سلام،من البوم جديد محسن رو گوشيدم ولي اصن نظرمو نسبت به كاراي قبليش جلب نكرد.البوم قبليش خيلي بيتر بود.
Sent from my iPad 2
Printable View
سلام،من البوم جديد محسن رو گوشيدم ولي اصن نظرمو نسبت به كاراي قبليش جلب نكرد.البوم قبليش خيلي بيتر بود.
Sent from my iPad 2
دیگه عادت کردیم 4 سال پشت سر همه داریم بهمن و اسفند آلبوم ازش میشنویم البوم بعدی هم همینطوره لابد :دی
چاوشی خودش میخواد پاییز بده ولی خوب دیگه وضع پخش البوما رو که میدونید چطوره طرف میگه بهار میاد البوم اسفند میاد :دینقل قول:
انتخاب هوشمندانه اشعار و تنظیم های مدرن!
یادداشتی برای آلبوم «من خود آن سیزده ام» محسن چاوشی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
مصطفی امامی: پنجمین آلبوم محسن چاوشی بعد از پنج سال وارد بازار شد. این شاید مهم ترین خبر موسیقی در سالی که پشت سرگذاشتیم باشد. همه اهالی موسیقی، به خصوص طرفداران چاوشی مدت ها بود منتظر انتشار «من خود آن سیزده ام» بودند تا ببینند خواننده محبوبشان این بار با اشعاری از شعرای کلاسیک؛ چه محصولی برای آن ها آماده کرده است.
«من خود آن سیزده ام» قرار بود به عنوان اولین آلبوم رسمی چاوشی وارد بازار شود که طی این پنج سال، هر بار به دلیلی انتشار آن به تعویق افتاد و در نهایت به عنوان پنجمین آلبوم چاوشی روانه بازار شد. این آلبوم حالا توانسته با فروش بسیار خوب خود، بازار موسیقی را متحول کند.
شاید پیش از این آلبوم خیلی ها محسن چاوشی را با آهنگ های خاطره انگیزی که برای «سنتوری» داریوش مهرجویی اجرا کرده بود می شناختند و از او به عنوان خواننده سنتوری یاد می کردند اما بعد از درخشش چاوشی در «من خود آن سیزده ام» قطعا باید بعد از این او را با این آلبوم بشناسیم و این آلبوم را نقطه عطف کارنامه هنری آقای خاص موسیقی ایران بنامییم. معلوم نیست اگر «من خود آن سیزده ام» به عنوان اولین آلبوم چاوشی منتشر می شد، چه اتفاقاتی در ادامه راه برای چاوشی می افتاد اما حالا که این آلبوم منتشر شده و استقبال بی نظیری هم از آن به عمل آمده است قطعاً کار محسن در ادامه راه سخت تر و مسولیتش نسبت به مخاطبینش سنگین تر از گذشته خواهد بود. دلیل این مدعا هم کارهای خوبی است که در این آلبوم وجود دارد. انتخاب هوشمندانه اشعار و تنظیم های مدرنی که در این آلبوم وجود داشته قطعاً یکی از مهم ترین دلایل موفقیت این آلبوم است و چاوشی برای آلبوم بعد باید تلاش کند ترانه ها و تنظیم هایی را در آلبوم بگنجاند تا یک گام از «من خود آن سیزده ام» جلو تر باشد. البته به نظر می رسد چاوشی از چند ماه پیش متوجه این ماجرا بوده و به همین دلیل هم به سراغ بهروز صفاریان رفته است و از او در آلبوم بعدی استفاده خواهد کرد تا یک بار دیگر به مخاطبینش نشان دهد برای سلیقه موسیقایی آن ها احترام خاصی قائل است و نگاهش همیشه به آینده است و تلاش دارد به موسیقی روز دنیا نزدیک شود. شاید در نگاه اول به نظر می رسید مخاطبین چاوشی که پیش از این صدای محسن را اغلب با ترانه های امیر ارجینی و حسین صفا شنیده اند، نمی توانند با اشعار سنگینی که در «من خود آن سیزده ام» وجود دارد، ارتباط خوبی برقرار کنند. این فرضیه ای بود که پیش از انتشار آلبوم جدید چاوشی، باعث شده بود کارشناسان در مورد استقبال از این آلبوم مردد باشند. اما وقتی بعد از 48 