واجبه کمک کنید