آقا ولش کن اینارو من رد کردم دستت درد نکنه
الان رسیدم به اونجایی هست که پرنده توی یخ هستش که با یک اهرم که در پشتش هست از دهنش آتیش میاد بیرون تا یخ های اطراف ذوب بشه که من ردش کردم حالا رسیدم به یک در که پشتش یک محوطه است که یکی از این مترجمها تا منو میبینه خودش پرت میکنه پایین بعد که با استفاده از یک اهرم که در کنار در هست در را باز میکنیم یک در که قفل پس از ترجمه متنه باز میشه
یکی دیگه یکه آیینه هستش که وقتی داخلش میشی دوباره می افتی پشت در اولی و دوباره یارو خودش رو می اندازه.
ایینه حکم فلش بک را داره تنها ابزار من هم یک از اون مجسمه ها هستش که زمان را نگه می داره
حالا چیکار کنم