ساعت، خبر رسیدن این آلبوم به تیراژ دوم روی خروجی سایت های خبری رفت، همه چیز تغییر کرد و معلوم شد نه تنها طرفداران چاوشی از این آلبوم رضایت دارند بلکه افراد جدیدی هم با شنیدن «من خود آن سیزده ام» به گروه طرفداران محسن چاوشی پیوسته اند. نکته ای که همیشه در مورد محسن چاوشی وجود داشته و نمی توان آن را نادیده گرفت این است که او هیچ وقت با سلیقه مخاطب خود جلو نمی رود، بلکه مخاطب را با سلیقه خود همراه می کند و آلبوم به آلبوم سعی دارد سبک و سیاق جدید در موسیقی را تجربه کند. تجربه هایی که اغلب در جهت رشد چاوشی بوده و توانسته محبوبیت او و آهنگ هایش را بین مردم روز به روز بیشتر کند. در «من خود آن سیزده ام» فضاهای الکترونیک بیشتری دیده می شود، فضایی که چاوشی در «پرچم سفید» هم مقداری آن را تجربه کرده و این بار در آلبوم جدید خود بیشتر به سمت این ژانر از موسیقی رفته است. یکی از ویژگی های بارز «من خود آن سیزده ام» این است که اشعار کلاسیکی که در این آلبوم وجود دارد، به شکلی مدرن خوانده و تنظیم شده است. شاید همین موضوع هم باعث شده مخاطب خیلی راحت با این آهنگ ها ارتباط برقرار کند. البته در این میان چاوشی مثل همیشه، با تکنیک خاصی کلمات شعر را ادا کرده است و با آکسان گذاری به موقع و مناسب در جهت انتقال حرف خود به مخاطب کوشیده است تا بتواند به بهترین نحو حرفش را به گوش مخاطب برساند.
از شـهــــــــریــــــــــــ ار تــا چــــــــــــــــاوشـــــ ـــــیداستان عشق شهریاراشعارآلبوم "من خود آن سیزدهم" مرتبط با این داستان است..خلاصه داستان: شهریار دختری را میخواست ولی بهش نرسید و به همین علت تا پیری ازدواج نکرد.شاعر نازک دل و جوان ما در سال ۱۳۰۰ شمسی به تهران آمد و پس گذراندن دارالفنون وارد مدرسه طب شد و در این دوران بود که داستان دلدادگی غم انگیزش آغاز شد.
روز 13 بدر شهریار معشوقه ی قدیمیشو میبیند که با فرزندش به سیزده بدر امده بودند که این مصرع رو سرود:
تو شدی مادرو من با همه پیری پسرمبه خاطر تو ازدواج نکردم و با کسی یار نشدم و هنوز هم پسرم اما تو ازدواج کردی و مادر هم شدی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
میگویند روزی استاد صبا و استاد ملک الشعراء و شهریار جوان در خیابان پامنار در یک مغازه نشسته بودند و آتش بازی را تماشا میکردند ناگهان دختری بلند قد و بسیار زیبا که او هم با شور و شوق آتش بازی را تماشا میکرد نظر شهریار را جلب میکند
اسم این دختر زیبا صفت «ثریا» بود و فرزند یک سرهنگ ارتش بود ولی شهریار در اشعارش همیشه او را «پری» نامیده است، او چنان مجذوب این دختر میشود که به قول خودش «روحم به دنبال او به پرواز در آمد».
آشنایی شاعر جوان با «پری» منجر به دیدارهایی با والدین او و سرانجام دوستی بین این دو جوان و نامزدی میشود و روزگار بسیار خوشی در زندگی شهریار آغاز می شود.
«پری» علاقه ی فراوانی به اشعار لسان الغیب حافظ نشان میداد و این موضوع بیشتر موجب خوشحالی شاعر جوان میگردید آنها با هم فال حافظ میگرفتند و از غزلهایش لذت میبردند و بدین ترتیب ایام به مراد دل، خوشی و سرور سپری میشد و نهال امید به آینده در دل شهریار به سرعت رشد میکرد.
«پری» هم چنین علاقه ی وافری به موسیقی نشان میداد و شهریار که نواختن سه تار را از استاد صبا فرا گرفته بود آنرا به پری نیز یاد داد.
