اوضاع تاريخى بعد از اسلام
دوام نثر پهلوی
ترجمهٔ کتب و ادبیات ایرانی
تاریخنویسی به زبان فارسی و اوضاع تاریخی
ترقی فارسی از لحاظ تاریخنویسی در عهد ...
شعوبیه یا آزاد مردیّه
تاریخنویسی در عرب
ضعف تألیفات فارسی
شیوع ادبیات باستانی به طریق ساختگی
ايران در نتيجهٔ جنگهاى نهصدساله با روم و فتور و کهولت دين مزديسنى و انقلاب فکرى و سياسى که از زمان پيروز و قباد پيدا شده بود روى به ضعف نهاد و تدابير خسرو اول و خسرو دوم هم بهجائى نرسيد و شورش سپاهيان که بىشک به پشتوانى اعيان و روحانيان بر ضد خسرو دوم روى داد، ايران را طورى در هم شکست و ناتوان ساخت که نتوانست در برابر تاخت و تازهاى پى در پى تازيان تاب بياورد و با آنکه ايرانيان زيادتر از روميان به ايستادگى و رشادت به خرج دادند، اما زودتر از آنها منقرض گرديدند.
وضع جغرافيائى پايتخت ايران يکى از اسباب بزرگ اين انقراض بهشمار مىآمد، و عاقبت آن پادشاهى بزرگ که چندين قرن علم و تمدّن و فرهنگ مشرق را به سبب سازمان بزرگ و معقول خود نگاهدارى کرده و از آن پشتيبانى مىنمود، سرنگون گرديد.
اما تمدّن و فرهنگ او از ميان نرفت و برخلاف آنچه شهرت دارد زبان او نيز از تعرّض اجانب محفوظ ماند، و طولى نکشيد که بار ديگر از بيخ و ساقهٔ آن باغ نيمهويران، به اهتمام باغبان محلى شاخ و برگ و بارى نو با پيوندهاى تازهتر پديدار گرديد، و دولت اسلام در همان محل قديم خود پايتختى بهوجود آورد و دربارى ساخت که از حيث سازمانى اخلاقى و مادّى به مراتب طبيعىتر و استوارتر از عهد پيشين بود، و ادبياتى بهوجود آورد که صد يک آن را در عهد ساسانيان نداشت و از لحاظ سياست نيز به عين سياست ساسانى را پيش گرفت، در امور داخلى پادشاهان يا سپهبدان گماشت که با اختيارات نامحدود در ايالات مأمور مىشدند، و گاهى شهرياران رياست را به فرزندان خود مانند عهد هخامنش و اشکانى و اوايل عهد ساسانى به ميراث مىنهادند.
در امور خارجى نيز رقابت با روم فراموش نشد، بلکه بر قوّت آن افزود و اين دفعه نه تنها با روم بيزانس (قسطنطنيه) طرف بود بلکه با تمام پادشاهان اروپا دم از رقابت مىزد. همچنين در ترکستان و دشت قبچاق و هندوستان نيز لشکرهاى اين دولت همواره پيشروى مىکردند و بار ديگر تجارت بين شرق و غرب که اساس رقابت ايران و روم بود بالکلّ در دست دول اسلام افتاد و به همين سبب دولت روم و دول کوچک فرنگ رو به ضعف و زبونى نهادند و در جنگهاى صليبى شکست خوردند.
اين دولت اگر چه بهصورت دولتى عربى محسوب مىشد ولى اهل تحقيق دانند که در حقيقت مردان سياسى و سرداران و نويسندگان و حتى سربازان ايرانى پيشاهنگ و سايق اين تمدّن و جنبش بزرگ بودند و دولت عباسى دولتى نيمهايرانى و نيمهتازى بود که دربار و مجموعهٔ فرهنگ و ادب و آئين کشورى ساسانيان به آن دولت انتقال يافته بود.