شهریار میگوید یک سال که تهران بسیار گرم بود پری به من گفت که چند روزی از دارالفنون مرخصی بگیر تا به رشت برویم ولی از آنجاییکه گرفتاریهای درسی داشتم او را تنها به شمال بدرقه کردم و سه تارم را هم به او دادم که تنها نباشد. یکی دو روزی از رفتن پری نگذشته بود که بی قراری بر من غلبه کرد به حدی که نمی توانستم به درس و کار و زندگی برسم دوستانم که حال نزار مرا دیدند و از داستان دلدادگی ما آگاه بودند برایم چند روزی مرخصی گرفتند و به این ترتیب من عازم رشت شدم. شهریار که شب هنگام خسته و کوفته به خانه ی پری میرسد با کمال تعجب میبیند که او در جلوی پنجره ی اتاق نشسته و با سه تار در دستگاه شور آهنگی را که از وی یاد گرفته بود مینوازد.
شهریار و پری، با حضور خود در محافل و مجالس بزرگان با هنرنمایی های شاعر جوان و زیبایی خیره کننده ی پری جلب توجه میکردند و داستان عشق و دلباختگی آنها وِرد زبانها شده بود همزمان با این ایام خوش توام با اشتهار شاعر جوان تدریجا متوجه بعضی تغییرات در رفتار و کردار پری میشود که در اوایل آنرا حمل بر ناز کردن و دلبری میکرده است.
اما بدبختانه کم کم تغییرات بیشتری در رفتار و گفتار پری دیده میشود و نه تنها آن ملاقاتهای غیرمترقبه و عاشقانه ی سابق قطع میشود بلکه فواصل دیدارهای عادی نیز بیشتر و بیشتر و طول ملاقاتها کمتر و کمتر میگردد و هر از گاهی اصلا بر سر وعده گاه به موقع نمی آید و یا اصلا پیدایش نمیشود. هنگامیکه شاعر دلسوخته از مسافرتهای پنهانی معشوقه اش به خارج از تهران آگاه میشود بی صبرانه منتظر پیغامی و یا نامه ای از او روز و شب میگذراند.
داستان این عشق شورانگیز به آنجا رسیده بود که شاعر جوان متوجه تغییر در رفتار پری شده بود و شکوه ها و شکایات خویش را در غزلهای سوزناک برملا می کرد گو اینکه این سردی ها و بدقولی های پری او را آزار می داد ولی خود را امیدواری می داد که شاید این رفتارها همگی ناشی از ناز دلبرانه است.
در تعریف عشق گفته اند که عشق تهی شدن از خود و پُر شدن از معشوق است و میگویند عاشق در جمال معشوقش چیزی میبیند که به چشم دیگران نمی آید. سُست عهدی ها و بدقولی های پری همچنان ادامه داشت و با اینکه شاعر جوان را با وعده های واهی دلگرم میکرد ولی در وعده گاه حاضر نمیشد، شکوه های شاعر جوان از بی مهری های پری در رفتار او تاثیری نمی کرد و یاس و ناامیدی تدریجا بر شهریار غالب میگردید و امیدوار بود که با گشودن زبان به نصیحت پری را به راه راست حکایت کند.
داستان عشق شهریار به آنجایی رسیده بود که شاعر جوان، شکایات و شکوه های خود را از بی مهری های پری در غزلهای سوزناکی میسروده است ولی معشوقه ی بی وفا به بدعهدی های خویش ادامه میداد، شهریار که از علاقه ی پری به حافظ با خبر بود شکایت خود را به درگاه خواجه ی شیراز می برد.
و اما هر از گاهی، این غزال تیز پا بر وعده ی خود وفا میکرد و جسته و گریخته به دیدار شاعر جوان می آمد. بر خلاف انتظار شاعر جوان «پری» با بی وفایی ها و بد عهدی های خود نمک بر زخمهای دل شاعر میریخت و او را پریشان تر میکرد دیدارهای کوتاه آنها کمتر و کمتر میشد و فواصل آنها بیشتر و بیشتر. پری در نامه ای که برای توجیه رفتار خویش و قطع کردن دیدارهای آنها نوشته بود به این مسئله اشاره کرده بود که: « به تو گر بگذرم، از شوق می میری».
غم عشق و انتظارهای تلخ و نافرجام و امیدهای به نومیدی گراییده ی شاعر جوان منجر به سرودن غزلهای بسیاری گردید که اینک به صورت ثروتی از ادبیات برای ما باقی مانده است. یک بهار دیگر می گذرد و از «پری» نشان محبتی بر نمی آید.
و اما این عشق چنان خاطر شهریار را مشوش کرده بود که او را از کار و زندگی و مخصوصا درس دانشکده ی پزشکی وا داشته بود و نهایتا داستان دلدادگی او به گوش پدرش در تبریز رسید و چون شهریار از عشق پری نمی توانست دست بشوید پدرش مقرری ماهیانه اش را قطع کرد و این امر طبعا بر بی سر و سامانی شاعر عاشق می افزاید.
در غزلی دل انگیز شاعر خسته دل اعلام می کند که بعد از این فقط با خاطرات این عشق و یادگاریهای شیرین آن به زندگی ادامه خواهد داد:
از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران
ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی
تو بمان و دگران، وای به حال دگران
گویند که شهریار از پری پیراهنی به یادگار داشت که پارچه اش را پری برای شاعر جوان خریده بود. یک روز عصر که خسته و کوفته به منزل برمی گردد آگاه می شود که پری عصر هنگام آنجا آمده و مدتی هم به انتظار نشسته ولی چون از شهریار خبری نشده است و پری نیز عجله داشته، پیراهن را برداشته و رفته است. او قول داده است که برگردد! شهریار به هر تدبیری دست می زند نمی تواند معشوق گریز پای را به سوی خویش بازگرداند.
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
شاعر جوان بالاخره آن چه را که تا کنون حدس می زد ولی با شک و تردید با آن روبرو می شد قبول کرد و برایش مسلم شد که پری دلش را به کس دیگری داده است.
با وجود تمام بی مهری های دلبر که موجب آزردگی دل شاعر جوان شده بود او هنوز در بند عشق پری است و نمیتواند به ندای عقلش که او را از این عشق برحذر میدارد گوش فرا دهد او هنوز امیدوار است که روزی این آهوی گریز پا باز خواهد آمد و خود را دلداری میدهد که روزی این قصه به پایان می رسد و پری باز می گردد.
شهریار از این حریف ناخواسته که معشوقه اش را از دستش ربوده بود با عناوین مختلف در اشعارش نام برده است که تدریجا این عناوین، عتاب آمیز و کوبنده تر شده اند و در نتیجه «رقیب» به «رقیب سفله» و «گدا» و «اهریمن» و «دیو» تبدیل شده است. ولی او نه تنها در آنزمان، بلکه تا مدتها از او مستقیما نام نبرده است چرا که رقیب عشقی شاعر جوان، مرد مقتدر دوران رضاشاه و مرد دوم مملکت «تیمور تاش» بود که پس از کشته شدنش در زندان رضا شاه شهریار که سید بود گفته بوده است جد من او را کُشت.
تیمورتاش که از ماجرای دلدادگی این دو نفر آگاه بود دستور می دهد شهریار را زندانی و نهایتا مسموم کنند ولی مادر پری که علاقه ی خاصی به شهریار داشت وقتی از این موضوع با خبر می شود شیون کنان به دیدار تیمورتاش میرود و به او می گوید که این سید بیچاره چه گناهی کرده است می ترسم نفرین او ما و شما را زیر و رو کند، مبادا دستتان به خون او آلوده شود. و تیمور تاش به احترام مادر پری دستور میدهد او را به مشهد تبعید کنند.
گفته بودیم که تیمورتاش، وزیر دربار رضاشاه رقیب عشقی شهریار بود و دستور داده بود که او را به نیشاپور تبعید کنند هنگامی که خبر تبعید به شهریار ابلاغ شد او که در دانشکده پزشکی تحصیل میکرد مجبور گردید نه تنها از درس و تحصیل دست بکشد بلکه دوستان و آشنایانش را نیز ترک کند شهریار که می دانست مادر پری با او میانه خوبی دارد از او خواست که برای آخرین بار ترتیب ملاقات این دو جوان را بدهد و مادر پری با این امر موافقت کرد و قرار شد که در بهجت آباد که میعادگاه آنها بود دوباره یکدیگر را ملاقات بکنند شاعر جوان تا صبح منتظر پری بود ولی از او خبری نشد.
و بدین ترتیب، شهریار که کمتر از یک سال به پایان پزشکی اش مانده بود در سن بیست و شش سالگی عازم تبعیدگاهش، خراسان شد و در اداره ی ثبت احوال نیشابور استخدام گردید او با استاد کمال الملک که او هم در تبعید به سر می برد، آشنا شد و از محضر او بهره های فراوان گرفت. در نیشابور ایام شاعر دل شکسته به تلخ کامی و تیره روزی سپری می شد.
شهریار بیش از چهار سال در تبعید بود ولی هیچوقت یاد تهران و خاطراتش را فراموش نکرد و خود را غریب و بی کسی می دید که از یار و دیار دور افتاده باشد.
شهریار در نیشابور با استاد کمال الملک که او نیز در تبعید بود، آشنا گردید و اکثر اوقات خویش را در محضر استاد می گذرانید و سروده های خویش را برای او می خواند. در سال ۱۳۱۳ خبر فوت پدرش به او رسید و چون اجازه ی برگشت نداشت در غربت دچار افسردگی شد که نهایتا منجر به بیماری سخت شهریار شد.
در غمت داغ پدر دیدم و چون دُر یتیم
اشک ریزان هوس دامن مادر کردم
چون درمانهای محلی موثر نیفتاد به او اجازه دادند که برای معالجه به تهران برگردد و از آنجاییکه تیمورتاش دو سال پیش در زندان رضاشاه مرده بود مانعی نیز برای برگشت او وجود نداشت. پری که از جریان مریضی و بازگشت او خبردار میشود برای عیادتش به بیمارستان میرود و عشاق دیرینه یکدیگر را در آغوش کشیده و اشک می ریزند.
با برگشتن شهریار به تهران و عیادت های متعدد پری از او در بیمارستان شور و شوق جوانی و عاشقی در سروده های شهریار دوباره خودنمایی میکنند و چنان می نماید که دوستی این دو یار قدیمی از سر گرفته شده است مشخص نیست که این دوران خوشی چقدر طول کشیده است ولی شاعر جوان تدریجا متوجه تغییراتی در رفتار پری میشود و نهایتا در می یابد که از پری خواستگاری شده است و این حریف پُر زور سرتیپ چراغعلی خان معروف به امیر اکرم یکی از پسرعمو های رضاشاه میباشد اهالی تهران می دانند که چهار راه امیر اکرم به نام این حریف تازه نفس نامگذاری شده است. پری تمایل مثبت به این ازدواج از خود نشان میدهد و مجددا باعث بروز احساسات آتش افروزی در شاعر جوان و عاشق پیشه میشود در این دوران شهریار غزلهای فراوانی سروده است که دیوان او را پُر بارتر و مزیّن تر کرده اند:
برو ای یار که ترک تو ستمگر کردمشب عروسی پری با تیمسار امیر اکرم برای شهریار یکی از تلخ ترین شبهای زندگیش بود و با شوهر کردن پری، دوباره غم و غصه و تلخ کامی ها به شاعر جوان روی آوردند و شهریار بدین ترتیب چند سالی در عُزلت تنهایی به سر برد و در همین زمان در تهران به استخدام بانک کشاورزی در آمد. تیمسار امیراکرم نیز مثل سایر اطرافیان رضاشاه نهایتا در زندان او به هلاکت میرسد و پری دوباره از قید وابستگی آزاد می شود و با دخترش به خانه ی پدر برمیگردد پس از چندی که از تنهایی و ناراحتی های زندگی کردن در خانه ی پدرش به تنگ می آید یک روز با دلی محزون و پُر از اندوه و ندامت به سراغ شهریار میرود ولی شاعر جوان چنان دلشکسته شده بود که با چشمانی گریان، به درخواست های پری جواب مثبت نمیدهد و پری با دلی پر از حسرت و اندوه از پیش او می رود.
حیف از آن عمر که در پای تو من سر کردم
عهد و پیمان تو با ما و وفا با دیگران
ساده دل من که قسم های تو باور کردم
به خدا کافر اگر بود به رحم آمده بود
زان همه ناله که من پیش تو کافر کردم
تو شدی همسر اغیار و من از یار و دیار
گشتم آواره و ترک سر و همسر کردم
منظومه ای بی همتا از شهریار احساس شاعر را از درخواست پری به نمایش می گذارد:
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگر گوشه هم از شیر بُریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم
پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم
عشق و آزادگی و حُسن و جوانی و هنر
عجبا ! هیچ نیرزید که بی سیم و زرم
سیزده را همه عالم بدَر امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم
تا به دیوار و دَرش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود می گذرم
تو از آنِ دگری رُو که مرا یاد تو بَس
خود تو دانی که من از کانِ جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم
و بدین ترتیب، داستان عشق شهریار و پری با سرودن این غزل به پایان می رسد. شهریار پس از بازگشت به تبریز، با یکی از بستگان خویش که شغل معلمی داشت ازدواج می کند.ولی پری تا مدتها برای او نامه می نویسد و پری که خود صاحب ذوق بود در نامه ای مینویسد:
عزیز من ,مگر از یاد من میتوانی رفت
که یاد توست مرا یادگار عمر عزیز
پایان قصه ی عشق
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
حالا این درسته یا اون که چند صفحه قبل گفته شده؟ چون تو قسمت گفتن این شعر 13 تفاوت وجود داره
این اهنگ غلط کردم محشره . هم شعراش عالیه و هم موزیکش محشر
" پرچم سفید " یکساله شد ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
به مناسبت سالگرد انتشار آلبوم پرچم سفید
بخش اول : زیرصدا ها + وکال های بدون موزیک آلبوم رو میتونید از لینک های زیر دریافت کنید
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] | [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بخش دوم : پوستر های مخاطبان
1. موضوع : با من بمون | طراح : حامد نظری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
2- موضوع : خوان هفتصد | طراح : حامد نظری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
3- موضوع : مردم آزار | طراح : حامد نظری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
4- موضوع : خواب بعد از ظهر | طراح : حامد نظری
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
5- موضوع : هر روز پاییزه | طراح : امیرحسین خباز
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
6- موضوع : مردم آزار | طراح : سعید دهقانپور
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
7- موضوع : خواب بعد از ظهر | طراح : شهاب رضا محرمی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
8- موضوع : پک آلبوم | طراح : مشخص نیست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
9- موضوع : هر روز پاییزه | طراح : مصطفی موسوی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
10- موضوع : کاور آلبوم | طراح : نیما همکلام
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
11- موضوع : آلبوم پرچم سفید | طراح : مصطفی موسوی
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
12- موضوع : دست نوشته ی محسن چاوشی | طراح : سعید دهقانپور
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
13- موضوع : قطار | طراح : مشخص نیست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
14- موضوع : مردم آزار | طراح : مشخص نیست
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بخش سوم : دست نوشته ی محسن چاوشی در ارتباط با قطعه ی "هر روز پاییزه"
بخش چهارم : پرونده ی پرچم سفید - شامل نقدها و مقاله های مخاطبان ، مصاحبه و ...
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] | [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
بخش پنجم : کاورهای اورجینال آلبوم + رینگتون ها
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دانلود کاورها در یک فایل فشرده
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] | [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
رینگتون ها اورجینال
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
یادداشت رضا مهدوی برای محسن چاوشی؛
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
آقای چاوشی ... صد هزار نفر منتظر شما هستند!
موسیقی ما - رضا مهدوی×: محسن چاووشی، اولین موسیقیدانی نیست که حریم بلند قلعهی سنگی «شعر کلاسیک فارسی» را برای ورود اسب سپید موسیقی جوان امروز، گشوده است. قلعهای به وسعت تاریخیای حافظ و مولانا، شهریار تبریزی و حتّی ژولیده نیشابوری. اما با جرأتی قریب به یقین، میتوان ادعا کرد که تا این زمان، از موفقترین تکسواران این راه بوده است. کاری که او کرده و در این آلبوم میشنویم، نه شبیه تجربههای نخستین پیشگامان این عرصه (نظیر فرامرز اصلانی و کوروش یغمایی) است و نه به تجربیات چهرههای بااستعداد بعد از انقلاب (نظیر محسن نامجو و آرش میتویی و شادمهر عقیلی) شباهتی دارد. حتی ظاهر تکنیکیِ کار او، ساده است، ولی جان ـ مایۀ کار او، که بخش مهم آن را باید در لحن و بیانِ «خودِ» چاووشی جستجو کرد، از آثار زیبای هنرمندان نسلهای گذشته و امروز، گرمتر و مردمیتر است. در «تألیف» اختصاصی این نخل بلند بالا، اکثر عناصر تجربه شدۀ موسیقیهای با کلام، در چهل سال گذشته، به شکلی غریب و در عین حال آشنا، کنار همدیگر چیده شدهاند: ریتمهای پاپ و راک، افکتها، سونوریتهها (ی شرقی و غربی)، ملودی (های ایرانی و فرنگی)، حسّ و حال اجراهای صحنهای، تمیزـ کاریهای استودیویی و رایانهای، لحنهای انتخابی از موسیقیهای مختلف، غزل خوانی عامیانۀ فارسی و نوحهها، همه از بوتهی ذهن پویا و تجربه دیدۀ چاووشی عبور کرده و در کورهی سوزان حنجرۀ او، آلیاژی اختصاصی و تقلید ناپذیر را ساختهاند. با این همه عناصر کهگاه ناب و بیتغییرند وگاه تغییر یافته و ابداعی هستند، حاصل کار او، ظاهری ساده و فروتن دارد. و شاید همین باشد که در قلب این همه مردم، در این همه سلیقههای گوناگون و گاه متضاد با هم، نفوذ میکند و با میل از آن استقبال میشود.
آشنایی با انواع موسیقیهای مردمی ایرانی و غربی، و کارورزیهای ریاضت کشانهی او در تسلط بر ابزارهای رایانهای و صداسازیهای الکترونیکی، سرمایهی هنری محسن چاووشی است. گرچه روشن است که او تنها جوان هنرمندی نیست که چنین سرمایهای از دانش هنری و تکنیکی را دارد. جوانان بااستعداد در این سرزمین، زیاده از شمارند. آنچه که او را متمایز کرده، رنجی است که برای این شناختن برده و او را به عنوان هنرمندی بااستعداد و درد آشنا، به مردم شناسانده است.
محسن چاووشی نقش مهم و تاریخیِ خنیاگر (موسیقیدان مؤلف، یا همان نغمه سازِ خواننده و احتمالاً شاعر و نوازندهی توأمان) را در فرهنگ ایران میشناسد و نبض زمانۀ خود را در دست دارد. موسیقی او به وضعی بینا و آگاه، عزیز و عاطفی، مردم دار و «مردم ـ مدار» است. در یک کلام، میتوان گفت «خدادادی» است، موهبتی که او دارد.
با همه تمجیدها و با همۀ انتقادها، چه وارد و چه ناوارد، نمیتوانیم از این واقعیت مسلّم چشم بپوشیم که محسن چاووشی و «موسیقی» او (در تمام ابعاد، از ملودی سازی تا لحنهای ابداعی)، در مجموع، «صدایی» است که راوی روح و احساسات جاری در واقعیت عینی روز و روزگار ماست...، ما مختاریم این «صدا» را دوست نداشته باشیم، و یا با آن همدل شویم و آن را بشنویم، ولی نمیتوانیم وجود و عاطفه سوزان آن را نادیده بگیریم.
در کشوری که حرف هاي اصلی و مهّم آن، در "کلام" ظاهر می شود و اشعار فاخر، چشمگیرترین جلوه های فکر و فرهنگ در تاریخ آن است، موسیقی دانی موفق و ماندگار می شود که از نوازنده ای صرفاً ماهر، از خواننده ای فقط خوش آواز، و از آهنگسازی سراسر متمرکز بر هارمونی و ارکستراسیون فراتر برود، کلام را از درون و بیرون حس کند، "خنیاگر" باشدو آوایش که از جوهري درد و داغ برخاسته، آذینی آراسته و برازنده شود بر قامت رفیعِ معنویت شعر کلاسیک فارسی. شاید نوعِ "موسیقی انتخابی" برای این هدف، آنقدر مهم نیست که نوع اجرا و از کار درآوردن آن، و می توانیم خیلی روشن و ساده، بگوئیم و بشنویم که محسن چاووشی از این عهده برآمده و خوب هم برآمده است. اما حیف که آلبوم "سیزده" در موعد خود يعني اسفند 1386 ، به برکتِ اعمال "سلیقه"های برخی از مديران فرهنگی، انتشار نیافت و موکول به امروز شد. شاید برای امروزیانِ فردا نگر... ! گرچه، هنر محسن چاووشي، در قيد و بند اين ملاحظات حقيرانه باقي نمي ماند، و مثل طوفان، راهش را باز مي كند. با "سيزده"،طالع سعد كارنامهي چاووشي كامل شد و مُهرش را بر موسيقي كوبيد. حتي اگر پس از اين هم ديگر نخواند، جايگاهش محكم و محفوظ است.
صدايي كه اين همه ناب است، در اين همه درد را در دلِسوزانش ذوب كرده، صاعقه اي بغض آلود است كه حتي بدون ساز و اركستر هم قلب آدم را مي شكافد و شنونده را مثل برادهي آهن به آهن ربا جذب مي كند. او همان جادويي را دارد كه ناصر عبداللهي و رضا صادقي از امروزي ها و بزرگاني چون داريوش رفيعي، ايرج، گلپايگاني، و نعمت اله آغاسي از ديروزي ها، از آن بهره داشتند و همين است كه طنين صدايشان را در دل ها، جاويدان كرده است. طنيني كه سهم مهمّي از فرهنگ مردم را مي سازد و در تاريخ، از آن، هميشه ياد مي شود.
"سيزده"، بداقبالي هاي خودش را از منظر ديگران داشت. هرچند كه نگارنده به چنين خرافاتي اعتقاد ندارد و اتفاقاً سيزده را به بركت سيزده رجب ميلاد مولا علي(ع) با خیر و سعادت هم ميداند. شايد خير و بركت در آن بود كه در سرماي 13/12/1386 رفت و روسياهي اش به آتش بيارهايش ماند. قرار بود كه " سیزده" بعد از " ترنج" در بیاید و حالا در 13/12/1391 اینجاست . شاهکاری از حُسن استعداد محسن در شعرشناسي، نغمه پردازي، خوانندگي و هنر تعظيم و صدابرداري او را مثل آينه، نشان ميدهد.
گوش كنيم و دل بسپاريم. اين وسط، فقط وقت عزيز نبود كه حيف شد. شعر عزيز زنده ياد حسين منزوي انتخاب چاووشي بود براي اين آلبوم که خوانده نشد. در كنار فوريت و اهميّت کار ویژۀ ما در (مرکز موسیقی حوزههنری) اين پروژه مبني بر بهره گيري هرچه بيشتر از اشعار كهن و كلاسيك با مضامين خاص اجتماعي برای گرهگشایی از کجفهمییها... . هر چند كه چند سالي ارشادي ها بر شعر و بيتي از شعر مولانا درگير بودند و سلايق دورهاي را طرح مي كردند و عاقبت چنان شد كه نبايد ميشد! عيبي ندارد. اين نيز نَهَم بر سرِ آن هاي دگر. آري گوش كنيم و دل بسپاريم.
خوب است که اين آلبوم را يك بار ديگر با تنظيم جديد سازهاي ملي هم بشنويم. آن هم حكايتي خواهد بود پُر سوز و حال. چرا که توانایی چندوجهی در این چهرۀ پاپ راکِ موسیقی ایران موج میزند و قابلیت قالبگذاری صدایش را در فرمهای متفاوت به اثبات رسانده است. اعتقاد دارم كه نقد و بررسي و اظهار نظر دربارهي اين آلبوم و حتي ديگر آثار شنيداري موسيقي در ايران امري بيهوده است چرا كه اصولاً استانداردي وجود ندارد. هر چه هم گفته شود ميتواند از طيف ديگري نقض شود. آنچه مهم است، نظرات مردم است و نه عقاید كارشناسان . کارشناسان چه بسا خود در مردم استحاله میشوند. نمونهاش در پرداختن به بخش مثبت خواننده مردمی قبل از انقلاب ، مرحوم آغاسی بود که در مقام موسیقایی سال 1383 بدان پرداخته شد و اعتراضی را شاهد بودیم ولی حمایت جامعه هنری موسیقایی را خیر... ! اما دو سه سالی است بزرگانی از عرصۀ موسیقی کلاسیک و سنتی به افتخارش و به اعتبارش موسیقی مینویسند و اجرا میکنند و تقدیمش میکنند...!! چاووشي ازجمله هنرمند اني است كه هنر را براي هنر ميداند و مردم هم هنرش را با هنر مردمی دوست ميدارند و مزه مزه مي كنند و حمايتش... حالا ديگر وقت جلوه ي حُسنِ محسن است. شوخي نيست، صد هزار نفر منتظرند. آري استاديوم يك صد هزار نفري گنجايش خوبي است براي اولين اجراي صحنه ای او.
... و اين آخرين حرف و يادداشت من خواهد بود براي محسن چاووشي كه صدايش پُر از حرف و گرمي و تألمّات درون برخاسته از جماعت برون است. صدایش مستدام و علی یارش باد.
× مدیر سابق مرکز موسیقی حوزه هنری
دوستان این زیر صدا ها منظور موسیقی بدون کلام آهنگاس دیگه؟نقل قول:
رینگتون اورجینال چیه؟
دوستان این جلد آلبومم اگه جدید باشه بهتره محسن برا آلبومایه جدیدش همشو این جوری بده!
[ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
دوستان به [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] یه سری بزنید!
ممنون